به گزارش مشرق، «مرتضی سیمیاری» در یادداشت روزنامه «جوان» نوشت:
۱. دو روزی از انفجار بندر بیروت گذشته است، یکی از جوانان معترض در خیابان حمراء پلاکاردی در دست گرفته که روی آن نوشته شده است: «کلن یعنی کلن.» منظورش آن است که همه سیاستمداران لبنانی از شیعه، سنی و مارونی باید کنار بروند و یک نظام جدید سیاسی روی کار آید. این جمله اعتراضی برای مردم خاورمیانه آشنا است، جایی که در طرابلس معترضان با لفظی شدیدتر روبه سرهنگ پیر گفته بودند «ارحل یعنی امشی.» احتمالاً باید این شعارها را به حساب حافظه تاریخی ضعیف جهان عرب بگذاریم. اما همه ماجرا چنین شعارهای دلفریب و پر زرق و برق نیست! زیرا فردای آن تظاهرات عدهای در بیروت یک پتیشن اینترنتی دست به دست میکنند، که از دولت فرانسه میخواهد لبنان را دوباره مستعمره خود کند. شنیده شد ۲۰ هزار امضا هم جمع شده است!
آنهایی که آگاه به مسائل منطقه بودند، خوب میدانستند که در پشت این شورش یک ستاد مجهز جنگ روانی مشغول کار است. دستهایی آلوده آخرین تلاشهایشان را برای ضربه زدن به مقاومت انجام میداد. نتیجه این بازی پیچیده ورود دوباره سفیر امریکا به معادلات و پهلو گرفتن ناو انگلیسی در بندر ویران شده بود. حالا لبنانیها تازه متوجه میشوند چه کلاهی بر سرشان رفته است، یک کاربر توئیتری نزدیک به معترضان مینویسد: «به همین سادگی تاریخ به عقب برگشت، استعمار خوش آمدی!» البته این بازی به این سادگیها برای غرب تمام نمیشود. دشمنان مقاومت خوب میدانند که اگر یک قدم کج بگذارند، همان بندر ویران قبرستان سربازان انگلیسی و امریکایی میشود.
۲. آیا فقط لبنانیها بازی میخورند؟ پاسخ به این سؤال ساده نیست، به پاییز ۱۳۸۸ در تهران برویم. روبه روی لانه جاسوسی عدهای از معترضان به نتایج انتخابات پس از بیان انواع و اقسام شعارهای تدوین شده در جزوه جین شارپ حرفهای جدیدی میزنند. تعدادی فریاد میزنند «اوباما، اوباما، یا با آنها یا با ما.» اشارهای عریان و مستقیم به دخالت امریکاییها در سرنوشتشان!
فردای آن روز سیاه، ویلیام اینبودن از مدیران مؤسسه تحقیقاتی «لگام تو» در مقالهای و به حمایت از شعارهای روز قبل فتنهگران مینویسد: «کاخ سفید باید به این سؤال پاسخ دهد که میخواهد چگونه از معترضان ایرانی حمایت کند؟» او در جمله اصلی مقاله هدف نهایی را مشخص کرده و ادامه میدهد: «حالا زمان ضربه اصلی است. میتوانیم با اهرم حقوق بشر کار کنیم تا حکومت در تهران بساط برنامه هستهای را برای همیشه جمع کند.»
۳. یکی از اعضای ارشد ستاد انتخاباتی رهبر فتنهگران میگوید: پس از آن شعارها نزد آقای موسوی رفتم، به او گفتم بهتر است شما موضعی در این باره داشته باشید، ایشان کمی تأمل کرد و حرفهای مرا پذیرفت. ادامه دادم رهبری حتی مخالف اعتراض شما نیست بلکه میگوید حد خودتان با دشمن معلوم باشد. اما فردای آن روز آقای موسوی بیانیهای منتشر کرد که در آن نوشته شده بود: «ایران در منطقه تنها شده است». احتمالاً منظور آن بود که تهران همراه سعودی در خاورمیانه نیست، سیاستی که نوکری امریکاییها را میخواهد!
چه سرنوشت تلخ و محتومی! نتیجه آن بیانیههای دشمن شاد کن، نگارش یک هرزنامه در آبان سال قبل بود که شنیده شد برای موسوی نوشتهاند و به جایش در ارگان رسمی او منتشر میکنند، و او حتی جرئت تکذیب آنها را هم ندارد. وب سایت کلمه که هزینه هایش را دولت امارات تقبل کرده و امروز به یکی از پایگاههای کمپین فشار حداکثری برای افزایش تحریم ها، تا مرگ تک تک ایرانیان بدل شده است.
۴. اما شعار «اوباما، اوباما، یا با ما یا آنها» فقط یک کارد زهرآلود نیست که در دست ناجوانمردان قرار گرفته، بلکه تیری چند شعبه است که هر سر آن به سمی مرگ آور آغشته شده است. اگر ظاهر این گونه حرفها سرسپردگی محض در برابر دشمن و عوامل آن سربازان فارسی زبان ترامپ باشند که با ادبیاتی سخیف آرزوی بردگی مطلق دارند، در باطن همراه با لفظی دیپلماتیک است که دائم از مذاکره و نشان دادن در باغ سبز گفته و با بحرانی نشان دادن وضعیت کشور و خالی بودن خزانه سعی دارد فشار داخلی را برای میل به مذاکره بالا ببرد. در این معادله، بخشی از اصلاحطلبان با انداختن فرش قرمز زیر پای بایدن، روزنامههای خود را به ستاد انتخاباتی برای دموکراتها بدل کردهاند و گمان میکنند دارو دسته معمار تحریمها میتواند به کالبد مرده برجام روح دوباره بدمد.
به نظر میرسد «تکرار اشتباه» بخشی از رسالت اصلاحطلبان است. آنها گمان میکنند بایدن همان ستاره بخت آنهاست و میتوان با او در یک فاز مشترک قرار گرفت، از همین رو در تحلیلهای خود ضرباتی را که از برجام خوردهایم، نه محصول توازن قوای جهانی بلکه از محتوای رفتارهای منطقهای ایران میدانند و ایمان دارند با عقبنشینیهای مکرر میتوان به چهارچوب بهتری نسبت به قبل رسید! بدون توجه به این موضوع که دلیل صدمات برجام در کشور آن بود که اصلاحطلبان گمان میکردند که ابتدا ایران باید اعتماد جهانی را جلب کند و ذهنیتها را نسبت به تهران تغییر دهد و بعد از پروسه اعتمادسازی و نرمالیزاسیون وارد دیالوگ جهانی شود، اما آنها غافل بودند که طرف مقابل میخواهد ایران را له کند! بخشی از اصلاحطلبان نادم از گذشته، خود را امریکا ستیز میدانستند بدون توجه به این موضوع که این میل ضد امریکایی از ولع دشمنان برای ایران ستیزی ناشی میشود.
۵. دلخوش بودن به امریکاییها یک سراب است! این جمله از زبان نیتن شارانسکی، جاسوس اسرائیلی که سالها در شوروی زندانی بود قابل اعتنا است. او در کتاب خود با نام «استدلالهایی برای دموکراسی» نوشته است که در سال ۱۹۸۵ ریگان و گورباچف مذاکراتی در ژنو حول محور جنگ سرد انجام میدادند. در آنجا قرار بود تیم مذاکره کننده امریکایی از رهبر شوروی بخواهد مسئله حقوق بشر را حل کند. شارانسکی نوشته است: «بسیار امیدوار بودم که به زودی آزاد میشوم، اما بعدها فهمیدم ریگان محور گفتگوها را تغییر داده است. امریکاییها مرا نه عامل مذاکره که بخشی از یک معامله میدیدند».
مسئله اصلاحطلبان نیز همین امید واهی است. این ویروس امید به امریکا یا موکول کردن حل مشکلات کشور در همسویی با بایدن و توافق جدید، چون یک بیماری به جان دولت و حامیان مذاکره افتاده و به کل آنها را فلج کرده است. کسانی که تا دیروز ظریف را با امیرکبیرمعمار ایران نوین مقایسه میکردند حالا همسو با نهضت آزادی او را مصدق دوم مینامند، عجیب نامگذاری جالب توجهی!. مردی که به امریکاییها اعتماد کرد و ناغافل از پشت سر با دشنه کودتای انگلیسی روبه رو شد. حالا آن جماعت میخواهند وزیر امور خارجه را به همان مسلخ بفرستند و پیش پای بایدن قربانیاش کنند. روزنامه اصلاحطلب با هزینه بیتالمال تصویر یک یهودی ضد ایرانی را به صفحه اول خود آورده و با خیالپردازی محض به دنبال بازی با افکار عمومی است. البته این روزگار میگذرد و زمستان سیاه رفتنی است، حتی کسانی که میگفتند آینده برای گفتمان است و نه موشک حالا رفتهاند! در واقعیتهای منطقه به مدد مقاومت سر دشمن نیابتی به سنگ کوبیده شده است و حساب دشمن اصلی را با ضربه متقابل موشکهای حاج قاسم به زودی خواهیم داد. بازی درخشان ما تازه شروع شده است. اما دلباختگان به مذاکره خفت بار یادشان باشد، باراک اوباما با رفقایش در تونس و مصر هم سازش نکرد، شما که جای خودتان را دارید!