شعر مناجات با خدا از اعماق وجود شاعر برآمده است و برای صحبت کردن و راز و نیاز با خداوند بزرگ و خالق یکتا است. در ادامه این مطلب مجموعه اشعار مناجات با خدا را گردآوری کرده این.
شعر که در مورد مناجات با خدا سروده می شود؛ عارفانه و عاشقانه است و مخاطب آن حاکم مطلق دو جهان می باشد. در شعر مناجات با خدا، شاعر سوز درون را با خداوند بزرگ در میان می گذارد، نمعت هایش را سپاس می گوید و از ذات ازلی او کمک می خواهد. شاعران سنتی فارسی زبان مناجات هایی زیبا به دیوان های شعری خود اضافه کرده اند و شاعران معاصر مناجات های خود را در دفاتر شعری و یا به صورت قطعه های جداگانه منتشر کرده اند. در ادامه گزیده ای از اشعار مناجات خداوند را می خوانید.
گزیده ای از اشعار شاعران بزرگ در مناجات با خداوند
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
غیبت نکردهای که شوم طالب حضور
پنهان نگشتهای که هویدا کنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
بالای خود در این چشم من ببین
تا باخبر ز عالم بالا کنم تو را
فروغی بسطامی
عکس نوشته مناجات با خدا
به رو سیاهیم اقرار میکُنم … العفو
برای خوب شدن، کار میکُنم … العفو
مرا تو میخری و پاک میکُنی اما
منم که آینه را تار میکُنم … العفو
رسیدهام که خودم را نشانِ تو بدهم
به هر بهانهای تکرار میکُنم … العفو
خودت اجازه شب زنده داریم دادی
که با اجازهات اصرار میکُنم … العفو
مران ز خودت مرا، که من خود را
بدون تو همه جا خوار میکُنم … العفو
از این که عفو تو شد شاملم ولی
من با گناه کردنم انکار میکُنم … العفو
بخوانید: متن خدا | متن و جمله های زیبا در مورد خدا و پروردگار بزرگ و آفریننده جهانخدایا جهان پادشاهی تو راست
ز ما خدمت آید خدایی تو راست
پناه بلندی و پستی تویی
همه نیستند آنچه هستی تویی
همه آفریدست بالا و پست
تویی آفریننده هر چه هست
تویی برترین دانش آموز پاک
ز دانش قلم رانده بر لوح خاک
خرد را تو روشن بصر کردهای
چراغ هدایت تو بر کردهای
نبود آفرینش تو بودی خدای
نباشد همی هم تو باشی به جای
شرفنامه نظامی
شعر مناجات خدا
ثنا و حمد بی پایان خدا را
که صنعش در وجود آورد ما را
الها، قادرا، پروردگارا
کریما، منعما، آمرزگارا
چه باشد پادشاه پادشاهان
اگر رحمت کنی مشتی گدا را؟
خداوندا تو ایمان و شهادت
عطا دادی به فضل خویش ما را
وز انعامت همیدون چشم داریم
که دیگر باز نستانی عطا را
از احسان خداوندی عجب نیست
اگر خط در کشی جرم و خطا را
غزلیات سعدی
—-
آفرین جان آفرین پاک را
آنکه جان بخشید و ایمان خاک را
عرش را بنیاد بر آب او نهاد
خاکیان را عمر بر باد او نهاد
آسمان را در زبر دستی بداشت
خاک را در غایتِ پستی بداشت
آن یکی را جنبش مادام داد
وین دگر را دایماً آرام داد
منطق الطّیر عطّار
—-
سبحان خالقی که صفاتش ز کبریا
در خاک عجز میفکند عقل انبیا
گر صد هزار قرن همه خلق کاینات
فکرت کنند در صفت عزت خدا
آخر به عجز معترف آیند کای اله
دانسته شد که هیچ ندانستهایم ما
قصاید عطّار
متن و اشعار مناجات خدا
ای در درون جانم و جان از تو بیخبر
وز تو جهان پرست و جهان از تو بیخبر
ای عقل پیر و بخت جوان کرده راه تو
پیر از تو بینشان و جوان از تو بیخبر
چون پی برد به تو دل و جانم که جاودان
در جان و در دلی، دل و جان از تو بیخبر
غزلیّات عطّار
مطلب یشنهادی: جملات پناه بردن به خدای بزرگ + متن های زیبای درد دل با خداوند—-
ای جلالت فرش عزت جاودان انداخته
عکس نورت تابشی بر کُن فکان انداخته
نقشبند فطرتت نقش جهان انگیخته
بر بساط لامکان شکل مکان انداخته
چیست عالم؟ نیم ذرّه در فضای کبریات
آفتاب قدرتت تابی بر آن انداخته
کیست جان؟ از عکس انوار جمالت تابشی
چیست تن؟ خاکی درو آب روان انداخته
تا شود سیراب زآب معرفت هر دم گیا
فیض مهرت قطرهای در کشت جان انداخته
قصاید عراقی
—-
ای ز فروغ رخت تافته صد آفتاب
تافتهام از غمت، روی ز من بر متاب
زنده به بوی توام، بوی ز من وامگیر
تشنه روی توام، باز مدار از من آب
از رخ سیراب خود بر جگرم آب زن
کز تپش تشنگی شد جگر من سراب
تافته اندر دلم پرتو مهر رخت
میکنم از آب چشم، خانه دل را خراب
غزلیّات عراقی
به نام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
ز فضلش هر دو عالم گشت روشن
ز فیضش خاک آدم گشت گلشن
توانایی که در یک طرفه العین
ز کاف و نون پدید آورد کونین
چو قاف قدرتش دم بر قلم زد
هزاران نقش بر لوح عدم زد
از آن دم گشت پیدا هر دو عالم
وز آن دم شد هویدا جان آدم
گلشن راز شیخ محمود شبستری
ای فدای تو هم دل و هم جان
وی نثار رهت هم این و هم آن
دل فدای تو چون تویی دلبر
جان نثار تو چون تویی جانان
دل رهاندن ز دست تو مشکل
جان فشاندن به پای تو آسان
راه وصل تو راه پر آشوب
درد عشق تو درد بی درمان
بندگانیم جان و دل بر کف
چشم بر حکم و گوش بر فرمان
گر سر صلح داری اینک دل
ور سر جنگ داری اینک جان
هاتف اصفهانی
مطلب پیشنهادی: عکس پروفایل خدا | عکس نوشته و عکس پروفایل مذهبی در مورد خدا—-
اگر نه مدّ بسم الله بودی تاج عنوانها
نگشتی تا قیامت تو خط شیرازه دیوانها
نه تنها کعبه صحرائیست دارد کعبه دل هم
به گرد خویشتن از وسعت مشرب بیابانها
به فکر نیستی هرگز نمیافتند مغروران
اگر چه صورت مغراض لا دارد گریبانها
سر شوریده ای آورده ام از وادی مجنون
تهی سازید از سنگ ملامت جیب و دامانها
حیات جاودان خواهی به صحرای قناعت رو
که دارد یاد هر موری درین وادی سلیمانها
صائب تبریزی
هستی نبود سزای کس غیر خدا
او هستی محض و ما سوا هست نما
در هستی ما شروط هستی نایاب
در هستی حق کمال هستی پیدا
ای انکه خدای خویش خوانیم تو را
طاعت به سزا کجا توانیم تو را
گویند خدای را به حاجات بخوان
حاضرتر از آنی که بخوانیم تو را
صفیعلیشاه
—-
ای چشم و چراغ اهل بینش
مقصود وجود آفرینش
صاحبدل لاینام قلبی
مهمان ابیت عند ربی
در وصف تو لا نبیّ بعدی
خود وصف تو و زبان سعدی؟
سعدی
شعر معاصر مناجات با خدا
دلم جواب بلی میدهد صلای تو را
صلا بزن که به جان میخرم بلای تو را
به زلف گو که ازل تا ابد کشاکش تست
نه ابتدای تو دیدم نه انتهای تو را
کشم جفای تو تا عمر باشدم هر جند
وفا نمیکند این عمرها وفای تو را
بجاست کز غم دل رنجه باشم و دلتنگ
مگر نه در دل من تنگ کرده جای تو را
تو از دریچه دل میروی و میآیی
ولی نمیشنود کس صدای پای تو را
محمدحسین بهجت (شهریار)
—-
بى تو درخت میوه هم بدون بار میشود
گل بدون باغبان شبیه خار میشود
ما سر و وضع خویش را این دو سه شب ندیدهایم
گرد و غبار که رسید آینه تار میشود
من از پیاده بودن خودم پیاده تر شدم
خوشا بحال آن که شب به شب سوار میشود
گفت بیا اگر چه صد دفعه شکست توبهات
توبه من که بیش از هزار بار میشود
این گره اى که من زدم واشدنش بعید نیست
به دست من نمیشود، به دست یار میشود
تکیه نمیکنم ازین به بعد به توان خویش
بنده که خسته شد، خدا دست به کار میشود
علی اکبر لطیفیان
—-
حاصل ابر که باران بشود میارزد
بر تن دشت اگر جان بشود میارزد
کاش این دل بشود فرش به زیر قدمت
دل ما قالی کرمان بشود میارزد
«واسعُ المَغفِره» یعنی که کرمخانه دوست
وسعتش ملک سلیمان بشود میارزد
ایمان کریمی
—-
بدِ مرا تو به خوب خودت بدل کردی
به وعدههای خودت بارها عمل کردی
حقیر بودم اما تو زود نام مرا
بزرگ کردی و آوازه محل کردی
به هر که رو زده بودم مرا معطل کرد
ولی تو مشکل من را چه زود حل کردی
فرار کردم و با اضطراب برگشتم
به محض اینکه رسیدم مرا بغل کردی