همشهری آنلاین_راحلهعبدالحسینی: روزنامهنگارانی که هرکدام بنا به دلایلی از مطبوعات خداحافظی کردند و حالا از آن جمع ۷۲ نفره به تعداد انگشتان یک دست در تحریریه روزنامهها مشغول فعالیت هستند. این روایت را «مینا اکبری» دانشآموخته روزنامهنگاری که خودش هم آن سالها روزنامهنگار بود و حالا در عرصه مستندسازی فعالیت میکند، ساختهاست.
فیلمی که در سیزدهمین جشنواره فیلمهای مستند هنگکنگ بهعنوان بهترین فیلم بخش بینالملل انتخاب شد و پیش از این هم جایزه بهترین فیلم بخش اصلی جشنواره زنان ایتالیا را کسب کرده بود و در جشنوارههای داکیونایت آمریکا، فلورانس ایتالیا و جشنواره کلن آلمان نیز حضوری موفق داشت. اکبری معتقد است که رسالتش همان آگاهیرسانی است.
اما از دریچه دوربین و دیگر نه فقط در دنیای کلمات و روزنامههای کاغذی. همانطور که در فیلمش نیز روایت میکند که او بهعنوان یک روزنامهنگار همیشه در پی پیدا کردن سوژههای جدید است. او کوچهپسکوچههای هر محله تهران را ظرفیت بالقوهای برای مستندسازی میداند که دوربین مستندساز شهری را به خود جلب میکند. اکبری این روزها برای دور زدن ترافیک سرسامآور پایتخت، دوچرخه را ترجیح میدهد. با این مستندساز جوان و روزنامهنگار قدیمی گفتوگو کردهایم.
بعد از ۲ دهه روزنامهنگاری، وقتی دوربین دست گرفتید و مستندسازی را شروع کردید، یعنی با دنیای روزنامه و خبر خداحافظی کردید؟
من اینگونه نگاه نمیکنم. از دیدگاه من مستندسازی و روزنامهنگاری یک هدف را دنبال میکنند و آن آگاهیبخشی است. فقط ابزار تولید آگاهی عوض میشود. یک روز میتوانستم با روزنامهنگاری این کار را انجام دهم. من از یک زمانی احساس کردم باید ابزارم را با هدفم به روز کنم.
یعنی روزنامه دیگر وسیله خوبی برای اطلاعرسانی و آگاهیبخشی نیست؟
روزنامهها کارکرد سابق خود را از دست دادهاند. این را آمار میگوید و تیراژ روزنامهها. کسی به من نگفت روزنامهنگاری را کنار بگذار. مردم دیگر روزنامه نخواندند. اما به سینمای مستند اعتماد دارند و آن را از سینمای داستانی بیشتر قبول دارند. دست من باز است که فیلم داستانی بسازم و مشکلات کمتری هم از مستند دارد. اما سینمای مستند به هدف من نزدیکتر است. با ساخت مستند رضایت خاطر بیشتری را تجربه میکنم.
تجربه روزنامهنگاری شما در حوزه سینما بودهاست. قبل از مستند «میدان جوانان سابق» هم فیلمسازی را تجربه کردهبودید؟
من سالها خبرنگار حوزه سینما بودم. درواقع همان سابقه باعث شد که دوربین به دست بگیرم. عکس روزنامهنگاران در میدان جوانان بهانهای شد تا این مستند را بسازم. حدود ۱۵ سال پیش هم فیلم مستندی را شروع کردم که در مرحله ساخت، توقیف شد. به هر حال بخشی از فیلم مستند شامل مصاحبه با افراد است. دنیای مستندسازی برای من کشف جدیدی نیست. در چند پروژه دستیار کارگردان بودم. پشت صحنه کارگردانها بودم و با این فضا آشنایی داشتم. کشف جدید من این بود که متوجهشدم میتوانمکاری را که با قلم انجام میدادم، این بار با دوربین انجام بدهم. نگاه یک روزنامهنگار تیزبینانه است. او میتواند در مستند هم مسائلی را نشان دهد که کسی به آن توجه نکرده. حتی اینجاست که تفاوت یک روزنامهنگار با یک شهروندخبرنگار روشن میشود.
با این حساب دوچرخهسواری شما میتواند برای شما منبع سوژه باشد.
بله. چون با دوچرخه فرصت دیدن بیشتر است. تهران شهری تاریخی است. هر محله و هر قسمتش داستانی دارد که البته مستندهای بسیار خوبی در مورد آنها ساخته شده و همچنان در مرکز توجه هنرمندان و پژوهشگران است.
کوچهپسکوچهها و قصه آدمهای یک محله چقدر برایتان جذابیت دارد که به سوژه یک مستند تبدیل شود؟
بیشک در هر کوچه سوژههای زیادی هست. پیادهروی در کوچهها، گپوگفت با هممحله ایها، دیدن ساختمانها و پیدا کردن روایت منحصر بهفردشان شاید از خواندن دهها جلد کتاب باارزشتر باشد و دریافت تازهای به ما بدهد. زیرا فقط در این صورت است که ما با سوژه مستقیم روبهرو میشویم. اینکه زنگ بزنی برایت نان بیاورند یا اینکه خودت بروی نانوایی محله و نان بخری، از زمین تا آسمان فرق میکند. اما در مورد مستند ساختن باید بگویم که مستندهای بسیاری از تهران و محلههایش ساختهشده است. برای ساخت مستند دیگر باید نگاه خاص و جدیدی داشتهباشیم. من مستندساز شهری نیستم. ساخت مستند از شهر تخصص و دغدغه خاص خود را میخواهد. مستند شهری مخاطب خود را هم دارد و باید با زبان او برایش فیلم مستند ساختهشود. برای مستندساز شهری، تهران پر از ایده است.
قبل از روزهای کرونایی، وقتی از خانه بیرون میآمدم و همسایهها و کاسبان محله را میدیدم با هم گپ میزدیم و از حال هم میپرسیدیم. این روزها که به ضرورت از خانه بیرون میآییم، کمتر از حال هم خبر داریم. برای احوالپرسی هم بیحوصله هستیم. محله هم تند و بیسر و صدا در حال تغییر است. مغازههای قدیمی جایشان را به نمایشگاه ماشین میدهند که فرصت ایستادن و گپ زدن را از ما میگیرند. این یعنی مفهوم محله که هممحله ایها از حال هم باخبر باشند دستخوش تغییر شده است. اما هنوز محلههای قدیمی هویت خود را حفظ کردهاند و وقتی در آن محلهها قدم میزنیم، حال بهتری داریم.
رکابزدن را دوست دارممینا اکبری مدتهاست دوچرخهسواری در مسیرهای کوتاه را بر استفاده از خودرو شخصی ترجیح دادهاست. رکاب زدن را دوست دارد و میگوید: «معمولاً برای مسیرهای کوتاه و خریدهای روزمره از دوچرخه استفاده میکنم. به هر حال برای مسیرهای دور و طولانی در تهران ناچاریم از حملونقل عمومی استفاده کنیم یا از خودرو شخصی. اما برای مسیرهای کوتاه دوچرخهسواری تجربه خوبی است.»
او درباره موانع دوچرخهسواری در تهران میگوید: «سربالایی و سرپایینی در تهران در بیشتر خیابانها و کوچهها هست. بهخصوص در نزدیکی تپههای عباسآباد شیب بیشتر هم میشود. این خود مانعی برای رکاب زدن است. روزهایی که هوا آلوده باشد که اصلاً نباید از خانه خارج شویم. اگر هم به ناچار از خانه بیرون بیاییم، دوچرخهسواری انتخاب خوبی نیست. محلههای شلوغ یا معابری که مسیر مشخص برای دوچرخهسواری ندارد هم مانعی برای دوچرخهسواری است.
با وجود همه این موانع برای استفاده روزمره که لازم نیست راه دوری برویم، دوچرخه کارمان را راهمیاندازد و هوا هم کمتر آلوده میشود. دوچرخهسواری بهترین ورزش است. در کوچه و خیابان هم نمیشود حرفهای دوچرخهسواری کرد. وقتی هوا خوب است تمام کارهای روزانه را با دوچرخه انجام میدهم.»
چراغ روشن تحریریههاساختمان مجله «زنان امروز» از تراس خانه من دیدهمیشود. بچههای تحریریه را میبینم و تا زمانی که چراغ تحریریه روشن باشد حال من خوب است. مدتی دیدم چراغ خاموش است. از دبیر تحریریه پرسیدم: شما از اینجا رفتهاید؟ چرا چراغ تحریریه خاموش است؟ گفت: دورکار هستیم. بچههای تحریریه را که میبینم حال بهتری دارم. مثل چراغ فانوس دریایی است که دیدنش دل آدم را گرم میکند. آن هم در میانه طوفانی که این چند سال زندگیمان را دربرگرفته است. از مسائل سیاسی و اجتماعی تا اپیدمی کووید ۱۹ که همه چیز را به هم ریخته است.