خاک آلوده سینمای ایران


خاک آلوده سینمای ایران

مستغاثی گفت: سینما از همان اول توسط کانون‌های ماسونی دربار، محافل جاسوسی صهیونیستی به‌وجود آمده بود تا فرهنگ و هویت اسلامی - ایرانی مردم را مورد حمله قرار دهند.

اشاره: برادران لومیر در سال ۱۸۹۵ سینماتوگراف را اختراع کردند که این صنعت دست‌خوش تغییرات زیادی شد به‌نوعی که برخی افراد این دو برادر را صرفا یک کمک کننده به خلق سینما می‌دانند. این ساختار صنعتی به مرور زمان وسیله‌ای برای سرگرمی شد که در ادامه در زمرۀ یکی از هنرهای هفتگانه بیان می‌شود. از بدو ورود این صنعت به ایران، شاهد اقتباسی ناقص در فیلم‌ها از غرب بودیم و شاید دلیل آن هم کسانی بودند که این حوزه را سرپرستی می‌کردند.

از آنجا که سینما مهم‌ترین وسیلۀ سمعی و بصری برای انتقال پیام است و اهمیت زیادی را در بین هنرها به خود اختصاص داده، برای روشن شدن تاریخ سینمای ایران و چاره‌یابی برای وضع فشل فعلی آن، خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا با سعید مستغاثی، مدرس و منتقد سینما به گفت‌وگو پرداخته است.

رسا ـ سینما توسط چه کسی و چگونه وارد ایران شد؟

سفر‌هایی که مظفرالدین شاه به اروپا داشت باعث شد او با دستگاه سینماتوگراف یا همان صنعت سینما آشنا شود. حدودا در سال ۱۲۷۸ و در راه برگشت به ایران، به صنیع ‌السلطنه و پسرش میرزا ابراهیم خان عکاس‌باشی دستور می‌دهد تا آن دستگاه را همراه خودشان به ایران بیاورد.

خاک آلوده سینمای ایران

سینماتوگراف اولین بار در دربار شاه استفاده شده و فیلم‌هایی از دربار را ضبط کرده است. اولین کارگردان سینمای ایران نیز خود مظفرالدین شاه بود؛ او به عمله‌هایش دستور می‌داد تا جلوی دوربین بروند و ادا دربیاورند، خودش هم فیلمبرداری می‌کرد. بعد از مدتی این دستگاه را میرزا ابراهیم خان صحاف باشی خریداری می‌کند و یک سالن سینمایی را بنا می‌نهد. به نظرم در یک ماه رمضانی که شاید سال ۱۲۷۹ بوده، این سالن مورد استقبال قرار نمی‌گیرد و میرزا ابراهیم صحاف باشی که از انجمن‌های فراماسونی بود، لطمه می‌خورد و از ایران خارج می‌شود.

فراماسون‌ها بنیان‌گذار سینمای ایران بودند!

ذکر این نکته هم لازم است؛ افرادی مثل میرزا علی اصغرخان اتابک، صدراعظم و یا ظهیرالدوله که داماد او بود، همه عضو لژ‌های فراماسونی بودند و اروپا بردن شاه توسط آن‌ها صورت گرفت. آنان شاه را به خرید سینماتوگراف ترغیب کردند و در قبال آن ۷۰ سال حق نفت را به دارسی انگلیسی واگذار کردند.

در هر صورت سالن‌های سینما در آن سال‌ها گسترش پیدا می‌کند و سینما در ابتدا توسط همین افراد خارجی بوده که وارد ایران شده است؛ مثل روسی خان. مردم ایران معمولاً مخالفت می‌کردند؛ زیرا بعضا افرادی که سالن سینما را برپا می‌کردند، خارجی بودند و در زمان مشروطه، این‌ها با سرکوب‌گران مشروطه همکاری می‌کردند. به همین علت مردم مخالف بودند و گاهی هم سینما را آتش می‌زدند. بعضی از علما و روشنفکران دینی نیز هشدار داده بودند که سینما، اخلاقیات جامعه را از بین می‌برد.

در هر صورت، افرادی مثل علی وکیلی یا اسحاق زنجانی که همه جزء انجمن‌های فراماسونری کلوپ‌های روتاری بودند، سینما را برپا کردند و فیلم‌های اروپایی، آمریکایی، هندی و... را به نمایش می‌گذاشتند.

خاک آلوده سینمای ایران

اوانس اوهانیانس

رسا ـ سیر تطور سینمای ایران به چه شکل بود و چه شد که فیلمفارسی روی پرده‌ها به نمایش درآمد؟

در اوایل ورود سینما به ایران که ما تولید فیلم نداشتیم؛ فیلم‌های خارجی به نمایش در می‌آمد تا سال ۱۳۰۹ که شخص ارمنی - روسی به نام اوانس اوهانیانس (اوگانیانس) وارد ایران می‌شود و به قول خودش «مدرسه آرتیستی سینما» را راه‌اندازی می‌کند. او با همکاری علی وکیلی گروهی را پرورش می‌دهد و اولین فیلم که یک فیلم صامت بود را به نام «آبی و رابی» می‌سازد؛ این فیلم از یک فیلم دانمارکی برگرفته شده بود به نام پات و پاتاشون. داستان خاصی نداشت و صرفا از یکسری صحنه‌های کمدی خیلی دم‌دستی ساخته شده بود. متأسفانه هیچ اثری از آن نیست و هرچه بوده، آتش گرفته است؛ فقط چندتا عکس باقی مانده است.

فیلم بعدی که او ساخته است «حاجی آقا آکتور سینما» بود که خوشبختانه این فیلم موجود است. این فیلم نیز فیلم صامتی است که داستان یک حاج‌ آقایی را روایت می‌کند که نمی‌خواهد دخترش وارد سینما شود؛ این‌ها برای این‌که موافقت کنند، ساعتش را می‌دزدند و این شخص هنگامی که دنبال ساعتش می‌گردد، از او فیلم می‌گیرند و به حاج‌آقا نشان می‌دهند؛ به این ترتیب او موافقت می‌کند که دخترش در فیلم‌ها بازی کند.

تصور کنید که این فیلم برای حدود ۹۰ تا ۱۰۰ سال پیش است. آن زمانی که تعداد مؤسسات عالی کشور به انگشتان یک دست نمی‌رسید، می‌آیند و مدرسه آرتیستی سینما برپا می‌کنند مثل اینکه شما بروید در یک روستایی که مدرسه و کلاس اول در آن نیست، کلاس موسیقی برپا کنید! شما از ابتدا می‌بینید که حاج‌آقا به‌عنوان یک سمبل اسلامی زیر سؤال می‌رود و به تمسخر کشیده می‌شود.

خاک آلوده سینمای ایران

یک سوی سینمایی ایران اوگانیانس و همکارانش بودند و سوی دیگر سینمای ایران شخصی به نام عبدالحسین سپنتا بوده است. اردشیر ریپورتر، جاسوس بریتانیا و عضو اصلی کانون فراماسونی در هند، عبدالحسین شیرازی یا همان سپنتا را به شخصی در هندوستان به نام سر دینشاه پتیت، رئیس انجمن اکابر پارسیان هند معرفی می‌کند.

سپنتا با کمک امپریال فیلم هند اولین فیلم ناطق را به اسم «دختر لر» در بمبئی می‌سازد. این‌ها اولین فیلم‌های ناطق سینمای ایران بوده که در تمجید رضا پهلوی ساخته شد. در این فیلم‌ها آشکارا علامت صهیونیسم را نمایش می‌دادند و در آن تبلیغ سازمان‌های صهیونیستی می‌شد. بنابر نوشتۀ مطبوعات ما، در آن روز‌ها حدود ۱۸۰۰۰ مؤسسه و سازمان صهیونیستی در ایران وجود داشت و به طور رسمی فعالیت می‌کردند؛ از جمله انجمن «آلیانس» یا «اتحادیه جهانی اسرائیلیت».

خاک آلوده سینمای ایران

در طرف دیگر سینمای ایران نیز شخصی به نام ابراهیم مرادی با کمک خودی‌های صهیونیست دست به فیلم‌سازی زد و فیلم‌هایی مثل «انتقام برادر» و «بلهوس» تولید کرد. این نوع فیلم‌ها تا سال ۱۳۱۶ ادامه داشت و در ۱۳۱۶ دیگر این نوع سینما ورشکست می‌شود؛ دیگر فیلم ایرانی نمی‌سازند و فقط فیلم خارجی نمایش داده می‌شود. بعد هم که متفقین ایران را اشغال می‌کنند از ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۵ گفته می‌شود سالی ۳۶۰ فیلم خارجی عرضه می‌شده است. در سال ۱۳۲۷ گروه «بهرام شاهرخ» که اسماعیل کوشان هم جزوشان بود، تماما کارگزاران انگلیس بودند و به ایران می‌آیند که همه آن‌ها به نان‌ و نوایی می‌رسند.

اولین فیلم دورۀ دوم تاریخ سینمای ایران توسط اسماعیل کوشان و شرکت میترا فیلم به اسم «طوفان زندگی» در سال ۱۳۲۷ ساخته می‌شود. پشت صحنه تولید این فیلم انجمن‌های ماسونی و جاسوسان انگلیسی حضور داشتند؛ برادران رشیدیان که از کودتاچیان ۲۸ مرداد محسوب می‌شدند و به اصطلاح، نوکران پیشانی‌سفید سفارت انگلیس بودند. کارگردان این فیلم نیز علی دریابیگی از اعضای سازمان فراماسونری پرورش افکار بود.

پیشینۀ فیلمفارسی در ایران

فیلم طوفان زندگی دربارۀ رابطه غیر اخلاقی یک دختر و پسر در یک کنسرت موسیقی بود که شما می‌بینید این نوع روابط تا اکنون سینمای ایران هم کشیده شده است. بعد از آن میترا فیلم ورشکست می‌شود و آقای کوشان، استودیوی دیگری به نام پارس فیلم را درست می‌کند. پارس فیلم، فیلمفارسی‌های بعد از انقلاب را تحویل می‌داد و اصلا فیلمفارسی از اینجا شروع شد. فیلمفارسی پدیده‌ای بسیار سخیف، سطحی و مبتذل و مشحون از یکسری رقص، آواز و داستان‌های بسیار دم دستی و ابتدایی بود.

طغرل افشار از منتقدین مطرح آن روز‌ها قالب فیلمفارسی را بیان می‌کند و می‌گوید که این‌ها یک فرمول خاصی دارند به‌گونه‌ای که دختری در روستا اغفال می‌شود، به شهر می‌آیند و در کاباره‌ها به آوازخوانی مشغول می‌شوند. سپس یکسری قهرمان‌های مثبت در همان کاباره یا کافه در تلاش‌ هستند تا این دختر، زندگی خوبی پیدا کند و شخصیت‌های منفی هم در همان کافه و کاباره می‌خواهند این دختر را نابود کنند و این‌گونه می‌شود که همه در کاباره به جان هم می‌افتند.

خاک آلوده سینمای ایران

تصویری از عبدالحسین سپنتا

هدف از ساخت این فیلم‌ها آشنایی ایرانی‌ها با فرهنگ کاباره رفتن و کافه‌نشینی است تا بتوانند پس از مدتی ذائقۀ ایرانی‌ها را به سمت این نوع زندگی مفسده آمیز متمایل کنند. از این‌جا بازار فیلمفارسی داغ شده و بر سینمای ما حاکم می‌شود. البته هنوز قشر مذهبی به سمت سینما گرایش نداشتند و غالب مردم ایران سینما نمی‌رفتند. به همین خاطر در سال ۴۴ مستندی از مراسم حج درست می‌کنند به نام «خانه خدا» تا مردم مذهبی را به سمت سینما‌ها سوق دهند که خوشبختانه با آن هم مردم فریب نمی‌خورند.

«موج نو» موج نویی در سینمای ایران

در سال ۴۷ و ۴۸ فیلمفارسی جای خودش را به سینمای شبه‌روشنفکری می‌دهد که با نام «موج نو» معروف می‌شود. بعضی از همان افرادی که فیلمفارسی می‌ساختند وارد ساخت فیلم‌های شبه روشنفکری یا به اصطلاح موج نو شدند. فیلم‌هایی مانند «قیصر» و «گاو» در استودیو‌هایی که وابسته به دفتر فرح و اشرف پهلوی بودند کلید می‌خورد. شوهر سوم اشرف به نام مهدی بوشهری سازمانی به نام «گسترش صنایع سینمای ایران» ایجاد و از تولید اینگونه فیلم‌ها حمایت می‌کند.

فیلم‌های موج نو در واقع پرده‌دری بیشتری داشتند و بیشتر فرهنگ اسلامی - ایرانی را مورد تهاجم قرار می‌دادند. همۀ این ماجرا‌ها در سال ۵۶ به ورشکستگی می‌رسد حتی قبل از اینکه شعله‌های انقلاب بلند شود. سینمای ایران ورشکست می‌شود و تابستان همان سال متولیان سینما خودشان اعلام می‌کنند که ما ورشکست شده‌ایم و تماشاگران دیگر ما را نمی‌پسندند. سینما از همان اول توسط کانون‌های ماسونی دربار، محافل جاسوسی صهیونی به‌وجود آمده بود تا فرهنگ و هویت اسلامی - ایرانی مردم را مورد حمله قرار دهند، بنابراین سینما از اساس توسط حاکمان وابسته به بیگانه وارد شد.

یک نویسنده فرانسوی می‌نویسد سینمای ایران از معدود سینما‌های دنیا است که به جای اینکه از خیابان‌ها، کوچه‌ها و از درون مردم بجوشد، از درون دربار بالا آمد و این همان چیزی است که ما امروز هم چوبش را می‌خوریم. این دور از مردم بودن، دغدغۀ مردم را نداشتن، با مردم جفت‌وجور نبودن به خاطر این است که این سینما از دربار بوده و هنوز هم درباری است. یعنی وابسته به دولت و مؤسسات دولتی و شبه دولتی است.

رسا ـ چرا امروز فیلم‌هایی مانند «دیدن این فیلم جرم است»، «به وقت شام» و «ماجرای نیمروز» با وجود تبلیغات زیاد فروش کمتری نسبت به فیلم‌هایی مانند «نهنگ‌عنبر» و «آینه بغل» دارند؟

وقتی شما درختی را می‌کارید، اگر در خاک پاک نباشد یا در خاک آلوده باشد، شاخ و برگ‌های درخت نمی‌تواند این درخت را درست کند مگر این‌که این درخت از ریشه اصلاح شود؛ یعنی خاکش باید درست باشد. خاک سینمای ایران آلوده است؛ یعنی فراماسون‌ها و جاسوسان درباری پی‌ریزی این را کرده‌اند و ما تاکنون روی این زمین آلوده درخت‌کاری کرده‌ایم.

خاک آلوده سینمای ایران

به همین دلیل است وقتی پس از انقلاب شخصی یک فیلم ارزشی می‌سازد، او را متهم به حکومتی بودن می‌کنند؛ درصورتی که خود آن‌ها وصل به حکومت‌ها و سازمان‌های ماسونی هستند که سینما را به این صورت وارد ایران کردند!

بعد از انقلاب گرچه شاخه‌ها و برگ‌هایی خجسته را می‌بینیم، گل‌ها را می‌بینیم، ولی این‌ها معدود است و جریان اصلی نیست؛ برای همین است که این‌ها گُم می‌شود. تا این خاک پاک نشود، کرم زدایی و انگل زدایی نشود، ماجرا درست نمی‌شود. بعد از صدسالی که از جنگ جهانی دوم می‌گذرد، آمریکا هنوز با افتخار فیلم «۱۹۱۷» را درباره جنگ صدسال پیش می‌سازد، ولی ما درباره ۳۰ سال پیش مملکت خود یعنی دفاع مقدس نمی‌توانیم فیلم درست کنیم یا اگر درست کنیم، آن را خفه می‌کنند.

رسا ـ تئوری جایگزین سینمای فعلی که در حد تمدن اسلامی هم باشد چیست؟

بار‌ها حضرت امام(ره)، حضرت آقا و دلسوزان گفته‌اند سینمای ما باید سینمای پابرهنگان، مظلومین و محرومین باشد؛ سینمایی که ضد سرمایه‌داری است. بار‌ها حضرت آقا فرموده‌اند که سینما باید چگونه باشد. حتی فیلمسازان کشور‌های دیگر مثل اسکورسیزی چند سال پیش گفت سینمای هر ملت باید آرمان‌ها، ریشه‌ها، هویت و ایدئولوژی آن ملت را تبلیغ کند. سینمایی که هویت و مغز ندارد، پوک است و نمی‌تواند سینمای ملی و نماینده فرهنگی یک ملت باشد.

برای رسیدن به سینمای ملی ایران، ما باید هویت این ملت را در نظر بگیریم. هویت ملت ما هویت دینی و هویت اسلامی است؛ تفکر اسلامی باید در عمق سینمای ما باشد نه اینکه یکی نماز یا دعای کمیل بخواند و از او فیلم گرفته شود؛ یعنی باید اسلام در عمق سینما ورود داشته باشد، قرآن باید در عمق سینما و در پلان به پلان سینمای ما دیده شود.

رسا ـ اگر ساختار سینمای فعلی تغییر کند و روش جدیدی اتخاذ شود، سینمای متناسب با انقلاب به‌وجود می‌آید؟

با افراد فعلی سینمای ایران هیچ تغییری در سینما ایجاد نخواهد شد؛ سینمای ایران در مسألۀ فکر و اندیشه تهی است. برای تولید فکر باید به تاریخ تمدن اسلامی رجوع کرد. این‌که شما می‌بینید تاریخ تمدن اسلامی در اختیار ما نیست و دسترسی به آن سخت است، به این دلیل است که ما نتوانستیم از آن‌ها الگوگیری کنیم.

تمدن اسلامی پشتوانۀ ما است که اگر به تاریخ آن رجوع کنیم، هنر اصلی و اصیل را کشف می‌کنیم. در آن تاریخ، علم، هنر، فرهنگ و اسلام با یکدیگر آمیخته و تفکیک ناپذیر بوده‌اند؛ برای مثال شعر و معماری به عنوان هنر‌های آن زمان، در اختیار اندیشمندان و علمای اسلامی بوده است.

در زمان گذشته، فرهنگ و هنر بخشنامه‌ای نبود و اصلا چنین موضوعاتی قابلیت بخشنامه شدن را ندارند. البته اگر کار در اختیار افراد مسلمان و با ایمان باشد نیازی به بخشنامه و دستور نیست؛ در آن زمان کار خود به خود جلو می‌رفت، زیرا تفکر، اندیشه و تخصص در آن‌ها آمیخته و نهادینه شده است.

خوشا چاهی که آب از خود برآرد

به عنوان نمونه، آیا کسی به حافظ و مولوی بخشنامه کرده بود که اسلام را در اشعار خود بگنجانید؟ این از درون خودشان جوشیده و نیاز به مسؤول دیگری ندارد تا به آن‌ها بخشنامه بفرستد. کار فرهنگی و هنری اسلامی از بستر جامعه بالا می‌آید؛ باید افراد با ایمان مثل طلاب متعهد و متخصص وارد کار فیلمنامه‌نویسی شوند و فیلمنامه‌های دقیق و عمیق بنویسند. اگر ما در حوزۀ محتوا اثری قوی داشته باشیم، فیلم آن هم تولید خواهد شد.

وضعیت اکنون سینما مانند یک آش درهم است که با زور، پول و بخشنامه نمی‌شود آن را درست کرد؛ بلکه نیاز به کاری ریشه‌ای و تربیتی عمیق دارد تا در سال‌های آینده از آن بهره‌وری کنیم.

خاک آلوده سینمای ایران

«تولد یک جنبش واره» تحلیلی اجتماعی بر جشنواره عمار، نوشته حجت‌الاسلام مجتبی نامخواه

رسا ـ آیا تاکنون تیمی که کار سینمایی کند درحالی که اسلام را می‌فهمد و درد دین دارد، تشکیل شده است؟

بعضی از دوستان جشنواره عمار تلاش‌هایی می‌کنند، ولی متأسفانه نفوذ آنقدر زیاد است که کار پیش نمی‌رود. در بین بچه‌های حزب‌اللهی نفوذ بسیار است و سینما نیز خودش یک باتلاق دیگری که باعث می‌شود کار سخت‌تر شود. اکنون تفکرات اومانیستی و سکولاریستی در بین بچه‌های مذهبی، انقلابی و جبهه فرهنگی انقلاب نفوذ زیادی کرده و مثلا بعضی از بچه‌ها در فرم، ساختار، تکنیک و اندیشه‌های آن طرف آبی به بهانه جذب حداکثری غرق شده‌اند؛ به قول شهید سید مرتضی آوینی گرفتار حجاب تکنیک شده‌اند. اگر در کار توسل و توکل نباشد، هیچ کاری پیش نمی‌رود.

ضعف دیگری که در بین بچه‌های حزب‌اللهی وجود دارد عدم وحدت و توافق است؛ هر کسی برای خودش یک ساز می‌زند و به سمتی می‌رود. ما هنوز آن‌گونه که باید تیم و شبکه می‌شدیم، کار نکردیم و متناسب با وضع فعلی که جنگ رسانه‌ای است، طراحی عملیات نداشته‌ایم.

رسا ـ چه کسی متولی این حوزه است؟

شخص خاصی متولی نیست. متولی این قضیه من و شماییم؛ همۀ بچه حزب اللهی‌ها متولی‌اند. معنای آتش به اختیار همین است. اگر ما تاریخ تمدن اسلامی را مطالعه کنیم، متوجه می‌شویم در طول تاریخ هر حکومتی که آمده خللی در روند این تمدن صورت نپذیرفته است؛ اگر حکومتی مثل آل بویه و صفویه بر سر کار می‌آمد، این روند را تسریع می‌کرد و اگر هم حکومتی می‌آمد که مخالف بود، مردم راه خودشان را می‌رفتند. حتی در زمان مغول هم این تمدن پیشرفت کرد. این حرکت از کف جامعه می‌جوشد و به هیچ کجا متصل نیست./گ402/ق



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

زیباترین سفره های شب یلدا را ببینید + عکس