بیکلاس و باکلاس | تبدیل خانه -مدرسه دانش آموزان حاشیه مشهد به مدرسه 15 میلیارد تومانی
با کمک 15 میلیاردی یک خیّر، دانشآموزان حاشیه شهر مشهد از خانه-مدرسه به هوشمندترین مدرسه میروند.
الهام مهدیزاده | شهرآرانیوز؛ روایتمان با بیکلاسی شروع میشود؛ روایت مدرسهای که کلاسهایش داخل خانهای است که فعلا عنوان مدرسه را یدک میشود. کلاسهای مدرسه را اتاقهای ۱۲ متری بدون پنجره، با میزهایی که تا بیخ تخته آمدهاند، شکل داده است. بچههای میز اول تا قبل کرونا و مجازی شدن مدارس، مجبور بودند از فاصله چندنیممتری، مطالب روی تخته را یادداشت کنند. بچههای میزهای بعد هم که تکلیفشان مشخص بود. برای دیدن تخته سیاه از پشتسر دانشآموزان میز اول یا باید قید چند خط آخر تخته را میزدند یا آنکه با گردنی کج و قدبلندی کردن، چند خط آخر را میدیدند. برای جادادن ۴۰ دانش آموز در این کلاس، میزها را چنان کنار هم چیدهاند که دیگر جا برای هیچچیز دیگر نمانده است. با این شرایط، توقع بودن میزی برای معلم، توقع زیادی است. آنطور که مدیر میگوید، تا قبل کرونا معلمهای این مدرسه تا آخر کلاسهای درسی یا باید میایستادند یا گاهوبیگاه روی صندلی کوچک فلزی که وسط دو ردیف نیمکت گذاشته بودند، برای مدت کوتاهی مینشستند، آنهم زمانهایی که روی تخته چیزی ننوشته بود و نشستن او مانعی برای دیدن تخته سیاه نبود.
اما روایت دوممان باکلاس است، آنقدر که دلت میخواهد برگردی به دوران دانشآموزی و بر روی نیمکتهای مدرسهای بنشینی که با کمک خانواده سزاوار رحمت و با هزینه ۱۵ میلیاردی آنها ساخته شده است؛ مدرسهای باکلاس که در فاصله ۱۰ تا ۲۰ متری مدرسه استیجاری روایت اولمان قرار گرفته است. با امکاناتی نظیر در برقی، آسانسور هوشمند، تختههای هوشمند، کلاسهای نورگیر، سیستم تهویه هوای مطبوع منطبق با آبوهوای مشهد، سیستم نور مطابق با سیستم بینایی، به نحوی که با نگاه مستقیم به لامپ، چشم دچار مشکل نشود و دانشآموزان سردرد نگیرند، آزمایشگاههای مجهز و...
گزارش پیشرو روایتهایی از روزهای خاکستری و سختیهای معلمان از تدریس در مدرسهای استیجاری در محدوده حاشیه مشهد است. روزهایی خاکستری که با ورود خانواده سزاوار و ساخت هوشمندترین مدرسه مشهد در این محدوده، رو به پایان است. دانشآموزان و معلمان منتظرند تا مهرماهشان را با ورود به این مدرسه هوشمند و مهر و محبتی که سزاوار آنهاست، شروع کنند.
روایت اول
روز اول یک دل سیر اشک ریختم
با هماهنگی که مدیر مدرسه با فرزند خیّر مدرسهساز انجام میدهد، قرار میشود او خودش را برساند. خانم کارگر میگوید: پسر آقای سزاوار از همان ابتدای اجرای پروژه از نزدیک در جریان ساخت بوده و همواره نظر مساعد برای ساخت مدرسه داشته است. تا زمان آمدن آقای سزاوار، سری به مدرسهای میزنیم که دانشآموزانش چشمانتظار خداحافظی با آن هستند.
«مسیر زیاد دور نیست. فقط چند خانه با هم اختلاف دارند؛ بهخاطر همین خیلی از بچهها و خانوادهها از همان روز اولی که خانواده آقای سزاوار سنگ بنای مدرسه جدید را گذاشتند، چشم میکشیدند که ببینند بالاخره این مدرسه جدید کی باز میشود تا از این مدرسه قدیمی راحت شوند. حالا ببینید، میفهمید که حق دارند این همه چشمانتظار باشند.» شنیدن این جملهها به اندازه فاصله همان چند خانه بین دو مدرسه است. درِ مدرسه نیمهباز است و چند خانواده داخل راهرو ایستادهاند. تا چشمشان به خانم مدیر میافتد، هرکدام جداگانه میخواهند که مدیر مدرسه کاری برای دختر یا پسر آنها بکند و اسمشان را در مدرسه جدید ثبتنام کند. یکی از والدین از نرمافزار شاد و نبود گوشی برای فرزندش گله دارد. خانم مدیر تاکید میکند که مدرسه جدید ظرفیتش تکمیل است. ولی جملههای مدیر برای والدین، قانعکننده نیست و همچنان به ثبتنام بچههایشان در مدرسه جدید اصرار میکنند.
یکی از پدرها میگوید: خانم! ما در محدوده مدرسه زندگی میکنیم. دو هفته قبل که آمدم، گفتید برای کلاساولیها ظرفیت مدرسه جدید پر شده است و دیگر جا ندارید. قرار شد دوباره این هفته سری بزنیم.
خانم مدیر در پاسخ میگوید: من در پایه اول چند نفر کلاساولی اضافه دارم. قبول دارم که فرزندان همه شما در همین محدوده هستند، اما چه کنم که ظرفیت مدرسه محدود است و غیر از دختر شما چند نفر دیگر در پایه کلاس اول اضافه دارم که به مدارس دیگر ارجاع دادم. باور کنید اگر مدرسه جدید جاداشت، حتما نام دختر شما را مینوشتم.
چانه زدن والدین برای ثبت نام فرزندانشان ادامه دارد و همین فرصت کوتاهی را ایجاد میکند برای چشم دوختن به گوشهوکنار مدرسه. درست از وسط حیاط مدرسه، انگار گسلی گذشته است که حیاط را به دو نیمه با اختلاف ارتفاع نیممتری تقسیم کرده است. راهپلههای کوچکی گوشه حیاط وجود دارد. به پنجرههای ساختمانی که حیاط آن ارتفاع بیشتری دارد، پرده توری زدهاند. صحبتهای خانم مدیر با والدین تمام میشود و توضیحاتش را درباره حیاط مدرسه شروع میکند: «این هم از حیاط مدرسه بچههای ما. حتما این اختلاف ارتفاع حیاط مدرسه برای شما عجیب بود. این اختلاف ارتفاع بهخاطر دو خانه استیجاری است.
چون تعداد دانشآموزان مدرسه زیاد بود، آموزشوپرورش خانه کناری را هم اجاره کرد. با اجاره این خانه، دیوار بین دو حیاط را برداشتیم. البته در خانه کناری، مالک طبقه دوم مینشیند. از پردههای توری پنجره میشود فهمید که طبقه بالا مدرسه نیست. همیشه تعداد دانشآموزان مدرسه بیشتر از کلاسها بودهاست. ما در همین کلاسهای کوچک، ۴۰ دانشآموز داشتیم، اما بازهم تعداد کلاسها نسبت به بچهها کمتر بود. مدیرهای قبلی برای آنکه بتوانند جوابگوی نیاز خانوادهها و ثبتنام دانشآموزان باشند، دو کلاس انتهای حیاط این مدرسهها را با نظر آموزشوپرورش درست کردند. با این کلاسها الان این مدرسه دوازدهکلاسه شده است.»
کنار کلاسهای انتهای حیاط، چهار چشمه سرویس بهداشتی وجود دارد. به گفته مدیر مدرسه، برای ۵۰۴ دانشآموزی که تا سال قبل در هر شیفت در مدرسه حاضر بودند، فقط همین تعداد سرویس وجود داشته است. مقایسه ۵۰۴ دانشآموز هر شیفت این مدرسه با چهار چشمه سرویس بهداشتی و فرصت کوتاه زنگ تفریح، تصویر عجیبی از انتظارهای پراضطراب دانشآموزان مدرسه پیش رو میآورد.
ادامه حرفهای خانم مدیر مدرسه برمیگردد به روز اولی که خودش پا به این مدرسه گذاشته است: «یک سالی است که به این مدرسه منتقل شدهام. روز اولی که اینجا آمدم تا مدرسه و محل کار جدیدم را ببینم، جلوی در ورودی، به سروروی خانهای که مدرسه شده بود، نگاه کردم و یک دل سیر اشک ریختم. قبل از این مدرسه، محل کارم یکی از مدرسههای بولوارطبرسی بود. مدرسه آنجا هم از نظر شرایط و امکانات تفاوت چندانی با اینجا نداشت، اما حداقل شکل و ظاهر یک مدرسه را داشت، درحالیکه اینجا حتی شکل و ظاهر مدرسه را ندارد.»
نیمکتهای چوبی تا پای تخته، کشیده شده است
کلاسها حتی در نبود دانشآموزان، شلوغ و پر از نیمکت است. نیمکتهای چوبی رنگورورفته تا پای تخته سیاه کلاس کشیده شده است. اینکه دیدن نوشتههای روی تخته از فاصله چندسانتیمتری با چشم بچههای دانشآموز میز اول چه کرده است یا اینکه بچههای میز دوم و سوم و... آخر، از انتهای کلاس چطور خطهای انتهای تخته را از پشتسر همکلاسیهای میز اول میدیدند، همان سوالهایی است که مدیر مدرسه با تکان دادن سرش اینطور به آنها جواب میدهد: «چهکار کنیم؟ مجبوریم بهخاطر تعداد زیاد بچهها و فضای کوچک کلاسها، تا دل تختهسیاه میز بگذاریم. ما در هرکلاس ۳۷دانشآموز داریم. یک نگاه بکنید.»
با دستش داخل یکی از کلاسهای ۱۲متری را نشان میدهد. چهاردیواریهایی بدون پنجره است. مدیر مدرسه میگوید: خودتان دارید میبینید که در یک فضای ۱۲متری برای اینکه ۳۷بچه را بتوانیم سر نیمکت بنشانیم، تا کنار تخته، نیمکت گذاشتهایم و حتی فضایی برای میز معلم نداشتیم. آن صندلی فلزی را که بین دو ردیف نیمکت است، برای معلم گذاشتهایم. بیشتر وقتها معلمها مجبور بودند بایستند. خودتان میبینید؛ نیمکتها تا کنار تخته آمده است و اگر معلم هم روی صندلی کنار تخته بنشیند، دیگر چیزی از تخته سیاه برای دیدن بچهها نمیماند. کاش فقط همینها باشد. شما این چیزی که میگویم را تصور کنید؛ زمستان باشد و هوا سرد باشد و بخاری باشد و ۳۷بچه قدونیمقد و کوچک که هنوز برای نظافت فردی، نمیتوانند از خودشان مراقبت کافی کنند، آنوقت چه وضعیتی میشود. بوی عجیبوغریبی که برای یک آدم بزرگ تحمل کردنش سخت است. اما معلمهای این مدرسه به عشق این بچهها سر کلاس میرفتند و حتی یکبار هم گلایه نکردند.
بخاری داخل کلاس هم بهزور خودش را در کلاس جا داده است. به قول مدیر مدرسه «با ضربوزور و با نزدیک کردن نیمکتها به یکدیگر، یک جا برای بخاری باز کردیم.» کنار بخاری یک صندلی گذاشتهاند. مدیر مدرسه میگوید: اینقدر تعداد دانشآموزان زیاد است که برای استفاده از سانتبهسانت کلاس، برنامه ریختم. از یک طرف آمدیم میزها را نزدیک بخاری کردیم تا حداقل بخاری، فضای کمتری را بگیرد. باز گفتیم در فاصله بین دو نیمکت که بهخاطر بخاری ایجاد شده است، یک صندلی تک بگذاریم تا فضا برای یک دانشآموز دیگر فراهم شود.
دردسرهای این فضای کم را مدیر مدرسه همانطور که از راهپله کوچک مدرسه بالا میرویم، توضیح میدهد. قبل از توضیحات دردسرها، تذکری میدهد: «مراقب راهپلهها باشید. عرض راهپلهها کم است، یک وقت خدای نکرده نیفتید. هروقت زنگ آخر میخورد، خونبهجگر میشدیم. بچهها را خودتان میشناسید. کافی است صدای زنگ آخر را بشنوند. با شوق و ذوق بدوبدو از راهپلهها پایین میآیند. استرس میگرفتیم که برای آنها اتفاقی نیفتد و کسی از پلهها سقوط نکند.»
کودکان ایرانی و اتباع را به یک چشم دیدند
خانم کارگر میگوید: بچههای این محدوده، بیشتر از دیگر نقاط شهر درگیر مشکلات اقتصادی هستند. بیشتر وقتها خانوادهها حتی برای تهیه چاشت بچهها مشکل داشتند. ما چند خیر داشتیم که با حمایت آنها به بچهها یک چاشت ساده مثل کیک میدادیم. کاش فقط مشکلات اقتصادی باشد. مشکلات عاطفی، طلاق پدر و مادر یا اعتیاد، مسائل دیگری است که این بچهها با آن درگیر هستند. چند وقت قبل خبر کشته شدن دختری هشتساله توسط نامادریاش را همه رسانهها منتشر کردند. آن دختر، دانش آموز مدرسه ما بود. موضوع دیگری که باید بگویم، وجود تعداد زیاد دانشآموزان اتباع است. الان بخش زیادی از دانشآموزان ما را اتباع تشکیل میدهند. خیر این مدرسه بدون توجه به اینکه این بچهها ایرانی یا اتباع هستند، این محدوده را برای ساخت مدرسه انتخاب کرد. واقعا خدا خیرشان دهد و هر آنچه میخواهند، به آنان بدهد!
روایت دوم
روایت دوم
خانهات همیشه آباد!
روایت مدرسهای باکلاس- قرار بود یک مدرسه متفاوت ببینیم. «متفاوت» بودنش را محمودیه، کارشناس مجمع خیرین مدرسهساز ناحیه یک آموزشوپرورش مشهد، در مسیر رسیدن به مدرسه، با تاکید بسیار بر این کلمه بیان میکند: «این مدرسه کاملا متفاوت است. حالا برسیم، متوجه میشوید. در مشهد نمونه مشابه این مدرسه را نداریم. به نظرم حتی در کشور هم بینظیر است. مدرسهای که نور لامپهایش به نحوی تنظیم شده است که چشم بچهها هنگام درس خواندن اذیت نشود. تهویه و هوای مطبوع آن برپایه شرایط آبوهوایی مشهد تنظیم میشود. آسانسور هوشمند، در برقی، صندلیهای استاندارد، کلاس درس با بازی، سیستم گرمایش از کف حتی در سرویسهای بهداشتی تا بچهها روی سرامیک سر نخورند و... خانم! هرچی از این مدرسه و از این خیر مدرسهساز بگوییم، کم گفتهایم.»
توصیفات ابتداییاش را با این دعا سرجمع میکند: «واقعا خدا به خانواده آقای سزاوار، خیر دو عالم را بدهد و الهی خانه شان همیشه آباد باشد!»
توصیفات ابتداییاش را با این دعا سرجمع میکند: «واقعا خدا به خانواده آقای سزاوار، خیر دو عالم را بدهد و الهی خانه شان همیشه آباد باشد!»
التماس دعای نامزدهای انتخاب مجلس برای درج نامشان
همانطور که حرف میزند، آدرس مدرسه را به راننده میدهد. شهر مشهد به انتها میرسد و وارد حاشیه میشویم، اما راه رسیدن به مدرسه ادامه دارد: «داشتم میگفتم. خانواده خیری که این مدرسه را ساختند، از هرچیزی که برای مدرسه ضروری بود، بهترینها را انتخاب کردند. تا جایی که خبر دارم، ۱۵ میلیارد تومان برای ساخت مدرسه هزینه کردهاند. آن هم کجا؟ در محدوده حاشیه و محروم مشهد. این نهایت لطف این خیر است که در این منطقه، مدرسهای با این امکانات ساخته است.»
کارشناس مجمع خیران مدرسهساز ناحیه یک آموزشوپرورش مشهد برای ادامه دادن توصیفاتش، دوباره سراغ کلمه متفاوت میرود: «با این هزینهای که خیر برای ساخت این مدرسه کرد، همهچیز مدرسه را متفاوت و بینظیر کرد. آنقدر متفاوت و خاص در این منطقه کمبرخوردار مشهد کار کرد که در دوران انتخابات چندنفر از نمایندگان مجلس خواستند که با پرداخت پولی، نام آنان برای تبلیغات بر سردر مدرسه درج شود. اما خیّر مدرسهساز نپذیرفت. سردر این مدرسه به نام خیّرش، حاجآقای سزاوار و خانوادهاش، درج میشود.»
حرفهایش را برای گفتن مسیر دقیق به راننده، قطع میکند: «باید بریم پشت بازار ملل، سمت التیمور.»
کاش دانشآموز این مدرسه بودم!
مدرسهای که در مسیر وصفش را شنیده بودیم، واقعا زیباست. استفاده از طاقی با آجرهای زیبا، در شیشهای، پنجرههای بزرگ با نورگیر عالی، راهپلهای وسیع با پلههای کمارتفاع، آزمایشگاه درجهیک که خاطرات آزمایشگاه دوران دبیرستان را برایمان تداعی میکند، تختههای هوشمند، آسانسور، حیاط بزرگ و... واقعا مدرسهای زیباست. آنقدر که دوست داری برگردی به دوران شیرین دانش آموزی.
خانم اعظم کارگر، مدیر مدرسه است. قرار است او و تمام دانشآموزان دختر و پسری که چند متر پایینتر از این مدرسه در یک خانه استیجاری درس میخوانند، از اول مهر به این مدرسه نقل مکان کنند. داخل مدرسه چند مهندس درحال صحبت هستند. خانم کارگر میگوید: آقای احتشامیفر مدیر پروژه است و آنطور که قول دادهاند، اول مهر، مدرسه تکمیل و آماده میشود.
خانم مدیر میگوید: شما نمیدانید بچهها چقدر خوشحالند که قرار است در این مدرسه درس بخوانند. بعدا باهم سری به مدرسهای که بچهها در آن درس میخوانند، میزنیم تا از نزدیک ببینید وقتی میگویم دل تو دل بچهها نیست، یعنی چه. بچههایی که ۴۰ نفری در یک کلاس ۱۲ متری بدون پنجره درس میخوانند، حالا قرار است در یک مدرسه کاملا هوشمند تحصیل کنند. ما که بزرگیم و معلم هستیم، ذوق داریم چه برسد به بچهها. تنها غصهای که داریم، این است که همه بچههای این محدوده را نتوانستیم در این مدرسه ثبتنام کنیم.
او ادامه میدهد: تعداد بچههای این محدوده، از ظرفیت مدرسهای که ساخته شده است، بیشتر است، بنابراین تصمیم گرفتیم همه کلاسهای اول تا ششم دخترانه در این مدرسه جدید درس بخوانند. اما برای پسرها جا نداریم و تصمیم گرفته شد دوره اول ابتدایی پسرانه را در این مدرسه ثبتنام کنیم و دانشآموزان دوره دوم ابتدایی در همان مدرسه قبلی که هدایت نام دارد، درس بخوانند. کلا این محدوده از نظر تعداد دانشآموز نسبتبه دیگر قسمتهای مشهد جمعیت بیشتری دارد. بخشی از این دانشآموزان اتباع خارجی هستند. خانواده سزاوار اصلا نگاه نکردند که بیشتر بچهها اتباع هستند و از دلوجان خرج کردند. خدا خیرشان دهد!
مدرسهای که در خواب شبمان نمیدیدیم
با خانم کارگر سری به کلاسهای آمادهشده میزنیم. همهچیز بوی تازگی میدهد. مثل روز اول مهر که کتاب و کیف و دفترها بوی تازگی میدهد. مدیر مدرسه همانطور که در کلاسها را باز میکند، حرفهایش را ادامه میدهد: «از زمانی که ساختوساز این مدرسه شروع شد، همه مردم محله چشمانتظار بودند که بچههایشان را به مدرسه بفرستند. امسال که شنیدند کار ساخت مدرسه تمام شده است و از مهر بچهها به این مدرسه منتقل میشوند، اصرار پدرومادرها بیشتر شد. شما نمیدانید با چه سختی معاونان مدرسه، والدین را متقاعد کردند که ظرفیت مدرسه تکمیل شده است و دیگر جایی برای ثبتنام نداریم. به والدین حق میدهیم. مدرسهای با این همه تجهیزات بهروز در این منطقه ساخته شده است که در خواب شبمان هم نمیدیدیم. مدرسهای که قطعا آرزوی خیلی از دانشآموزان و والدین مشهدی است.»
در گشتی میان کلاسهای مدرسه، به آزمایشگاه میرسیم. مدیر مدرسه میخواهد حتما این کلاس را از نزدیک ببینیم. او صحبتهای قبلیاش درباره دانشآموزان را قطع میکند و میگوید: تا یادم نرفته است، توضیحی برای این کلاس بدهم، بعدا بقیه صحبتم درباره تعداد دانشآموزان را ادامه میدهم. این کلاس، آزمایشگاه مدرسه است که با نظر خیر محترم قرار شد کارکرد دومنظوره داشته باشد و جدا از آزمایشگاه برای بازی و آموزش هم از آن استفاده کنیم.
بچههای این محدوده اغلب چیزی از تفریح نمیدانند. البته در این اوضاع اقتصادی، همه مشکلاتی داریم. اما خانوادهها و بچههای این محدوده بیشتر از بقیه درگیر شدند، آنقدر که خانواده برای خرجومخارج اصلی مثل خوراک و پوشاک فرزندش مشکل دارد، چه برسد به آنکه بخواهد تفریحی داشته باشد. پارسال یک اردو برای بچهها گذاشتیم تا حداقل از طریق مدرسه بتوانیم برای این بچهها شرایط تفریح ایجاد کنیم. آن روز خیلی از بچهها ذوق کردند و حتی بعضی بچهها گفتند که بعد مدتها بیرون آمدهاند.
سرریز دانشآموز
به سالن همایش مدرسه با تجهیزات جدید و صندلیهای عالی میرسیم. مدیر مدرسه لامپهای سالن همایش را روشن میکند و پی حرفهای قبلیاش درباره تعداد دانشآموزان را میگیرد: «لامپهای این مدرسه طوری طراحی شده است که نور آن برای بچهها آزاردهنده نباشد و دانشآموزان اگر حتی به لامپ خیره شوند، نور لامپ چشمهای آنان را اذیت نکند.ای وای نزدیک بود فراموش کنم. داشتم از تعداد بچهها و اصرار والدین میگفتم. راستش همین الان که دارم با شما صحبت میکنم، برای پایه اول ۲۰ دانشآموزکلاس اولی مازاد دارم. با وجود آنکه در محدوده هستند، بهخاطر تکمیل شدن ظرفیت نمیتوانم ثبتنامشان کنم.
این را هم بگویم که این مشکل مازاد داشتن تعداد دانشآموز فقط مربوط به امسال نیست. کلا در این محدوده، جمعیت دانشآموزی زیاد است و از طرفی بخشی از جمعیت دانشآموزی ما اتباع هستند. به همین دلیل ما هرسال چالش ثبتنام داریم، اما امسال اوضاع بدتر شده است؛ چون همه والدین دوست دارند بچههایشان در این مدرسه درس بخوانند. من هم به آنها حق میدهم، اما واقعا ظرفیت نداریم. آماری که معاونان از تعداد دانشآموزان مازاد دادهاند، برای هر شیفت ۶۰ تا ۷۰ دانشآموز است که با وجود بودن در محدوده، مجبور شدیم پرونده شان را به مدارس دیگر ارجاع دهیم.»
۱۰ میلیون تومان هزینه نگهداری ماهانه
عباس احتشامیفر پیمانکار ساخت پروژه مدرسه است. این پیمانکار توضیحاتی درباره ساخت مدرسه میدهد: «با نظر آقای سزاوار، کار ساخت مدرسه با بهترین شرایط و امکانات شروع شد. حدود ۳۱ ماه از روز اولی که سازمان نوسازی مدارس نقشه ساختمان را داد، گذشته و با پیشبینیهایی که صورت گرفته است، انشاءا... همزمان با اول مهرماه مدرسه آماده پذیرش دانشآموز میشود. برای این مدرسه ۱۸۰۰ متر زیربنا و ۶۰۰ متر محوطه سرایداری و سرویس بهداشتی و ۶۰۰ متر حیاط درنظر گرفته شده است.»
وی درباره تجهیزات مدرسه نیز توضیح میدهد: یکی از مشکلات مدارس، موضوع هوای مطبوع و وضعیت سیستمهای سرمایشی و گرمایشی است. تمام تاکید آقای سزاوار و فرزندشان بر استفاده از امکانات و شرایط مناسب در این مدرسه بود. با این نگاه ویژه خیر محترم فقط برای تاسیسات مدرسه، ۲ میلیارد تومان هزینه کردیم. هزینه کل ساختمان مدرسه هم حدودی اگر بخواهم بگویم، ۱۵ میلیارد تومان شد. اگر قرار بود مدرسه را با شرایط و امکانات عادی بسازیم، هزینهها خیلی کمتر میشد و شاید با کمتر از ۵۰ درصد هزینهای که الان صرف شده است، میتوانستیم مدرسه را بسازیم.
احتشامیفر درباره هزینه نگهداری مدرسه نیز توضیحاتی میدهد. به گفته او هزینه ماهانه نگهداری این مدرسه با این امکانات و تجهیزات، حدود ۸ تا ۱۰ میلیون تومان است. او ادامه میدهد: خیر محترم مدرسه گفته است با توجه به شرایط خانوادهها، هزینه نگهداری مدرسه را نیز خودش پرداخت میکند تا این هزینه متوجه خانوادهها و آموزشوپرورش نشود.
از کلاسهای بیش از ۴۰ نفره تا مدرسههای نیمهجان و فرتوت
سیدرضا خاتمپور، رئیس اداره ناحیه یک آموزشوپرورش مشهد، است. او با چند واژه، وضعیت آموزشی ناحیه یک مشهد را اینطور توصیف میکند: «از نظر تعداد دانشآموز، پرتراکم. از نظر وضعیت شهری، کمبرخوردار و حاشیهنشین.» رئیس ناحیه یک آموزشوپرورش توضیحات بیشتری را به این توصیفات میافزاید و میگوید: ناحیه یک آموزش وپرورش مشهد، محدودههای میدان امامحسین (ع)، جاده سیمان، دهرود، پنجتن، رسالت و طبرسیشمالی را شامل میشود. حدود ۸۰درصد جمعیت دانشآموزی ناحیهیک را دانشآموزان حاشیه مشهد به خود اختصاص میدهند.
خاتمپور رشد جمعیت دانشآموزی ناحیه یک را دلیلی برای توصیف ابتداییاش از «پرتراکم» ذکر میکند. او میگوید: رشد جمعیت دانشآموزی در این ناحیه، درحدود ۴ درصد است. به عبارتی امسال تعداد دانشآموزان ما نسبت به سال گذشته ۴ درصد رشد داشته است. اگر بخواهم با عددی این رشد دانشآموزی را نشان دهم، باید بگویم که در پنج سال اخیر دانشآموزان ناحیه یک آموزشوپرورش مشهد، از ۸۱ هزار نفر به ۱۰۰ هزار نفر رسیدهاند. به عبارتی در این پنج سال، ۲۰ هزار نفر به جمعیت دانشآموزی ناحیه افزوده شده است. او ادامه میدهد: این تعداد دانشآموز جدیدی که به ناحیه ما اضافه شدند، با تعداد کل دانش آموزان گناباد برابری میکنند. اگر مقایسه دیگری داشته باشیم، این تعداد دانشآموز اضافهشده در ناحیه یک، حدود دوبرابر تعداد کل دانشآموزان جوین است.
آمارهای رئیس آموزشوپرورش ناحیه یک مشهد از وضعیت کلاسهای مدارس این ناحیه، ادامه دارد: «نکته دیگری که باید درباره همین جمعیت دانشآموزی به آن اشاره کنم، این است که در آموزشوپرورش کشور، کمتر ادارهای را میتوان پیدا کرد که ۴۰۰ کلاس درس بالای ۴۰ نفر داشته باشد. ما مدارسی داریم که کلاسهای آن با ۴۴ یا ۴۶ دانشآموز تشکیل میشود. از نظر تعداد هم این کلاسهای بالای ۴۰نفر دانشآموز در ناحیه ما درخورتوجه است.» او ادامه صحبتهایش را با عدد و رقم تکمیل میکند. به گفته رئیس آموزشوپرورش ناحیه یک مشهد، میانگین دانشآموزی کلاسهای مدارس در شهرهای کشور ۲۴نفر است. این رقم در مشهد ۳۱نفر و در کلاسهای مدارس ناحیه یک آموزشوپرورش ۳۳نفر است.
خاتمپور تاکید میکند: به عبارتی ما ۱۰ دانشآموز بیشتر از کشور و ۲ دانشآموز بیشتر از مشهد در هرکلاس داریم. رئیس اداره ناحیه یک آموزشوپرورش مشهد اقدامات انجامشده برای پاسخگویی به این تعداد دانشآموز را با توضیحاتی درباره ساخت مدرسه کامل میکند. او میگوید: در همین پنج سالی که اشاره شد، ۸ مدرسه در محدوده شهری این ناحیه آموزشوپرورش ساخته شد.
با ساخت این تعداد مدرسه، ۱۰۰ کلاس درس جدید به کلاسهای مدارس اضافه شد. اما همانطور که اشاره کردم، با وجود همه تلاشها برای ساخت این تعداد مدرسه، رشد دانشآموزی با رشد ساخت مدرسه در ناحیه ما تناسب ندارد. به گفته او علاوه بر رشد دانشآموزی، بافت فرسوده شهری، عمر زیاد مدارس، وجود مدارس استیجاری و نیز مدرسهای که بافتی مشابه خشتی دارد، دلایلی بر ضرورت تخریب، نوسازی یا ایمنسازی تعداد دیگری از مدارس این ناحیه است. ورود خیران به مدرسهسازی و نگاه ویژه آنان به نسل آینده این کشور، حسن ختام صحبتهای رئیس اداره آموزشوپرورش ناحیهیک مشهد است. او از همراهی خیران برای ساخت مدرسه در این ناحیه میگوید. خاتمپور بیان میکند: خیرانی مانند خانواده آقای طاهری و سزاوار با ما همکاری خوبی کردند.
از چشموهمچشمی در کار خیر استقبال میکنیم
امید سزاوار رحمت، فرزند خیر مدرسهساز، آقای سزاوار رحمت است. او از ابتدای اجرای پروژه ساخت مدرسه، بررسی ساختوساز و کیفیت اجرای آن را برعهده گرفته است. سزاوار حرفهایش را در ابتدا با هدفی که پدرش و خانواده او برای ساخت این مدرسه درنظر داشتهاند، شروع میکند. این خیر مدرسهساز میگوید: نمیدانم این چیزی که میگویم، عیب است یا متانت و کمتوقعی همه مردم ما. اینکه مردم ما از مدرسه یک توقع مشترک دارند و آن اینکه میز، نیمکت، کولو آبی و بخاری داشته باشد.
این خیر مشهدی ادامه میدهد: البته این فقط نگاه غالب مردم نیست. مسئولان هم اقداماتشان را برپایه همین نگاه و تفکر مردمی بنا نهادهاند. مثلا مسئولان نوسازی مدارس در ساخت مدرسه میگویند مدرسهای بسازید که همین امکاناتی را که در بالا اشاره کردم، داشته باشد.
او در ادامه بیان میکند: البته در حوزه استحکام بنا و سازه مدارس، نوسازی مدارس پروتکلهایی دارد و در این راستا بسیار بادقت عمل میکند و از هیچ چیز و هیچ نکتهای فروگذار نیست. قطعا این نکته برای من و خانوادهام که کار ساخت مدرسه را انجام دادیم، درخورتوجه بوده است. اما درباره جزئیات یک مدرسه نظیر تجهیزات همانطور که گفتم، نگاه و توقع برای ساخت مدرسه، خرید و تجهیز مدرسه، به میز و نیمکت محدود میشود.
این خیر مشهدی در ادامه، توضیحاتی درباره ساخت مدرسه میدهد و میگوید: پدر من برای ساخت مدرسه نگاه و توجه خاصی دارد و در این زمینه وقتی قرار شد مدرسهای در این محدوده بسازیم، تاکید پدر و خانواده من بر این موضوع بود که برای ساخت و تجهیز مدرسه از امکانات و تجهیزات بهروز استفاده شود تا مدرسهای که ساخته میشود، کاملا هوشمند باشد. او ادامه میدهد: البته شما بهتر میدانید که فناوری با سرعت برق و باد در دنیا درحال تغییر است و اگر امروز این مدرسه با این تجهیزات هوشمند شناخته میشود، در سالهای بعد و با آمدن امکانات بهروزتر، دیگر در جایگاه هوشمند قرار نمیگیرد.
این خیر در ادامه به ساخت مدارس خیرساز و حضور خیران در این حوزه اشاره میکند و میگوید: قطعا همه میدانند که وظیفه خیران، ساخت مدرسه و بیمارستان نیست. اما اگر نگاهی به مدارس یا حتی بیمارستانهای پیشرفته شهر بیندازید، متوجه میشوید که بهترین و پیشرفتهترین مدارس و بیمارستانها را خیران ساختهاند. ما عقیده داریم که در کار خیر چشموهمچشمی اشکالی ندارد، بنابراین اگر فردا خیری بخواهد مدرسهای مجهزتر و هوشمندتر از مدرسه فعلی که خانواده ما مدنظر داشتهاست بسازد، استقبال میکنیم.
سزاوار ادامه میدهد: نکتهای که میخواستم به آن اشاره کنم، این بود که باید با ساخت اینگونه فضاها توقع اجتماعی مردم را افزایش بدهیم. اینکه اگر یک خیر از جیب خودش مدرسهای را با این تجهیزات میسازد، قطعا توقع از دولت که از بودجه بیتالمال هزینه میکند، باید بیشتر باشد.
وی لبخند و شادی بچههایی را که نسل آینده این کشور هستند، همان هدف نهایی پدر و خانوادهاش میداند؛ لبخندی که به دنیا میارزد.