چنگیز جلیلوند: با همه کاستی‌های اقتصادی سال‌های اخیر ایران بهشت است


می‌دانستم روزی برمی‌گردم. من بیست سال آمریکا بودم، کلماتی مثل شهر فرشتگان یا سرزمین آزادی را درک نمی‌کنم. اینجا بهشت است، بهشت برین.

به گزارش مشرق، هربار پس از تماشای نسخ دوبله پارسی آثار کلاسیک سینما پرسشی به ذهنم خطور می‌کرد که چرا جلوه‌گری بازیگرانی نظیر پل نیومن، برت لنکستر، دین مارتین، ریچارد برتن برای من و هم نسلانم که دیدن این فیلم ها را روی پرده عریض تجربه نکردیم بیشتر از سایر بازیگران امروز سینماست. آیا نسل امروز که فیلم ها را با زبان اصلی می‌بیند، مثل نسل VHS (دهه پنجاه و دهه شصتی‌ها) به پل نیومن، ریچارد برتن و مالون براندو مثل نسل VHS می‌نگرد. «سربازان یک چشم» فیلم بدی بود، اما براندویی که می‌دیدیم براندوی دیگری بود.

درنظر نسل VHS بازیگرانی مثل براندو و نیومن با صدای گرم چنگیز جلیلوند در نزد مخاطب فارسی به کمال می‌رسیدند. به همین دلیل نیومن و براندویی که ما می‌شناسیم با نیومنی و براندویی که همه‌ دنیا می‌شناختند صدچندان تفاوت دارد. مرداد داغ نخستین روز از سال ۱۳۸۱ در استودیو «قرن بیست و یکم» کارش را از سر گرفت. ساعت‌ها کارش را در استودیو دنبال می‌کرد و عکس‌هایی که در گفت و گوی منتشر نشده او برای نخستین بار ارائه شده، گواهی دقیقی از رصد لحظه‌ای این پیشکسوت دوبله است. چنگیز جلیلوند پیشکسوت دوبله امروز دوم آذرماه در بیمارستان خاتم الانبیا درگذشت. این گفت و گو با جلیلوند برای نخستین بار منتشر می‌شود. وی تمایل داشت که این گفت و گو پس از وفاتش منتشر شود و این مصاحبه امانتی نزد مصاحبه کننده بود تا روز تلخ دوم آذر... در ادامه گفتگوی مرحوم جلیلوند از نظرتان می گذرد:

*شما گوینده ثابت «مارلون براندو» بودید. خاطره روز مرگ براندو را برایم بگویید چون قول گرفتید اگر شما زودتر از من رفتید من این گفت و گو را پس از مرگ شما منتشر کنم.


همان سال چند شب قبل از مرگ براندو داشتم فیلم «امتیاز» را نگاه می کردم و هر بار که براندو را با آن هیبت عجیب و غریبش می‌دیدم افسوس می خوردم، چرخ روزگار چنین می‌گردد و من هم تابع تقدیرم.

روز بعد صبح داشتم وارد استودیو می شدم دیدم بسیار عجیب مرا نگاه می‌کنی، پرسیدم علیرضا چه شده؟ گفتی براندو دیشب فوت کرد. دیگر چیزی نفهمیدم، بدنم از کار افتاد وای... براندو مرد، انگار یک قسمت از بدنم جدا شد. تمام فیلم های بارانداز، دزیره، زنده باد زاپاتا از جلوی چشمانم رژه می رفت. از تو عذرخواهی کردم؛ حال درستی نداشتم و رفتم و یادت هست آن روز در استودیو توان کار کردن مثل همیشه را نداشتم. آمدم دفترم روی صندلی ولو شدم، یکی دیگر از افسانه هایم گرفتار مرگ شده بود. چشمان نافذ او زیر آن ابروان پرپشت جلوی چشمم بود. وقتی براندو مرد، یاد زنده باد زاپاتا افتادم، آن جایی که با کشاورزان مکزیکی به دیدن رئیس جمهور رفته بود و از او تقاضای زمین می کردند و رئیس جمهور قبول نمی‌کرد.

چنگیز جلیلوند: با همه کاستی‌های اقتصادی سال‌های اخیر ایران بهشت است

بعداز مقطع تحصیلی دیپلم وارد چه رشته ای در دانشگاه شدید؟ و چرا ادامه تحصیل ندادید؟

در دوران تحصیل سال اول دانشگاه با عده ای از بچه های تئاتر تهران دوست شدم و پایم به محافل هنری باز شد و روزی همان دوستان به من پیشنهاد کردند که بیا در یک فیلم عربی که در حال دوبله است یک نقشی را حرف بزن. من اصلاً با استودیو دوبله آشنا نبودم و فیلم ها قبلاً در ایتالیا دوبله می شد. کنجکاو شدم بروم استودیو دوبله را ببینم. استودیو را دیدم، میکروفن ها و استودیوی ضبط و فیلم های هندی و عربی که فارسی می‌شدند برایم جالب بود و در آن فیلم عربی نقش بلندی را حرف زدم و با همان دوستان به دیگر استودیو ها نیز سرک کشیدم تا اینکه شش ماه گذشت و من دوبلور شدم و همین باعث شد در سال دوم دانشگاه را رها کنم و به دوبله بچسبم. پدرم با این قضیه خیلی مخالف بود و خیلی سعی کرده جلوی من را بگیرد و منصرفم کند.

چنگیز جلیلوند: با همه کاستی‌های اقتصادی سال‌های اخیر ایران بهشت استچنگیز جلیلوند و سایر گویندگان حین دوبله فیلم ایندیانا جونز ۱۳۸۷

انتخاب گویندگان درآن دوران بر چه اساسی بود؟ وضعیت سینما و دوبله در روزگار جوانی شما چگونه بود؟

نسبت به نقش‌ها دوبلورها انتخاب می شدند و تمرین پشت تمرین تا زمان ضبط برسد و صدا را می گرفتند و با افکت و دیگر صداها روی فیلم میکس می‌کردند و این امکانات روز به روز بهتر شده تا به امروز، زمانه دیجیتال رسیده. آن زمان کار زیاد بود و ما همزمان با هالیوود در اینجا فیلم اکران می‌کردیم. یادم هست که آن قدر گرفتار کار و دوبله بودیم که کمتر فرصت زندگی داشتیم. در کنار فیلفارسی‌ها، عاشق متن‌های سنگینی مثل دکتر فاستوس و آثار شکسپیر بودم. دوستان می‌گفتند: جلیلوند حین دوبله فیلم‌های سنگین، فک‌هایش مثل سوپاپ باز و بسته‌ می‌شود، فک ها آن قدر بالا و پایین می شد که کسی لب و دهن ما را نمی‌دید و سعی می‌کردیم فیلم‌ها را سریع به اکران برسانیم، آن موقع فیلم‌ها مشتری دو بار یا سه بار برو داشتند، کل تهران ۵۰۰ هزار نفر جمعیت سینماروی دائمی داشت و تمام سینماچی‌ها سعی می‌کردند یک میلیون تماشاچی داشته باشند و استقبال از شهرستان‌ها را هم در نظر بگیر. شاید در ظرف یک ماه با یک فیلم یا دو فیلم به این مرز از مخاطب می‌رسیدیم.

چنگیز جلیلوند: با همه کاستی‌های اقتصادی سال‌های اخیر ایران بهشت است

رشد شما در دوبله در اوایل دهه چهل چگونه رخ داد؟


آن زمان به محض وارد شدن به حیطه دوبله در طی مدت کمی همه با صدای من آشنا شدند

کدام نقشی را گفته اید که آن را دوست بدارید؟

من در آن زمان همیشه از صحبت کردن به جای ریچارد برتون لذت می‌بردم، نمونه کامل کارم با برتون در فیلم چه کسی از ویرجینیاوولف می‌ترسد (مایک نیکولز) است. من حتی زمانیکه در آمریکا بودم در لحظات تنهایی صدا و نوار ریچارد برتون در این فیلم را برای خودم می‌گذاشتم و بارها به آن گوش می‌دادم. به برت لنکستر نیز بسیار علاقه داشتم هم به خودش به عنوان یک بازیگر و شخصیتش. از میان فیلم‌های لنکستر به حرفه‌ای‌ها (ریچارد بروکس) بسیار علاقه‌مندم به صورتی که در زمان دوبله‌ فیلم خانواده‌ام را نیز به استودیو بردم تا کارم را از نزدیک ببینند.
من صحبت کردن به جای پل نیومن را با فیلم «کسی آن بالا مرا دوست دارد» (رابرت وایز) شروع کردم و تا زمانیکه در سال ۱۳۵۸ از ایران رفتم تمامی فیلم‌های پل نیومن را دوبله کردم.

چنگیز جلیلوند: با همه کاستی‌های اقتصادی سال‌های اخیر ایران بهشت استچنگیز جلیلوند و استاد منوچهر اسماعیلی در یک قاب

چرا در پدرخوانده به جای مارلون براندو حرف نزدید؟

یادم هست که استودیو سازنده فیلم یک نماینده فرستاده بود تا دوبلور را انتخاب کند و دلیل می آورد که لحن مارلون براندو در این فیلم با تمام فیلم هایش فرق می‌کند، همان طور که انتخاب این هنرپیشه برای فیلم پدرخوانده نیز غیر منتظره بود. چرا که کارگردان دنبال بازیگر می گشته و به توصیه مدیر تهیه که براندو را پیشنهاد داده بود، اعتنا نمی‌کرد و از آژانس‌های بازیگری درخواست عکس هنرپیشه کرده بود. مارلون براندو نیز مانند نقش فیلم خودش را گریم می‌کند و عکس می‌گیرد و به صورت گمنام برای کارگردان ارسال می کند. کاپولا با دیدن آن عکس در میان عکس‌ها می گوید این همان پدر خوانده است و وقتی براندو را به صورت مستقیم می بیند از تعجب جا می خورد و ایمان می آورد که او چه قدرتی دارد.

به هر حال وقتی فیلم به ایران با نماینده آمد، قرار تست صدا گذاشتند که من قبول نکردم و آخر سر مرحوم نوربخش حرف زد و من هم جای جیمز کان در نقش سانی کورلئونه حرف زدم و بعد هم با وسوسه روبیک (از عوامل فنی)، ۱۰ دقیقه جای براندو به طور آزمایشی در تنهایی خودم حرف زدم که در آن موقع با حالتی عصبی و خش دار دیالوگ ها را با قدرت گفتم که خود نماینده کمپانی پارامونت قتی آن تکه ۱۰ دقیقه ای را دید افسوس خورد و مرا به ناهار در رستورانی دعوت کرد و همان جا به من گفت تو صدایت هم ردیف یول براینر و ریچارد برتن است. می دانی که این صداها جزء ۱۰ صدای برتر دنیا هستند. این حرف ها دردی را دوا نمی کرد چرا که پدرخوانده از دست رفته بود و منی که تمام نقش های براندو را حرف زده بودم در بهترین کارش محروم مانده بودم و شاید هم بعد از دیدن آن تکه توسط نماینده در دوبله مجدد حرف نمی زدم حتی اگر صد هزار دلار هم می دادند.

زمانیکه من دیالوگهای از براندو را در فیلم گفتم وی تا مدتی خیره به پرده نگاه کرد و آنگاه رییس استودیو را خطاب قرار داد و با صدای بلند گفت: این فلان فلان شده که خود براندوست، با براندو اصلا مو نمی‌زند! و من که از بد دهانی وی ناراحت شده بودم دیگر کار را قبول نکردم اما او زمانیکه از در استودیو خارج می‌شد رو به من کرد و گفت: good like mr brando .

پس از رفتن وی، مدیر استودیو که امتناع مرا دید خواست دستمزد مرا به دلار بدهم اما من نپذیرفتم.

بیشتر بخوانید:

چنگیز جلیلوند: می‌خواستم نظامی شوم اما نشد!

قبل از رفتن از ایران کدام فیلم فارسی را دوبله کردید؟

سفر سنگ ساخته مسعود کیمیائی آخرین فیلم تقریبا همزمان با انقلاب اسلامی بود که مدیر دوبلاژ بودم و به جای سعید راد صحبت کرد. «غازهای وحشی» و «شعله» هم آخرین فیلم‌های خارجی بودند. یک فیلم هم از سیلوستر استالونه بود که حتی آنونسش را گرفتیم اما فرصت نشد آنرا دوبله کنیم و ایران را ترک کردم.

علت ترک ایران در سال ۱۳۵۸چه بود؟ چگونه توانستید از دوبله که عشق شماست دل بکنید؟


علت ترک ایران تحصیل فرزندانم بود و گفت: بچه‌هایم بیش از انقلاب در انگلستان درس می‌خواندند و باید برایشان پول می‌فرستادم. مراقبت از بچه‌ها کمی مشکل بود. با مادرشان صحبت کردم و دیدیم خودمان هم باید بالاسرشان باشیم و اگر برگردیم به تحصیلشان لطمه می‌خورد. همگی به آمریکا رفتیم و در آنجا مقیم شدیم تا بچه‌ها به سرانجامی برسند. من عاشق کار دوبله بودم و عاشقانه این کار را دوست داشتم و ترک کردنش هم مثل این بود که یک چیزی را که به آن اعتقاد داشتم از بین رفته باشد و خیلی ناراحت بودم، یک وقت شغل، خود فرد را کنار می‌گذارد و یک وقت خود آدم، شغل را کنار می‌گذارد، من موقعی که کنار رفتم هیچ عیب و ایراد و مسئله خاصی نداشتم و خودم شغلم را مجبور شدم کنار بگذارم.

چنگیز جلیلوند: با همه کاستی‌های اقتصادی سال‌های اخیر ایران بهشت استاز راست: استاد منوچهر اسماعیلی - علی کسمایی - چنگیز جلیلوند دوبله مجدد شین آبان ۱۳۸۷

هنگام بازگشت کدام فیلم را دوبله کردید؟


با بازگشت به اینجا با فیلم «عصر روح» شروع کردم که به جای لیام نیسن حرف زدم، حتی فکر می‌کردم نتوانم این کار را انجام دهم ولی خوشبختانه شروع خوبی بود. در فیلم بعدی هم به جای «جت لی» صحبت کردم که دست گرمی بود، چون دیالوگ کم داشت فقط می‌خواستم راه بیافتم. الان حتی اگر یک میلیون هم بدهند این کار را نمی‌کنم که به جای جت لی حرف بزنم. البته بوسه اژدها را مجبور شدم. آنهم به این دلیل بود که مجددا با حرکات لب و دهن بازیگران آشنا شوم. بعضی‌ها می‌گویند دوبله هنر نیست در صورتی که اگر نبود همه می‌توانستند، دوبله کنند. بعضی‌ها هم می‌گویند دوبله جنایت و خیانت است!. شما که الان از «بیلیاردباز» پل نیومن خاطره دارید به راستی آیا اگر این فیلم دوبله نمی‌شد و شما آنرا می‌دیدید اینقدر از آن خاطره داشتید؟ از هر کسی می‌پرسم می‌گویند، می‌گویند پل نیومن را به خاطر صدا و دیالوگی که رویش بود دوست داریم همینطور مارلون براندو را.

دیگر در ایران، از آن دوبله‌های درخشان و ماندگار خبری نیست. چرا؟


چون سینمای ما به لحاظ اکران و نمایش فیلم‌های مطرح خارجی درب‌های خود را بسته است. زمانی بهترین فیلم‌های جهان همزمان در سینماهای ایران اکران می‌شد. صدابرداری سرصحنه نیز در آن زمان رایج نبود اما الان وضعیت ۱۸۰ درجه فرق کرده است. در تمامی این سال‌هایی که تو را می‌شناسم، چقدر تلاش کردی که اکران فیلم دوباره احیا شود. هر بار تیتری را از سایت کافه سینما درباره اکران فیلم خارجی برایم می‌فرستی خوشحال می شوم. امیدوارم فیلم‌های خارجی روی پرده سینما اکران شود.

اما با تمامی این شرایط از زمانیکه به ایران بازگشته‌ام برخلاف بسیاری از دوستان و همکاران به آینده این حرفه بسیار امیدوارم. جوان‌های بسیار مشتاق و مستعدی را دیده‌ام که با اندکی مدیریت و با گذشت مدت زمانی می‌توانند بارقه‌هایی از آن گذشته درخشان را تکرار کنند. این جوان‌های مشتاق و بسیار مستعد احتیاج به پشتیبانی و حمایت دارند و با راه‌اندازی واحدهای دوبله‌ جدید می‌توان به آینده‌ای که به آن اشاره کردم نزدیک شد. من از شنیدن صدای افشین ذی نوری، رضا آفتابی میرطاهر مظلومی عزیزم شعف زده می‌شوم.


اما برگردم به بحث اصلی خودم، فیلم سینمایی فقط بر روی پرده سینماست که معنی می‌دهد، اما برای جان بخشیدن دوباره به دوبله پخش فیلم‌ها به صورت ویدیوییآغاز مناسبی می‌توانند محسوب شوند. به عنوان مثال خود من هرچند که بیش از ۲۴ سال از ایران دور بوده‌ام اما انگیزه و شوق فراوانی برای فعالیت مجدد و احیای دوبله دارم.

*از دوبله کدام آثار در این چند سال لذت بردید؟

در فیلم بیمار انگلیسی (آنتونی منگولا) به جای ویلم دافو حرف زدم، از دوبله آن هم بسیار راضی و خشنودم و در فیلم کی پکس به جای کوین اسپیسی صحبت کرده‌ام. فیلم فضای بسیار خوبی دارد و جان می‌داد برای اکران.

چنگیز جلیلوند: با همه کاستی‌های اقتصادی سال‌های اخیر ایران بهشت است

*در این سال‌های دور از وطن، برای ایران دلتان تنگ نمی‌شد؟

در این سالها همیشه دلم اینجا بود و دوست داشتم بیایم و حتی فقط یک رل کوچک بگویم. ریشه من در ایران است، هر چقدر آنجا در رفاه بودم، غم دوری از وطن در دلم غوغا می‌کرد. تا موقعیت پیدا شد، برگشتم. از طرف مدیریت موسسه قرن ۲۱ از من دعوت شد و خودم هم دیدم دیگر فرزندانم به من احتیاجی ندارند، الان هم مرتب در رفت و آمد هستم و به بچه‌هایم سرمی‌زنم.

بچه‌های من در آمریکا بزرگ شدند و بازگشت دوباره برایشان سخت است، به خاطر شغل و حرفه‌اشان اما ایرانی‌زادگان کوچ کرده وقتی متوجه بشوند که این کشور قطعه‌ای از بهشت خدا روی زمین است، با اشتیاق تمایل به زندگی در این کشور را خواهد داشت، با همه مشکلات اقتصادی و اجتماعی ایران بهشت است.

متاسفانه فضایی ذهنی که رسانه‌های آمریکایی و فارسی‌زبان درباره ایران ساخته‌اند را نمی‌توان عوض کرد. من در همه این بیست سال که از ایران دور بودم، می‌دانستم که در تمامی اخبار درباره ایران کمی اغراق می‌کنند. با وجود درخواست مکرر رسانه‌های فارسی‌زبان از مصاحبه با آنان امتناع کردم، چون وطن پرست نبودند. البته می‌دانستم روزی برمی‌گردم. من بیست سال آمریکا بودم، کلماتی مثل شهر فرشتگان یا سرزمین آزادی را درک نمی‌کنم. اینجا بهشت است، بهشت برین.

*چندسالیست که دیگر فیلم های فارسی دوبله نمی‌شوند اما بعد از چندسال به جای سعید تهرانی در فیلم سربلند حرف زدید چرا؟

اون موضوع یک مسئله استثنایی بود و دلم نمی‌خواد در کارنامه کاری من ثبت شود. اول آقای جعفری خواهش کرد و سازنده آمد و... و. تازه از آمریکا اومده بودم، من حتی پول هم بابت این موضوع نگرفتم. گفتم اگه بخوای پول بدی من بیست میلیون کمتر هم نمی گیرم. من افتخاری به جای تو صحبت می کنم.

*ماه رمضان پارسال، حین دوبله فیلمی دیدم چیزی نخوردید، با اینکه سن و سالی از شما گذشته... ه.

روزه گرفتن را خیلی دوست دارم، عبادت خداوند در اشکال مختلف روح هنرمند رو جلا می‌دهه. البته دوست ندارم کلیشه‌ای حرف بزنم. بالاخره از بچگی افطار کردن با صدای اذان را خیلی دوست دارم.

*بازیگران دیگری مثل حامد بهداد درخواست کرده اند که شما به جایش حرف بزنید؟

آره خیلی دوست داشت و بالاخره کیمیایی زمینه‌اش را فراهم کرد.

*در آمریکا سینما می رفتید؟


۱۰بار شاید سینما رفته باشم. متنفر بودم از سینما. اذیت می شدم. دوست داشتم ببینم بعد جای آرتیستش صحبت کنم؛ سراسر بیست سالی که آنجا بودم، ده پانزده تا فیلم بیشتر نگاه نکردم.

ده تا فیلمی که تماشا کردید بهترین آن کدام بوده و دوست داشتید کدام را دوبله کنید؟

از آن ده تا یکی گلادیاتور بود که دوست داشتم جای این هنرپیشه حرف بزنم که خوشبختانه خداوند این فیلم را نصیبم کرد. فیلم های هریسون فورد را تماشا می کردم و دوست داشتم جای او حرف بزنم، رحالا مرتب نقش های فورد را به من می دهند.

*چرا سراغ بازیگری رفتید؟

امان از این حامد بهداد... اشتیاق به معاشرت با حامد باعث این کار شد. اگر ترتیب و توالی جهان دست من بود، دوست داشتم میرطاهرمظلومی برادرم باشه و حامد پسرم. خیلی دوستش دارم. اگر پس از مرگم این گفت و گو رو منتشر کردی، دلم می‌خواهد بابت تمامی مهربانی‌هایشان از آنان سپاسگذار باشم. علی معلم را فراموش نمی‌کنم، زمانی که در کنار این مرد بودم، احترام و متنانت را درک کردم. از حامد عزیزی سپاسگذارم. کسی که با نسل پیشکسوت به خوبی رفتار کرد. شاید اگر زحمات امثال حامد و رفقایش نبود، دوبله به قهقرا می‌رفت. از محمد مهدی(رضا) جعفری که مثل فرزندم دوستش دارم، حتما یاد کن. من بهترین سال‌های زندگیم را در دوره بازگشت از مهاجرت گذراندم. اینقدر که هنرمندان این سرزمین در این چند سال به من محبت داشتند، لذت بازگشت چند برابر شد. فقط از واحد دوبلاژ سیما تا زمان مرگم دلخورم. جفایی که تلویزیون به گویندگان کَرد را فراموش نمی‌کنم.

***گفت و گو از علیرضا پورصباغ



مرد جوان پسر مورد علاقه مادرزنش را به قتل رساند!