مرتبه عالی سعادت منوط به حفظ اعتدال در پیوند نفس و جسم است
سیدمحمود یوسفثانی با بیان اینکه سعادت مراتبی دارد که بالاترین مرتبه آن مربوط به قوه عاقله نفس است، اظهار کرد: مراتب میانی سعادت نیز تا محقق نشود، امکان رسیدن به سعادت حقیقی وجود ندارد، اما تحقق سعادت موکول به مسائل دیگری است که از جمله آنها حفظ اعتدال در نظام وجودی انسان در پیوند نفس و جسم و حفظ اعتدال در مزاج بدنی انسان در برکناری از آفات و...
به گزارش ایکنا، مراسم بزرگداشت روز جهانی فلسفه، امروز، ۱۰ آذرماه، به همت مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران و به صورت مجازی با سخنرانی غلامرضا زکیانی، شهرام پازوکی، سیدمحمود یوسفثانی، آذرخش مکری، حسین شیخرضایی، مهدی معینزاده، اسماعیل علیخانی، علیرضا منجمی، سیداحمد غفاری قرهباغ، محمدجواد اسماعیلی، مسعود زنجانی و امیرحسین خداپرست برگزار شد. در ادامه صحبتهای سیدمحمود یوسفثانی، عضو هیئت علمی موسسه حکمت و فلسفه ایران را میخوانید؛
ابنسینا برای آدمی دو ساحت وجودی اساسی قائل است، یکی حیثیت نفس و روح و یکی هم حیثیت جسم و بدن. این دو حیثیت باهم ارتباط وثیقی در نظر ابنسینا دارند و هر امری که در یکی از این دو ساحت تأثیر داشته باشد، مسلماً بر دیگری نیز اثر میگذارد. با توجه به اینکه در نظر حکمای اسلامی و البته در نظر شیخالرئیسِ حکمت مشاء آن جنبه عمده و اساسی وجود آدمی حیثیت نفسانی و جنبه روحانی او است، علیالقاعده مفهوم سعادت و تحقق سعادت انسان وابستگی عمیقی به همین حیثیت روحی و نفسانی او خواهد داشت. عالیترین و بالاترین قوای نفس قوه عاقله است؛ بنابراین عالیترین کمال نیز در همین ساحت عقلانی برای نفس متحقق میشود و اگر سعادت را از نظر بوعلی مربوط به تحقق حیثیت بالفعل عالیترین جنبه قوه نفس یعنی عقل بدانیم، به دست آوردن کمالات عقلانی و حقایق عقلانی، سعادت حقیقی آدمی را تأمین میکند.
ابنسینا تحقق سعادت را به آخرت موکول کرده است
مفهوم سعادت در حکمت ابنسینا با تحقق همین جنبه عقلانی ارتباط دارد، به نحوی که سعادت را نهایتاً در عالم آخرت متحقق میداند، چون با قطع ارتباط بدن و نفس و رها شدن نفس از توجه به بدن برای تدبیر و ملاحظه امور، آمادگی پیدا میکند که بتواند حقایق را درک کند و این به نحو تامّ و اتمّ جز با مرگ برای انسان محقق نمیشود؛ بنابراین سعادت حقیقی از نظر ابنسینا سعادتی است که پس از مفارقت نفس از بدن محقق میشود، اما مراتبی از این سعادت در همین جهان محقق میشود و آن تقویت جنبه عقلانی نفس است.
بنابراین سعادت در غاییترین مرتبه محقق شدن حیثیات بالقوه نفس از جهت ادراک حقایق و عالم عقلانی شدن برای نفس است. این از حیثیت قوه عاقله نفس است، اما نفس یک حیثیت ذاتی و یک حیثیت مرتبط با بدن دارد. تحقق حقایق عقلانی سعادت نقس از حیثیت ذاتی است، اما سعادت در ارتباط با حیثیت مرتبط به بدن، حیثیت حکمت عملی است. جایی که داشتههای انسان در مقام ارتباط با بدن باید تحقق خارجی و بیرونی هم پیدا کند. این به معنای تقویت کمالات اخلاقی در ساحت عقل عملی آدمی و در حوزه حکمت عملی است.
حصول اعتدال با وصول ملکات اخلاقی
اینجاست که مسئله سلامت میتواند تدریجاً خود را نشان دهد؛ به این معناکه بر اساس دیدگاه بوعلی، رسیدن به ملکات اخلاقی موکول به خروج از دو جنبه افراط و تفریط در دو حوزه رذائل است؛ یعنی موفق شویم که در خلقیات و ملکات اخلاقی از افراط و تفریط فاصله بگیریم، همان چیزی که در زبان ارسطو به حد وسط نامیده میشود و در زبان فلاسفه ما اعتدال نام دارد. در این صورت کمال حکمت عملی و حیثیت ارتباط نفس با بدن را در مقام عمل نیز محقق کردهایم.
از اینجاست که مفهوم اعتدال خود را نشان میدهد. اعتدال یعنی همه جنبههای تضاد و افراط در هم ادغام شوند و از امتزاج اینها حالت اعتدالی پیدا شود. در مزاج بدنی نیز همین اعتدال موضوعیت دارد، یعنی اگر مزاجی از حیثیت اعتدال خارج شود به افراط و یا تفریط میروم که انسان را در معرض آفات و آسیبها قرار میدهد. حکمای ما از جمله بوعلی معتقدند که حتی در آغاز خلقت انسان نیز آنچه سبب شده این مزاج و هیکل انسانی در عالم انسانی محقق شود، تحقق همین اعتدال است؛ یعنی وقتی که عناصر چهارگانه اصلی در عالم پیدا شدند و در هر کدام یکی از طبیعتها سلطه پیدا کرد و در یکی گرم و خشک مانند آتش و در یکی سرد و تر مانند آب، اینها باید ترکیب شوند تا مزاجهای گوناگون پیدا شود.
مزاج معتدل با امتزاج تضادها
تحقق جمادات و نباتات و حیوانات براساس امتزاج این امور متضاد در همدیگر و پیدا شدن مزاج معتدل است. ابنسینا میگوید جایی که امتزاج امور متضاد به کمال اعتدال خود برسد و در اوج اعتدال قرار گیرد، مزاج انسان پیدا میشود. پس هیکل طبیعی انسان که در این عالم پیدا میشود نیز با توجه به تحقق امر اعتدال در نظام مزاجات در عالم است که این نظام مادی بدن انسان در عالم پیدا میشود. بعد از اینکه این هیکل طبیعی در نظام طبیعت پیدا شد، حفظ این مزاج از آفات، عیوب و امراض به منزله نگه داشتن او در حد اعتدال است. مزاج یک حیثیت نوعی دارد که در انسان به عنوان نوع تحقق پیدا میکند و یک حیثیت فردی دارد که هر فردی باید به نقطه اعتدال مزاج خودش برسد و دست یابد و آن اینکه بتواند از جنبههای افراط و تفریط در حفظ بدن برکنار باشد و آن آفات و امراض را از بدن دور کند.
پس اعتدال در آغاز خلقت آدمی و در نظام مزاج فردی موضوعیت دارد و تا آن نباشد، سلامت و صحت و عافیت متحقق نمیشود. تفاوتی هم بین سلامت و صحت وجود دارد؛ سلامت یک عنوان عام نسبت به صحت است، چون سلامت برکناری از امراض ظاهری و باطنی است، اما صحت عمدتاً در حوزه برکناری از آفات و امراض ظاهری ذکر میشود؛ لذا اگر سلامت و سعادت را در کنار هم قرار دادهایم، نه صحت را از این حیث است که معتقدیم بین حفظ نظام مزاجی و اخلاقی انسان در مقام اعتدال با سعادت او ارتباط وجود دارد و مادامی که این نظام در کمال اعتدال نباشد آن سعادت حقیقی نیز متحقق نخواهد شد.
سعادت مراتب دارد و بالاترین مرتبه آن مربوط به جنبه عقل نظری و حکمت نظری و قوه عاقله نفس است، اما مراتب میانی نیز وجود دارد که تا محقق نشود، امکان رسیدن به سعادت حقیقی وجود ندارد و وقتی این سعادت متحقق شد، فلسفه نیز به کمال خود میرسد. پس سعادت یک مفهوم محوری در فلسفه است و در وجود انسان نیز کمال با سعادت محقق میشود، اما تحقق سعادت موکول به یکسری مسائل دیگر است که از جمله آنها حفظ اعتدال در نظام وجودی انسان در پیوند نفس و جسم باهم و حفظ اعتدال در مزاج بدنی انسان در برکناری از آفات و امراض است.
بوعلی به قدری به ارتباط نفس و جسم قائل است و به مسئله حفظ اعتدال اهمیت میدهد که معتقد است کمالات اخلاقی هم علیالقاعده در جایی محقق میشود که مزاج در کمال اعتدال باشد. اگر مزاجی از حد اعتدال خارج شد، در به دست آوردن کمالات اخلاقی نیز عقب افتاده و ناتوان است و نمیتواند حیثیت اعتدال را به دست آورد. ابنسینا معتقد است افراد زیبا و خوشرو کمال اخلاقی را دارند و هرچه مزاج معتدلتر است، جهات ظاهری وجود انسان نیز بهتر به کمال میرسد. بنابراین هرچقدر که اندام و اعضای انسان زیباتر باشد، گویی به لحاظ خلقیات نیز به اعتدال نزدیکتر است.
ارتباط زیبایی و اخلاق
بوعلی میگوید که اگر جایی دیدید زیبایی هست، ولی خوشاخلاق نیست یا زشتی هست ولی خوشاخلاق هم در کنارش هست، بدانید اختلالی پیدا شده است. اگر زیبایی هست، ناخوشاخلاقی بر او عارضی است و اگر زشتی خوشاخلاق باشد احتمال دهید که زشتی بر او عارضی بوده و بر اثر انحراف در طبیعت چهرهاش این طور شده است والا اگر زیبایی ظهور یابد، کمال اخلاقی نیز ظهور میکند و اگر کسی عدم توازن داشته باشد، در خلقیاتش نیز موثر خواهد بود.
اگر ما از اعتدال مزاج فاصله بگیریم، از اعتدال اخلاق فاصله گرفتهایم و اگر به اعتدال مزاج برسیم، ملکات اخلاقی در ما به حد اعتدال تحقق یافته است و اگر این امر محقق شد، آن وقت ما به کمال حکمت عملی واصل شدهایم و کمال حکمت عملی مقدمهای برای رسیدن به کمال حکمت نظری است. سلامت از نظر ابنسینا به قدری اهمیت دارد که در برخی از آثار خودش از این صفت به عنوان کمال نام میبرد. در کتاب جدل میگوید سلامت یا رضای خداوند و یا وضعیت نیکو در معاد داشتن، کمالات حقیقی هستند. اگر کسی از سلامت بهرهمند نباشد در کنار حسن معاد آخرت و یا رضایت خداوند از یکی از کمالات حقیقی بیبهره است و در اینصورت از تحقق پیدا کردن سعادت در حوزه نفس بیبهره بوده است.
در طبیعیات نیز در مورد سلامت بدنی میگوید صحت مقصود بالذات است، چون گاهی انسان فکر میکند صحت باید مقصود بالعرض باشد، یعنی آن را بخواهیم تا به کمال دیگری به واسطه آن برسیم و آن کمال واسطهای باشد. تعبیر ایشان این است که صحت کمال بالذات است و او برای خودش خواسته میشود نه اینکه واسطه رسیدن به چیز دیگری باشد. چرا اینطور است؟ چون به منزله یکی از مبادی تحقق سعادت در وجود انسان همین داشتن اعتدال در نظام بدنی است که اگر آن نباشد گویی ما از مسیری که برای به دست آوردن سعادت نهایی و حقیقتی باید طی کنیم بیبهره میمانیم.
بداخلاق بدن سالمی ندارد
در کتاب جدل میگوید که با اعتدال مزاج و استوای ترکیب که در حال استوا و استقامت باشد و تناسبالاعضا که اعضا تناسب داشته باشند، صحت متحقق میشود؛ پس معلوم میشود از نظر ابنسینا ما تا به این کمال جسمانی و حفظ حیثیت اعتدال در بدن نرسیم، موفق نمیشویم که بین نفس و بدن آن رابطهای را که لازمه کمالات نفسانی است، پیدا کنیم.
در مجموع به دست میآید که سلامت و سعادت با توجه به نظام نفسشناسی و نحوه ارتباطی که ابنسینا بین نفس و بدن قائل است و تأثیری که حرکات، سکنات و کیفیات بدنی ما در نفس ما کمک میکند و نقش تمامی دارد در اینکه به غایت وجود انسان که غایت فلسفه نیز هست قدم به قدم نزدیک شویم و این مطلب از نظر ابنسینا به قدری مهم است که در مواردی تحقق آن را عامل تحقق بسیاری از ملکات اخلاقی نیز میداند که هرکجا انحرافی در مزاج و بدن انسان پیدا شد در اخلاق او نیز اثر میکند.
ابنسینا توجه دارد که از آن طرف نیز این ارتباط برقرار است؛ یعنی اگر کسی به لحاظ ملکات اخلاقی خودش در مرحله افراط و یا تفریط بود، در بدن و مزاجش نیز مؤثر است و کسی که بداخلاق است، بدن سالمی هم ندارد. تأثیر و تاثری است که از ناحیه بدن بر نفس و نفس بر بدن وجود دارد و میتواند در نحوه تحقق سعادت در وجود انسان موثر باشد.
گزارش از مرتضی اوحدی
انتهای پیام