شعر کپشن + اشعار کوتاه با موضوعات خاص و گلچین شده برای کپشن و زیر عکس

مجموعه شعر کپشن

مجموعه اشعار ویژه با موضوعات خاص و گلچین شده برای کپشن و زیر عکس را در این بخش از روزانه گردآوری کرده ایم.

دوستت دارم

تا دوست داشتنت را

آغاز کنم

و بی کرانگی را

از سر گیرم

و هرگز از عشقی

که به تو

دارم باز نایستم

***

می روم خنده به لب، خونین دل

می روم از دل من دست بدار

ای امید عبث بی حاصل

***

اشعار زیبا برای کپشن

من

پری کوچک غمگینی را

می شناسم که در اقیانوسی مسکن دارد

و دلش را در یک نی لبک چوبین

می نوازد آرام ، آرام

پری کوچک غمگینی

که شب از یک بوسه میمیرد

و سحرگاه

از یک بوسه

به دنیا خواهد آمد

***

دوست اش می دارم

چرا که میشناسمش

به دوستی و یگانگی

شهر

همه بیگانگی و عداوت است

هنگامی که دستان مهربانش را به دست می گیرم

تنهایی غم انگیزش را در می یابم

اندوه اش

غروبی دلگیر است

در غربت و تنهایی

هم چنان که شادی اش

طلوع همه آفتاب هاست

در فراسوی مرزهای تن ام

***

شعر عاشقانه برای زیر عکس خودم

دیریست

در این کوهستانِ

که سنگر و ماوای من است

عشق از هر طرف

مرا در خود گرفته است

این تنها محاصره ای

ا‌ست

که روحم آرزو دارد

هر روز نزدیک‌تر شود

این تنها محاصره ای ا‌ست

که هر قدر

حلقه اش تنگ‌تر شود

و زمانش طولانی‌تر

من آزادتر هستم

این تنها محاصره ای ا‌ست

که

آرزو دارم

هرگز از آن

رهایی نیابم

***

دیگر حتی

کتابی برای خواندن در تنهایی

نمانده است

تو داخل چشمم

فرو می روی

و برگ برگ

دفتر های شعرم

می شوی

وارد دهان و واژه هایم می شوی

در سرم

در بالشم

و انگشت ها

و سیگارم

نیز جریان داری

***

اشعار زیبای تنهایی برای زیر عکس

قوانین را می سازم و

به تنهایی

سلطنت می کنم

دور شو از نگاهم

بلکه بتوانم

رنگ ها را تشخیص دهم

حجم هستی را ببینم

و قانع شوم

که زمین گرد است

***

نقش تو خیال برنتابد
حسن تو زوال برنتابد
چون روی تو بی نقاب گردد
آفاق جمال برنتابد

***

شعر دو بیتی کوتاه برای کپشن

عشق یعنی گم شدن پیدا شدن
عشق یعنی غرق در رویا شدن
عشق یعنی حسرت دیدار تو
عشق یعنی من شوم بیمار تو

***

کافیست
صبح که چشمانت را باز می‌کنی
لبخندی بزنی جانم
صبح که جای خودش را دارد
ظهر و عصر و شب هم
بخیر می‌شود

محمد خسرو آبادى

***

یار با ما بی‌ وفایی می‌کند
بی‌ گناه از من جدایی می‌کند

شمع جانم را بکشت آن بی‌ وفا
جای دیگر روشنایی می‌کند

سعدی

***

اشعار سنتی برای کپشن

من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم

چه شب ها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم تو را دوست دارم

***

مانند یک بهار مانند یک عبور
از راه می رسی و مرا تازه می کنی

همراه تو هزار عشق از راه می رسد
همراه تو بهار
بر دشت خشک سینه من سبز می شود

وقتی تو می رسی، در کوچه های خلوت و تاریک قلب من مهتاب می دمد
وقتی تو می رسی
ای آرزوی گم شده بغض های من
من نیز با تو به عشق می رسم

***

ماه اگر بی تو برآید به دو نیمش بزنند
دولت احمدی و معجزه سبحانی

جلوه بخت تو دل می‌برد از شاه و گدا
چشم بد دور که هم جانی و هم جانانی

حافظ

***

شعر کپشن احساسی

گر تو گرفتارم کنی من با گرفتاری خوشم
داروی دردم گر تویی در اوج بیماری خوشم

مولانا

***

تو را با قلب و جانم برگزیدم
وزین نا مردمی ها دل بریدم

به شوق دیدن روی تو ای دوست
هزاران غمزه و نازت خریدم

***

بوی شور انگیز باراڹ می دهی
با نگاهت بر دلم جان می دهی

بسکه خوب و مھربان و صادقی
بر دلم عشقی فراوان می دهی

خواهشا با قلب تنھایم بمان
چون فقط تو بوی انسان می دهی

***

اشعار زیبای تک بیتی برای زیر عکس

یکی درد و یکی درمان پسندد
یک وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد

بابا طاهر

***

اگر باغ نگاهم پر ز خار است، گلم تاراج دست روزگار است
به چشمانت قسم، با بودن تو، زمستانی ترین روزم بهار است

***

یا مشکل ارسال پیام از دل ما بود
یا منبع گیرنده ی قلب تو خراب است

زاییده ی دردیم و به بار آمده ی عشق
در مکتب ما عشق فقط حرف حساب است

یک جمله بگو دلبرکم حرف دلت چیست
عاشق شده این شاعر و دنبال جواب است

***

کی می رسد آن صبح
که من صدایت بزنم
تو بگویی جانا

***

عشق من نسبت به تو مانند دریای مواج است
عشقی عمیق و قدرتمند و جاودان
که در برابر طوفان ها و بادها و باران ها
همیشه زنده خواهد ماند
قلب های ما سرشار از پاکی و عشق هستند
و من با هر ضربان قلب بیشتر از قبل عاشقت می شوم

***

از خاک ، مرا برد و به افلاک رسانید
این است که من معتقدم “عشق” زمینیست …

“فاضل نظری”

***

نامه ات را هنوز میخوانم گفته بودی بهار می‌آیی …
می‌نویسم قطار اما تو … با کدامین قطار می‌آیی ؟!