پیامدهای منطق و نگاه قبیلوی ما
در درگیری نیروهای پاکستان و افغانستان، بیش از صد تن از شهروندان افغانستان کشته و زخمی شدند. گفته می شود که کابل ظاهرا به ارتش و نیروهای امنیتی دستور آماده باش داده است. چرا چنین فاجعه هایی در مرز دو کشور اتفاق می افتد؟ در ویدیوی...
در درگیری نیروهای پاکستان و افغانستان، بیش از صد تن از شهروندان افغانستان کشته و زخمی شدند. گفته می شود که کابل ظاهرا به ارتش و نیروهای امنیتی دستور آماده باش داده است. چرا چنین فاجعه هایی در مرز دو کشور اتفاق می افتد؟
در ویدیوی های خام (دست کاری نشده برای تبلیغات) از صحنه، دیده می شود که هزاران شهروند بدبخت و فقیر افغانستان در گرد و خاک و افتاب منتظرند تا دروازه مرزی پاکستان باز شود. تعدادی دارند مردم را تحریک می کنند، از میرویس هوتک و احمدشاه ابدالی و تاریخ پشتون ها می گویند و سرانجام، آنها را به حرکت می آورند. هزاران نفر خشمگین و هیجان زده به سمت دروازه مرزی به راه افتاده تاسیستات مرزی پاکستان را شکسته و یا آتش می زنند. کم کم صدای فیر اسلحه سبک بلند می شود...
دولتمردان افغانستان و بخشی از نخبگان پشتون، سال ها است که پشتون ها را بر علیه پاکستان تحریک می کنند. مرز رسمی را به رسمیت نمی شناسند. بخش های وسیعی از خاک پاکستان را قلمرو افغانستان تعریف می کنند، و گاه حتی ده ها میلیون شهروند پشتون پاکستان را شهروندان افغانستان می خوانند. این ادعاها و تحریک کردن ها یا ریشه در نگاه قبیلوی به پدیده دولت ملت ها دارد، یا در سو استفاده از احساسات و عرق قومی-قبیلوی مردم. ما در جهان مدرن و ناچار در درون ساز و کار مخصوص این جهان زندگی می کنیم، اما با اندیشه و نگاه قبیلوی. ما مرزهای قوم و قبیله خود را مرزهای ملی می پنداریم، و تلاش می کنیم این پندار را اول بر کل شهروندان تحمیل کنیم و بعد به هر قیمتی شده بر یک کشور مستقل و قدرتمند خارجی.
آنچه در مرز اسپین بولدک اتفاق افتاد، نشان می دهد که چرا پاکستان دست از سر ما بر نمی دارد. چرا با طرح ها و توطیه های پیچیده و گیج کننده اش در پی پامال کردن و به زانو در آوردن ابدی ما است. ترسش ریشه در کجاها دارد و تا چه حد این ترس می تواند واقعی و عینی باشد.
آنچه برای من اما غیر قابل باور و عجیب بود، سخنان خانم ملالی اسحق زی نماینده قندهار بود. ایشان می گویند که "این گوشته و جلال آباد نیست، این قندهار است. مردم قندهار نمی خواهد که دشمن در خاکش تجاوز بکند و آنها بی تفاوت باشند، ولو که این دشمن داخلی باشد و یا خارجی..." این خانم می گوید که اگر دولت کاری نکند مردم بولدک و قندهار حمله می کنند!
آدم با شنیدن چنین سخنان بی حساب و کتاب گیج می شود. انگار اینها در عصر قبل از امپراتوری های باروت زندگی می کنند، عصر نیزه و شمشیر، عصر اسب و قمچین. مگر در جهان امروز امکان دارد که مردم یک شهر و روستا هر وقت دل شان خواست حرکت کرده، به مرزهای کشورهای همسایه هجوم ببرند، به نیروهای مرزی این کشورها حمله کنند، تاسیستات مرزی شان را آتش بزنند و آن وقت این کشورها هیچ واکنشی از خود نشان ندهد؟
عبدالله وطندار