خبرگزاری فارس ـ گروه اندیشه ـ حمید محمدی محمدی: کتاب «اخلاق مواجهه با دشمن» چندی پیش از مجموع کتابهای «اخلاق در پرتو سخنان امام علی علیهالسلام» منتشر شد و الحق والانصاف، از تمام آثار این مجموعه، یک سر و گردن بالاتر نشان داد. چه اینکه روزآمدتر، جسورتر و صریحتر از سایر آثار این مجموعه بود و آن را میتوان یک اثر خوش قامت در عرصه پژوهش سبک زندگی سیاسی ـ اجتماعی ائمه طاهرین و امرای اسلامی دانست.
دکتر محمدحسین وفاییان، مولف این اثر گرانسنگ که مدرک دکتری فلسفه اسلامی از دانشگاه تهران دارد و دروس خارج فقه را نیز به اتمام رسانده است، هم اینک رئیس علوم انسانی سازمان پژوهش است. فرصتی دست داد تا با این نویسنده و پژوهشگر سخن کنیم و اخلاق مواجهه با دشمن را در مرام مولا علی علیهالسلام به نظاره بنشینیم. بخوانید این مصاحبه را ـ که البته عصاره حدود دو ساعت همنشینی با این استاد دانشگاه است.
چه ضرورتی برای ورود به موضوع اخلاقشناسی مواجهه با دشمن احساس کردید؟ و آیا میتوانیم این کتاب را کاری سفارشی تلقی کنیم؟
کتاب «اخلاق مواجهه با دشمن» مجلد سوم از سری کتابهای «اخلاق در پرتو نهجالبلاغه» است که زیر نظر بنیاد نهج البلاغه منتشر شده است. در رابطه با موضوع این مجلد، آقای دکتر فرامرز قراملکی که مسؤولیت علمی این مجموعه را بر عهده داشتند، با بنده طرح مسألهای کردند و من هم این کار را به خاطر نو بودن مسأله و اهمیت پژوهش درباره آن در نهج البلاغه، انتخاب کردم. کار تألیف این کتاب، حدود یک سال و نیم طول کشید. بنابرین سفارشی بودن این کتاب به معنای اینکه از سازمان نظامی یا پژوهشگاههای منسوب به آنها باشد، صحیح نیست. در واقع این کتاب یک پژوهش نظری جدی میان رشتهای است.
آقای دکتر قبلاً خودتان بر روی این موضوع کار کرده بودید؟
رساله دکتریام در حوزه تأثیر خیال بر رفتار بود. قبلاً مقالاتی در بحث تصمیمگیری و نسبت تصمیمگیری با عقل و خیال کار کرده بودم. اما پژوهشی اخلاقی آن هم هنگامی که با مسأله قدرت و دین گره میخورد، دغدغه ای شخصی بود. به محض اینکه آقای دکتر قراملکی پیشنهاد تالیف این کتاب رو بزرگوارانه به بنده دادند، بیدرنگ آن را قبول کردم. این کتاب، اولین کارم، در این زیر شاخه اخلاقی است.
برای شروع کار و تبیین یک چارچوب نظری قابل قبول در مسأله اخلاق مواجهه با دشمن، در گام اول، چارچوب مفهومی دشمن و دشمنی از نهج البلاغه استخراج شد که این چارچوب، نقشه کار پژوهشم را تعیین کرد. بر اساس صورتبندی مفهومی که از دشمنی در گفتار اول ارائه شده، مواجهه با دشمن، در دو گستره شناختی و رفتاری، تبیین شده است.
در گستره شناختی، گزارههای اخلاقی به مثابه توصیههای شناختی پیشارفتاری تلقی شده و به مسائلی همچون چگونگی بازنمایی دشمن در ذهن، تأثیر انگارهها و شبکههای مفهومی هر فرد در مصداقیابی دشمن و چگونگی تعامل با آن و ... پرداخته شده. در این بخش سعی کردهام تا با نظر به برخی مبانی فلسفه اسلامی و روانشناسی شناختی، جایگاه گزارههای اخلاقی که ناظر به ذهن هستند را تا حدی تبیین کنم. همچنین ارزششناسی اخلاقی دشمنی، در این گفتار مورد کنکاش قرار گرفته و با تفکیک بین دشمنی به مثابه پدیدهای شخصی و دشمنی به مثابه پدیدهای اجتماعی، دو نوع نگاه به مقوله دشمنی، از لحاظ اخلاقی، واکاویده شده است. در گفتار سوم و نهایی نیز، اخلاق به مثابه توصیههای رفتاری در هنگامه جنگ با دشمن، تلقی شده و بر اساس یافتههایی از قرآن و نهجالبلاغه، سعی در تعیین هنجارها و رفتارهای مطلوب در این گستره شده است.
ضرورت دشمنی با دشمنان واقعی، برخاسته از زیست الهی انسان است
در مقدمهای که شما بر کتاب نوشتهاید، دشمنی را ناشی از زیست الهی انسانی معرفی کردید که شاید تا حدودی با مقدمه دکتر قراملکی، همراستایی نداشته باشد. لطفا توضیحی بفرمایید.
برخی، دشمنی را یکی از خصوصیات جنبه حیوانی انسان معرفی کرده و این سخن را به ارسطو نسبت دادهاند. به شکلی که انسان برای ادامه بقاء و حیات مادی خویش، نیاز به مبارزه با دیگری دارد و زمانی که بتواند از این رذیله رها شود و «دیگری» را کمال خویش ببیند، به مرتبه انسانی صعود میکند. این مطلبی است که استاد بنده، دکتر قراملکی در مقدمه بدان اشاره کردند. این حرف، صحیح است، اما میتوان آن را ارتقاء داد و نکته دیگری را نیز بر آن افزود.
اگر با یک نگاه عامتر به موضوع نگاه کنیم و رابطه هزینه و فایدهای صرف مادی را کنار گذاشته و امر سیاسی را از امر الهی و امر اخلاقی تفکیک نکنیم، آنگاه دشمنی از امری اخلاقی میانفردی صرف، به امری راهبردی و عمیق تبدیل شده و یکی از اصول مهم و پیشفرضهای بنیادین این پژوهش را نمایان میسازد؛ یعنی عدم امکان تفکیک تفقه از امر اخلاقی و امر سیاسی.
اخلاق در جایی که پای قدرت و حکومت به میان بیاید، امری صرفاً اخلاقی، آن هم به معنای مدرن آن نبوده و در آموزههای دینی، کاملاً آمیخته با سیاست و امر سیاسی خواهد بود. در این چارچوب نظری است که دشمنی با دشمنان دین و خدا، میتواند یکی از لوازم سلوک انسانی به سوی خدا تلقی شده، تا جایی که امام علی (ع) و سایر ائمه معصومین (ع) هم برخی عبادات را مشروط به دشمنی کردند.
مواجهه و مبارزه اصلی، میان حق و باطل است
در این کتاب به تفکیک فعل و فاعل اشاره به عنوان یکی از اصول اولیه در تحلیل اخلاق دشمنی اشاره شده است. حال اگر بخواهیم این موضوع را در جامعه خودمان امروزیسازی کنیم، چگونه امکانپذیر است؟
اصل تفکیک بین فعل و فاعل به خصوص از نظر هستیشناختی و مخصوصاً با رویکرد حکمت متعالیه ناممکن است، اما برای اینکه صورتبندی مفهومی و تأملات نظری اخلاقی را بتوانیم در گزارههای نهج البلاغه پیگیری کنیم، باید این تفکیک، هر چند مفهومی، بین فاعل و فعل را بپذیریم. این موضوع مؤیداتی در آیات و حتی نهجالبلاغه نیز دارد که به آنها تفصیلاً در کتاب اشاره شده است.
البته تبیین تفکیک بین فاعل و فعل در این کتاب، از یک مرحله پیشتر آغاز میشود و آن، تفکیک بین چیستی دشمن و کیستی دشمن است. با تحلیل کیفی آنچه که در روایات و آیات هست، ملاحظه میشود که معیار دشمنی، فراتر از افراد یا گروه و ... است و آنچه به مثابه دشمن اصیل و واقعی معرفی میشود، «امر باطل» و «ظلم» است.
این امر با لحاظ برخی مقدمات دیگر، حداقل سه پیامد نظری و جدی دارد؛ نخست آنکه دشمنی اصیل، از افراد و تنها، به ارادهها و باورها منتقل میشود، دوم آنکه دشمنی امری واقعی و نه صرفاً گفتمانی خواهد بود و سوم آنکه دشمنی بین امر باطل و ظلم با حق و عدالت، امری پایدار و دائمی، و نه موضعی و موقتی است.
بنابراین، افراد مادامی که به پا دارنده ظلم و باطل هستند، موضوع مبارزه قرار خواهند گرفت، حتی اگر مسلمان باشند. اما اگر تغییر رویه داده و بازگشتی صورت پذیرد، چون عقده و کینه شخصی وجود ندارد، دشمنی تبدیل به دوستی خواهد شد. امری که نمونههای آن در سیره ائمه (ع) زیاد دیده شده است، جایی که شخص توبه کرده و پشیمان شده و چون به طرف حق آمده، حضرت هم از در دوستی با او وارد شد.
تبدیل معیار دشمنی از کینه و تمایلات شخصی به امر باطل و ظلم و تفکیک مفهومی بین فاعل و فعل، سبب دقت در دشمنی با دشمنان و پرهیز از افراط و تفریط میشود. در این چارچوب، میزان و شدت دشمنی با دشمن، بر اساس شدت ظلم و باطلی است که وی بر آن اصرار داشته و آن را اظهار میکند. اما این دشمنی، به دیگر صفات و رفتار وی که مصداقی از ظلم یا امرباطل نیست، کشانده نخواهد شد.
چرایی روش متفاوت برخورد امام علی (ع) با مخالفان و دشمنان
بر همین اساس است که شیوه مبارزه امیرالمؤمنین (ع) با افرادی که دنبال حق و عدالت بودند، اما در تعیین مصداق اشتباه کردهاند، همانند افرادی که دنبال باطل و ظلم هستند، نیست و شیوه مبارزه با گروه نخست را، مبارزهای نرم و ادراکی معرفی میکند، امری که در مبارزه با خوارج نیز از ایشان مشاهده میکند. بنابراین باید میان مبارزه با ظلم و باطل و فاعلان آن، تمایزی دقیق گذارد و مواجهه اصلی و واقعی، میان امر حق و باطل است. البته امر باطل میتواند یک ساختار، یک ایده، فکر و حتی یک جریان باشد. ظلم هر کجا و هر زمانی که باشد باید با آن مبارزه کرد.
امام علی (ع) در سخنرانیها قبل از شروع جنگ مطرح کردند و قسم خورده بودند که هدایت یک نفر از شما برای من شیرینتر از این است تا اینکه همه شما را با این حالت به جهنم بفرستم. حتی گاهی اوقات برخی افراد قبل از شروع جنگ و در بحبوحه میدان، سؤالی شرعی از حضرت (ع) میپرسیدند و امام میفرمودند: صبر کنید. بعد جواب میدادند و میفرمودند: ما اصلاً برای همین داریم میجنگیم.
همچنین نامهنگاریهایی که حضرت (ع) با سه خلیفه اول دارند. در بسیاری از موارد تحذیرهای عقیدتی و اخلاقی است که اگر شما به اینها پایبند باشید دیگر جنگ و اختلاف نیست؛ اگر چه ممکن است تا ابد هم محقق نشود.البته در نظر داشته باشید که اگر آن فرد هیچ صفت حقی نداشت و هیچ راه مقابلهای برای ظلم او وجود نداشت، باید با فرد و فاعل مبارزه کرد. این مفهوم، بسیار در نهج البلاغه به کار رفته است. لعنهایی که در برخی زیارات هست، مؤید این مطلب است.
معیارهای رفتاری امروز برخی نخبگان منطبق بر حق و باطل نیست
روند دوگانه حق و باطل، در طول عمر انقلاب اسلامی در مواجهه داخلی و بیرونی چقدر موفق بوده؟ آیا توانسته مطابق با سیره امام علی (ع) در مبارزه با ظلم و استعمار پیش برود؟
این سؤال شما، سؤال میدانی است. قطعاً وضعیت مطلوب نداریم. برخی افراد به خاطر مواضعی که داشتند، در مسیر انقلاب کنار گذاشته شدند که این امر، برخی اوقات به خاطر مواضع شخصیشان بوده و نه رویکردهای حق یا باطل آنها و یا بالعکس، افرادی وارد میدان شدند که مواضع حقمدارانه یا عدالتخواهانه نداشتند. بنابراین اگر مطابق معیار حق و باطل رفتار کرده بودیم، وضعیت کنونی خیلی بهتر بود. استکبار یا استعمار که اشاره کردید یکی از نقاط مرکزی ظلم است. البته من با استعماری کار دارم که ممکن است اکنون در آمریکا باشد یا ۱۰ سال دیگر در کشوری دیگر، و یا حتی در یک سازمان یا ساختاری درون کشور باشد.
یکی از لوازمی که در کلام امام علی (ع) ذکر شده است، این است که وقتی مبارزه از افراد به باطل و ظلم منتقل میشود، آن جریان مبارزه، دائمی میشود؛ زیرا ظلم و باطل، قدمتی به قدمت حق و عدالت دارند. زیرا وقتی وارد عالم خَلق و آفرینش میشویم، همیشه جریان حق و باطل وجود داشته، دارد و خواهد داشت. علاوه بر این، اگر فرد یا جمعی حتی منهدم نیز شوند، اما ایده و تفکر آنها وارد ساختار یا جریانی شود، مستمر شده و مبارزه ادامه خواهد داشت.
این موارد در سخنان حضرت آقا هم هست که مطرح کردند که انقلاب حیاتی مستمر و جریاندار است. این امر نمایانگر این است که در بسیاری از امور، اوضاع مطلوب نیست و شاید هرگز به وضعیت کاملاً مطلوب و مدینه فاضله نرسیم، اما مبارزه باید برای رسیدن به حق وجود داشته باشد. آن هم به صورت مبارزه مستمر. این امر بدان سبب است که دشمنی، یک امر اعتباری و برساختی اجتماعی و صرفاً برای حفظ هویت خویش نیست، بلکه چون امر حق و باطل واقعاً وجود دارد؛ مستمر بودن واقعی هم میخواهد.
تقوایی که سردار سلیمانی در جنگ با داعش نشان داد
گویا اخلاق دشمنی در دیپلماسی در فهرست شما نیست؟
در فصل ۹ به موضوع اخلاق ارتباط با دشمن پرداخته شده است. در نهجالبلاغه این ارتباط اعم از ارتباط در میدان نبرد مبارزه سخت و میدان دیپلماسی است. در این فصل، به طور مفصل به هر آنچه در ایجاد یک ارتباط با دشمن باید لحاظ شود، پرداخته شده است. البته در گفتار سوم این فصل اشاره به اخلاق در میدان مبارزه به شکل خاص دارد که وقتی جنگ شروع شده است حالا چه وظایف اخلاقی داریم؟ همان دو برگه کاغذی که شهید سلیمانی در میدان جنگ نوشتند که «ما اینجا نماز خواندیم، راضی باشید و اگر نیستید این شماره تماس من هست». آن تقوای در جنگ است. موضوع بسیار مهمی است، یعنی دارد با ظلم مبارزه میکند، اما با وسیلهای که خود مصداقی از ظلم است، نمیخواهد به این هدف برسد. این اخلاق و تقوای جنگ در وسط میدان هست که عبارات متعددی در نهجالبلاغه، در این خصوص است.
در فصل نهم همان طور که مطرح شده، دو مورد جدا مورد بحث قرار گرفته است: یکی بحث شناخت دشمن است، به طوری که اگر ندانیم با چه کسی و چگونه قرار است ارتباط گرفت، قطعاً دچار شکست یا انحراف خواهیم شد که در اینجا توصیههای حضرت امیر (ع) برای شناخت دشمن بیان شده است. چنانکه پیامبر (ص) شناخت دشمن را جزو کمالات مؤمن معرفی کردند: «اَلا وَ اِنَّ اَعْقَلَ النّاسِ عَبْدٌ عَرَفَ رَبَّهُ فَاَطاعَهُ وَ عَرَفَ عَدُوَّهُ فَعَصاهُ وَعَرَفَ دارَ اِقامَتِهِ فَاَصْلَحَها وَ عَرَفَ سُرْعَةَ رَحیلِهِ فَتَزَوَّدَ لَها»؛ کسی که دوستش را بشناسد، خدا را بشناسد و دشمن خدا را بشناسد و او را نافرمانی کند که دو روی یک سکه هست.
دومین بحث درباره هر گونه مواجه با دشمن است که در اینجا نیز توصیههای امام در نهجالبلاغه گفته شده که محتوای آن، کاملاً ناظر به چگونگی برقراری ارتباط و تعامل با دشمن است و همان چیزی است که قابل انطباق بر مورد سؤال شما، یعنی میدان دیپلماسی است.
مذاکرات مطابق با سیره علوی باید عاری از برداشتهای متعدد باشد
مانند اینکه باید اصل بر عدم اعتماد به دشمن باشد که یک اصل اخلاقی در مواجهه با دشمن هست. بنابراین، در ارتباط با دشمن، تعامل ما مبتنی بر عدم اعتماد خواهد بود یا اینکه دوست را نباید فریب داد. اما باید دشمن را فریب داد و یا اموری همچون اینکه در مواجهه با دشمن اقتدار خود را حفظ کرده و هوشمندانه و زیرکانه با او ارتباط گرفت. در اینجا باید بصیرت را به خصوص در موقع فتنهها باید بالا برد، توجه هم داشته باشند که در نشست و برخاست تحت تأثیر دشمن قرار نگیرند، چون این یک اصل فلسفی و شناختی است که در همصحبتیهایی که برگزار میشود ناخودآگاه طرفین تحت تأثیر قرار میگیرند.
امام علی (ع) مطرح کردند که در ارتباط و مذاکرات، سخنان باید عاری از برداشتهای متعدد باشد و فرمودند: «نَسُولُکَ تَرْجُمَانُ عَقْلِکَ» در انتخاب متصدیان مذاکره هر کسی را نفرستید، چون آن فرد، نماینده عقل و ترجمان نظر و عقل تو است. بنابراین افراد کم تجربه برای مذاکرات با دشمن انتخاب نکنیم. بلکه باید با هوشیاری و زیرکی نزد آنها رفت. همچنین طلب و درخواست کمک از دشمن به شدت در روایات مذمت شده و حتی جزء پستیها یاد شده؛ یعنی به شکل امروزی این پالسی که گاهی فرستاده شود که میخواهیم با دشمن تعامل دوستانه بگیریم، مذمت شده است. بلکه رابطه با دشمن باید به گونهای باشد که ظلم را محو کند و حق را آشکار سازد.
اصولاً وضعیت دوران امام علی (ع) بسیار متفاوت با وضعیت دوران پیامبر است؛ یعنی در زمان امام علی (ع) منافقان به شدت فعالیت داشتند. در این دوران جنگ مسلمان با مسلمان است و نفاق بسیار جدی در جامعه اسلامی وجود دارد. بنابراین زمان امام علی (ع) به مثابه یک حاکم اسلامی و بسیاری از ویژگیهای دوران حکومت ایشان، اکنون قابل مطابقت با وضعیت اکنون ما است. به طور مثال وضعیت پس از انقلاب اسلامی در دوران امام خمینی (ره) همانند دوران بعثت و سالهای ابتدایی هجرت است که کسی جرأت مخالفت علنی و اقدامات مدورانه نداشت. اما دوران بعد از رحلت حضرت امام (ره) بسیار با دوران امیرالمؤمنین (ع) شبیه است. لذا مذاکره، مصالحه و ارتباط با دشمن به این معنا در کلام امام علی (ع) بسیار زیاد قابل شناسایی است.
نقش شبکهانگاری دوست و دشمن در تعیین استراتژیها
در سطح نخبگانی، شناخت و مواجهه با دشمن چگونه است؟
برای شناخت دشمن، حضرت (ع) ۲ روش عمده را معرفی کردهاند. یکی که من اسم آن را روش از بالا به پایین میگذارم و بیشتر ناظر به گروه نخبگانی است که شما فرمودید و دیگری روش از پایین به بالا. در روش اول، حضرت (ع) توصیه به شناخت معیارهای حق و باطل میکند تا در پرتو آن، افراد و جریانها و مصادیق حق و باطل شناخت شوند.
در کنار آن و در روش دوم، شناخت دشمن و دوست، بر اساس روابط افراد با شبکه دوستان و دشمنان و همچنین عملکرد آن در بازههای زمانی مختلف است. زیرا دوستی و دشمنی یک امری شبکهای است. البته این شبکهانگاری پیامدهای راهبردی برای مواجهه با دشمن دارد که در تصمیمگیریهای کلان میتواند مورد استفاده قرار گیرد که لوازم نظری آن در کتاب به تفصیل بیان شده است.
وقتی نیرنگ در مذاکرات عین تقوا است
تقوا و خدعه یا تقوا و فریب چه تفاوتی با هم دارند؟
در فصل یازده این کتاب به مفهوم تقوا در میدان مبارزه و عمل پرداخته شده است. در ارتباط با سؤال شما، عرض میکنم که ما دو مفهوم اساسی «غدر» و «خدعه» داریم. یکی توصیه میشود و یکی دیگر کاملاً نهی میشود. «غدر» یعنی قراردادی را بستی و آن را کنار بگذاری و به قول عامیانه نامردی کنی. طبق اصل اسلامی، این حرام است و اشکال دارد. «خدعه» یعنی نیرنگ، فریب و تکنیکهای فریب دشمن که در سیره نبوی هم دیده شده است. این روش، در مواجهه با دشمن غیر اخلاقی نیست. در اینجا با توجه به حجم وسیعی از روایاتی که مطرح شده، این امر نه تنها تأیید، بلکه توصیه نیز میشود. این نوع نیرنگ، موافق تقوا است. بلکه در جنگ سادهلوحی و سادهانگاری خلاف تقوا است. امام علی (ع) به مردم کوفه میفرماید: شما بد مردمانی هستند، فریبتان میدهند اما شما فریب نمیدهید.
انتهای پیام/