گفت‌وگو با نویسنده کتاب «سین هشتم؛ سماع روی سن» درباره زندگی شهید هنرمند، مسعود سهیلی


گفت‌وگو با نویسنده کتاب «سین هشتم؛ سماع روی سن» درباره زندگی شهید هنرمند، مسعود سهیلی

«سین هشتم؛ سماع روی سن» عنوان کتابی است درباره زندگی شهید مسعود سهیلی، هنرمند اهل تئاتر، به قلم سیدحمید رهنما که انتشارات سیمرغ هنر به‌تازگی آن را چاپ کرده است. در این کتاب بخش‌هایی از زندگی خانواده سهیلی که از خانواده‌های هنرمند کشور هستند، آمده است

امیری| به‌گزارش شهرآرانیوز،«سین هشتم؛ سماع روی سن» عنوان کتابی است درباره زندگی شهید مسعود سهیلی، هنرمند اهل تئاتر، به قلم سیدحمید رهنما که انتشارات سیمرغ هنر به‌تازگی آن را چاپ کرده است. در این کتاب بخش‌هایی از زندگی خانواده سهیلی که از خانواده‌های هنرمند کشور هستند، آمده است و می‌شود روند پرورش شهید و شکل‌گیری اندیشه‌های او را متوجه شد. شهید مسعود سهیلی از جمله هنرمندان تئاتر بود که در کنار برادرانش در شکل‌گیری تئاتر مشهد نقشی اثرگذار داشت.

شهید مسعود سهیلی، برادر سعید سهیلی، کارگردان سینما، و حمیدرضا سهیلی، پیشکسوت و پژوهشگر تئاتر مشهد، در مشهد است که برای اولین‌بار در مشهد، فعالیت‌های تئاتری را در مسجدی به‌نام مسجد مالک‌اشتر پایه‌ریزی کردند. حضور نویسنده این کتاب در مشهد بهانه‌ای شد تا درباره نگارش این کتاب گفت‌وگویی را با او ترتیب دهیم.

گفت‌وگو با نویسنده کتاب «سین هشتم؛ سماع روی سن» درباره زندگی شهید هنرمند، مسعود سهیلی

در ابتدا از نحوه آشنایی‌تان با شهید مسعود سهیلی و تصمیمتان برای نگارش این کتاب بگویید.

نحوه آشنایی من با شهید سهیلی به سال ۹۴ و همایش بسیج هنرمندان با عنوان «هنرمندان شهید» برمی‌گردد که آقای حمید سهیلی از طرف خانواده شهید در آن همایش شرکت کردند. من در این همایش جزو گروه پژوهشی و مشاور نویسنده‌هایی بودم که قرار بود برای تعدادی از شهدای هنرمند کتاب بنویسند. در آن همایش با حدود 3000 اسم شهید هنرمند روبه‌رو شدیم. حدود ۲۰ شهید را انتخاب کردیم تا خاطراتشان را مکتوب کنیم. در این بین قرار شد برای ۶ شهید کتاب نوشته شود. یکی از شهدا، مسعود سهیلی بود. خود من در ابتدا به نوشتن فکر نمی‌کردم، چون نگران بودم از کار اصلی‌ام که نظارت و مشاوره به نویسنده‌هاست، دور شوم. اما ۲ عاملی که باعث شد به نوشتن این کتاب فکر کنم، اول، عکس جالبی بود که از شهید با شلوار جین در مسجد دیدم و دوم حوزه فعالیت او، یعنی تئاتر. تا آن زمان نمی‌دانستم که شهید، برادر سعید سهیلی، کارگردان، است، اما وقتی در گوگل جست‌وجو کردم، اسم حمید سهیلی و مصاحبه‌هایشان جلوتر آمد و به کتاب ۳ جلدی «صد سال تئاتر مشهد» برخوردم. به‌طور کلی رسیدن به شخصیت مسعود دلیل حسی، و پرداختن به تئاتر مشهد دلیل پژوهشی کار من شد.

برای مصاحبه و دریافت اطلاعات چه کسانی را انتخاب کردید و باتوجه‌به اینکه بسیاری از نزدیکان شهید افراد سرشناسی هستند، با چه چالش‌هایی روبه‌رو بودید؟

مصاحبه‌ها را سال ۹۶ گرفتم و اولین کسی که به سراغش رفتم، حمید سهیلی بود. با اینکه زود با این ماجرا موافقت کردند، حس کردم شک و تردیدی به کار وجود دارد و بعدها متوجه شدم به‌دلیل کارهای نیمه‌تمامی است که پیش از این درباره شهید سهیلی به سرانجام نرسیده است و این خانواده را اذیت کرده است. به هر حال کار را شروع کردیم و مصاحبه با حمید سهیلی باعث شد خط سیر داستان برای من ایجاد شود. قراری با حاج‌آقا سالم، فرمانده گردان، هماهنگ شد و در آن جلسه که ۴ ساعت طول کشید، با بزرگ‌ترین چالشم روبه‌رو شدم؛ اینکه کسی از ماجرای شهادت مسعود خبر نداشت. با‌توجه‌به اینکه در عملیات کربلای ۴ حاج‌آقا سالم فرمانده گردان بود و مسعود مسئول تبلیغات، به مسعود می‌گویند به عقب برود و پس از آن از او خبری نیست.
سرانجام به شخصی به‌نام سیدمحسن حیدری رسیدم که در اسارت مسعود را دیده بود. آقای هاشم‌آباد هم از دوستان مسعود بود. همچنین حمید کیانیان که دوستی کوتاه اما باکیفیتی با مسعود داشت، در این مسیر به من کمک خوبی کرد. فرهاد دوایی هم از جمله افرادی بود که مسعود نقش مهمی در زندگی او داشت. مسعود بیشتر با بچه‌های محروم سروکار داشت، اما فرهاد دوایی که از خانواده مرفهی بود، جذب او می‌شود و مسعود در خانواده او مقبولیت پیدا می‌کند و فرهاد پیش مسعود آموزش تئاتر می‌بیند.
علیرضا خالقی، از هنرمندان نقاش مطرح، هم اطلاعات خوبی به من داد. او کسی بود که عکس معروف امام را نقاشی کرده بود، عکسی که در راهپیمایی‌ها دست مردم بود. همچنین نقاشی شهید مسعود سهیلی را هم کشیده است.

چالش مهم من نحوه پرداختن به این شخصیت‌ها بود که تصمیم گرفتم هیچ شخصیت‌پردازی‌ای نداشته باشم و به مستندبودن روایت‌ها بیشتر توجه کنم.

در تهران هم مصاحبه‌ای با جواد اردکانی، کارگردان سینما، سعید سهیلی، برادر شهید و کارگردان سینما، ساعد سهیلی، بازیگر سینما، داشتم. برای مصاحبه با سعید سهیلی، وقتی سراغش رفتم که درحال تست گریم پروژه «ژن خوک» بود. به‌قول خودش برخی خاطره‌ها گردوغبار گرفته بود، اما نگاه سینمایی او به من کمک زیادی کرد. همچنین علت اینکه خواستم با ساعد سهیلی صحبت کنم، مطلب کوتاهی بود که از او درباره عمویش در یک مجله خوانده بودم. احساس کردم حس عاطفی عجیبی بین آن‌هاست. آن زمان ساعد هم مشغول پروژه «نهنگ آبی» بود که با او قرار گذاشتم.

در ابتدای صحبتتان گفتید جذب شخصیت شهید مسعود سهیلی شده بودید و همین از دلایلی بود که تصمیم گرفتید این کار را بنویسید. در نهایت آن‌طور که انتظار داشتید به این شخصیت نزدیک شدید؟

پاسخ این سؤال ممکن است حسی باشد و شاید باورپذیری‌اش سخت شود. این‌طور چیزها در حیاط‌خلوت آدم شکل می‌گیرد. خانواده‌ها با هم ارتباط خونی دارند، اما وقتی یک شخصیت از بیرون وارد ذهن آدم می‌شود، این موضوع‌ها به حیاط‌خلوت می‌رود. یادم است وقتی داشتم کتاب را می‌نوشتم، اطرافیانم این تغییرهای احوالات را احساس می‌کردند. گاهی اذیت‌کننده هم بود، اما درنهایت خوش‌حال بودم و می‌دانستم لازمه کار همین است.

برای نگارش این اثر از یک روایت خطی صرف استفاده شده است، به‌گونه‌ای که ما حدودا در اواسط کتاب با شهید سهیلی و فعالیت‌های او روبه‌رو می‌شویم. این انتخاب تعمدی بوده است؟ به‌نظر شما نمی‌شد از شیوه روایی دیگری برای جذابیت بیشتر کار استفاده کرد؟

این موضوع جنبه‌های مختلفی دارد؛ اول اینکه فکر کردم بهترین شیوه‌ای که می‌شود این کتاب را ارائه کرد، روایت خطی است، گرچه برخی جاها تغییر راوی وجود دارد و جاهایی هم روایت موازی می‌شود؛ از سوی دیگر تصمیم گرفتم از زاویه دید دانای کل برای روایت استفاده کنم. این به‌دلیل ارتباطی است که خودم توانستم با شهید برقرار کنم. حتی جاهایی همراهی‌کردن یا همراهی‌نکردن شهید را در کار احساس می‌کردم. به‌عنوان مثال زمانی که کار آماده بود و بنا به دلایلی چاپ آن به تعویق افتاده بود، نسخه دیجیتال اثر را روی میز گذاشتم و گفتم: مسعود خواستی خودت چاپش کن، اگه نخواستی هم چاپ نکن. بنا بر همین ارتباط عاطفی و حسی، فکر کردم مخاطب هم باید متوجه این همراهی و حضور شهید باشد. برای همین در جاهایی راوی خود مسعود می‌شد، مسعودی که دانای کل این اثر بود.

گفت‌وگو با نویسنده کتاب «سین هشتم؛ سماع روی سن» درباره زندگی شهید هنرمند، مسعود سهیلی

حمیدرضا سهیلی، برادر شهید مسعود سهیلی و سید حمید رهنما مولف کتاب «سین هشتم، سماع روی سن»

چالش مهم نگارش آثار مستند مثل زندگی‌نامه‌ها، این است که نویسنده در عین اینکه می‌خواهد به وقایع وفادار باشد، قصد دارد اثر را با استفاده از شیوه روایی، روش‌های نویسندگی، سیر داستانی و تخیل برای مخاطب جذاب کند. شما چقدر مجاز بودید از تخیل و شیوه‌های داستانی استفاده کنید، آن‌ هم با‌توجه‌به اینکه با خانواده‌ای هنرمند و اهل قلم روبه‌رو بودید؟

این شرایط برای من هم سخت بود هم آسان. از طرفی با خانواده‌ای مواجه بودم که خودش اهل کتاب و سینما و تحقیق است و این کار مرا راحت می‌کرد، چون می‌دانستم آن‌ها با لزوم استفاده از شیوه‌ها در کار آشنا هستند، اما از آن‌طرف هم کار را سخت می‌کرد، چون همه اهل فن هستند. بنابراین در اینکه از بخشی از تخیلم استفاده کنم، منعی ندیدم، اما در انتها باز هم اندکی نگرانی بود.

در پایان کمی درباره اسم کتاب توضیح دهید. علت اینکه از واژه سماع به شکلی استفاده کردید که سما به‌معنای آسمان هم برداشت شود، چه قصدی داشتید؟

انتخاب اسم کتاب از چالش‌های من بود. دوست داشتم دوبعدی‌بودن کار، یعنی شخصیت شهید و تئاتر مشهد، در طراحی جلد و اسم کتاب باشد. یک روز همه سین‌های داخل اسم‌های خانواده سهیلی را شمردم، دیدم 7 سین دارند. تصمیم گرفتم سین هشتم را هم بیاورم. یاد صحبت‌های حاج‌آقا سالم افتادم که در مصاحبه گفته بود: در تمرینات آوایی تئاتر اشعار ریتمیک مولانا را می‌خواندند. این ماجرا، سماع را به ذهنم من رساند. اما جالب بود که سماع در ذهنم سما شده بود. یعنی این غلط املایی از ابتدا در ذهن من وجود داشته و من بی‌خبر بودم. زمانی متوجه این موضوع شدم که کتاب را فرستاده بودم برای حمید سهیلی که خوشبختانه او متوجه این موضوع شد و پیشنهاد داد «عین» سماع را به‌گونه‌ای اضافه کنیم که هم باشد و هم نباشد. این باعث شد از این کلمه هم مفهوم رقص صوفیان و هم آسمان معنا شود.


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

عکس صبح بخیر زمستانی | 130 عکس نوشته صبح بخیر زمستانی