این خاطره یا شاید جوکی است که خدابیامرز نیکو خردمند در ویدئویی نقل کرده است و با صدای بلند به آن میخندد. نیکو خانم در کنار بازیگرانی چون حمیده خیرآبادی، رقیه چهره آزاد، ژاله علو، جمیله شیخی، پروین دخت یزدانیان و... از مادران معروف سینمای ایران به شمار میآید. او در سال ۱۳۱۱ متولد شد و در سال ۱۳۶۹ در ۵۸ سالگی برای اولین بار در فیلم «پرده آخر» جلوی دوربین سینما رفت و در نخستین نقشآفرینیاش نیز برنده سیمرغ بهترین بازیگر مکمل زن در جشنواره فیلم فجر شد. نیکو خانم همچنین در سال ۷۲ برای فیلم بازیچه این جایزه را تکرار کرد و در سال ۷۴ نیز بار دیگر نامزد دریافت این جایزه شد. اما شاید معروفترین حضور او در جلوی دوربین مربوط به سریال «دزدان مادربزرگ» باشد. سریالی که بسیاری از خانوادههای ایرانی را در نیمههای دهه هفتاد، نزدیک به یک ساعت جلوی تلویزیون مینشاند.او در انگلستان و در مدرسه رویال تئاتر سلطنتی در رشته کارگردانی تئاتر تحصیل کرده بود و از معدود افرادی بود که در آن سال و دوران، تحصیلات هنری داشت. ۲۶ سال داشت که صدای خاص و دلنشینش مورد توجه قرار گرفت و تکنیک گویندگی آنقدر کمکش کرد که بهزودی به چهرهای نامآشنا و مطرح در عرصه گویندگی تبدیل شود. دو سال بعد، یعنی در ۲۸سالگی، خردمند به دوبله روآورد و از سال ۱۳۳۹ تا زمان مرگش، این حرفه را رها نکرد.
بهمن فرمان آرا، فیلمساز مطرح در نقل خاطرات بازی او گفته است: « آشنایی من با نیکو خردمند از سر دوبله فیلم «شازده احتجاب» ۳۶ سال پیش شروع شد، او بینهایت زیبا بود، شوخ و رند. اما وقتی وارد اتاق دوبله میشد و جای شخصیتی باید صحبت میکرد، آنچنان در آن نقش حل میشد، که گویی نقش فخری را خودش دارد بازی میکند. به همین دلیل نیز وقتی خیلی دیر در زندگی حرفهایاش در جلوی دوربین در نقشی ظاهر میشد باز هم همان اتفاق میافتاد و نیکو در بازیگری هم درجه یک بود. در فیلم «خاک آشنا» من نقش خانم سالاری را براساس شخصیت خانم معصومه سیحون نوشته بودم کسی را جز نیکو خردمند برای این نقش در نظر نداشتم و او با اینکه بیمار بود، با قلبی که دیگر مثل سابق نمیتپید تا قلب کردستان نیز با ما آمد و در حرارت ۴۲ درجه جلوی دوربین رفت. در واقع علتی که من اسم این شخصیت را خانم سالاری گذاشتم این بود که هم خانم سیحون و هم نیکو خردمند جزو سالارزنان این مرزوبوم هستند.»
حبیب اسماعیلی از بازیگران مجموعه «دزدان مادربزرگ» درباره حضورش در کنار این بازیگر نوشته: « در پشت صحنه هم مادر خوبی بودند و به لحاظ اخلاق، رفتار، احساسات و دیگر موارد عالی به نظر میرسیدند. ایشان به معنای واقعی کلمه انسان بود؛ در صحنههایی از سریال «دزدان مادربزرگ» که باید او را اذیت میکردم، برایم بسیار سخت بود و با خودم کلنجار میرفتم که چگونه میتوان انسان به این نازنینی را اذیت کرد. » داریوش ارجمند نیز درباره تجربه همکاری با او نوشته: «صدا و چهرهاش را میشناختم، خوشصدا، خوشبیان و نیکسرشت و دانا. فکر نمیکردم روزی همبازیاش شوم، در اولین تجربه سینماییاش در فیلم واروژ کریم مسیحی، «پرده آخر» که نخستین پرده بازیاش بود، هیجانزده بود و با صراحت میگفت: نمیدانم، میتوانم یا نه؟... باید کمکم کنی. یک بازیگر دیگر نیز در فیلم واروژ حضور داشت که نخستین کار سینماییاش بود؛ ماهایا پطروسیان و جالب اینکه این دو بازیگر زیباترین صحنههای بازی فیلم را خلق کردند و در حالیکه هر دو در تردید توانستن و نتوانستن بودند، بر هیجان و تردیدشان غلبه کردند.»
نیکو خردمند سرانجام در ۲۶ آبانماه ۱۳۸۸ در تهران پس از یک دوره بستری در بیمارستان درگذشت. خودش در گفتوگویی گفته بود: « سال ۸۷ به لحاظ جسمانی وضعیت خوبی نداشتم و مرتب میان خانه و بیمارستان در رفت و آمد بودم و بعد از چند روز بستری شدن در بیمارستان و بهتر شدن حالم به خانه میآمدم که دوباره بیماری قلبیام عود میکرد و به بیمارستان برمیگشتم. در طی این مدت دوستان به من سر میزدند. اما استاد عزتالله انتظامی، با مهربانی نگران حال من بودند و مدام از من عیادت و دلجویی میکردند، از ایشان خیلی متشکرم. الان هم تحت نظر پزشکان به خاطر عمل جراحی قلب باز هستم. »