این روزها هرجا که میرویم، از ما میپرسند که لابد شما واکسن زدید؟ احتمالاً رفتید خارج زدید؟!….. لبخندی میزنم و میگویم که: نه جانم، نه عزیزم، نه دلبندم؛ ما هیچوقت خارج نمیزنیم. اهل دروغ هم نیستیم که خارج بزنیم، اما در داخل بگوییم نزدیم.
خیر؛ عین بچه آدم یک گوشه ای نشستیم داریم ماست مون رو میخوریم. از ماست که بر ماست. مثل بقیه مردم منتظرالواکسن، توی نوبت نشستیم که کی بنا به سنی که داریم، گیشه اسم ما را صدا بزند. یک همچین آدم شریفی هستیم!
منتهی همه اش چو بید بر سر ایمان خویش میلرزیم. میترسیم که زمانی نوبت ما برسد برای واکسیناسیون که نشانی و نامی از تن نیست!
بارها داد زدیم که بجنبید مسئولان؛ اما مگر افاقه کرده است؟ دهن مون جر خورد از بس داد زدیم. الان بحث مهم مملکت، سگ داشتن مردم است و افزایش جمعیت مجرد کشور که همه باید به آن فکر کنند. حتی شما!…. یک مقدار فرزندآوری مان هم کم شده که ان شاءالله زیاد شود. البته ما فعلاً همین جمعیت موجود را نمیتوانیم واکسن بزنیم؛ اما خب خدا بزرگ است. شما بچه بیارین، نگران نباشین عزیزان!… هر آن کس که دندان دهد، نان دهد!… خودتی!….
عروسی و عزای زیر زمینی!از قدیم گفتند: عقل که نباشد، جان در عذاب است!….یعنی چی؟…. یعنی همین که عرض شد. وزارت بهداشت و درمان و رونمایی از انواع واکسن اعلام میکند که برگزاری مجالس عروسی و عزا به خاطر اجتماع بالای ۱۵ نفر مردم (از هر دو خانواده عروس و داماد) و افزایش امکان ابتلاء به کرونای عروس کش به شدت ممنوع است؛
آنوقت یک عده به خیال اینکه زودتر پسر و دختر خود را خوشبخت کنند، میروند قاچاقی مجلس عروسی میگیرند. در باغ و رستوران های دربسته که ماموران وزارت بهداشت نفهمند. انگار مثلاً سر دولت را کلاه گذاشتند!…. آدم خنگ هم بد موجودی است ها!
پرفروش ترین کالاها را با تخفیف ویژه بخرید
فلذاست که یا عروس کرونا میگیرد به داماد هم میدهد؛ یا که داماد میگیرد و به عروس هم میدهد، یا هم که از هر دو خانواده عروس و داماد، شمار قابل توجهی به کرونا مبتلا میشوند و بعد مراسم عبادی پاتختی، به صورت روتختی بستری میشوند.
باری؛ و اینگونه است که پیک ششم و هفتم و هشتم و غیره نیز به حول و قوّه غیرالهی خود مردم، در راه است و اعتراض به کمبود واکسن هم سرجاش!
اعتراض واردهخب عروس و دامادها به شدت آماده رفتن به زیر یک سقف جهت پاره ای از امور از جمله زندگی مشترک میباشند. واکسیناسیون هم که لاک پشتی!…. تا نوبت آنها برسد، از هم جدا شده اند! فلذا الآن تکلیف چیست؟… همینجوری الکی دم در معطل و منتظر و دست به گل بایستند که کی مسؤولین میجنبند و ملت را واکسن میزنند که بتوانند عروسی بگیرند؟….حالا قضیه مراسم ختم و تعزیه فرق میکند. بابا، طرف بالاخره مرد و رفت. خدا رحمتش نماید به زودی. اما چرا بقیه بازماندگان را به فنا میدهید؟!…..
برق رفتگی و درماندگی در آسانسور!امان از در رفتن برق!….. در رفتن برق از وطن، گویند هر نوعی سخن!……من خود به چشم خویشتن، دیدم که جانم میرود! خدا نگذرد از آنهایی که بلد نیستند مدیریت کنند و فقط ادایش را در میآورند. آنهایی که غیر مجاز و با برق مجانی و دولتی، مخفیانه، رمز ارز استخراج میکنند و از مملکت رمزبانی میکنند. و اگر دست شکننده چینی ها هم در کار است که الهی دستشان از مرفق بشکند. این موجودات یاجوج و ماجوع همه چیزخوار!……
امروز دیگر برق در زندگی بشر، عین آب خوردن است. مثل هوایی که نفس میکشیم. برود و قطع شود، زندگی بنی آدم (و حتی خود حضرت آدم اگر می بود!) مختل میشد. دچار اختلال میشد. برق همیشه مهم بوده؛ حتی زمانی که نبوده!….. مثلاً در قرن هشتم که هنوز ادیسون نامسلمون نبوده تا برق را برای مسلمانان عزیز اختراع کند؛ حضرت حافظ راجع به برق منزل لیلی، خطاب به گمانم سحر دولتشاهی همایون فال می گوید:
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر
وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد
همیشه انسان در حسرت آمدن برق بوده. فلذا تا خرخره در حیرت فرو میرود وقتی که برق میرود!….. به خصوص اگر در آسانسور گیر کرده باشد که حق دارد به تمام سطوح مدیریتی کشور و عمه های ایشان، مطالبی را عرض کند. عرض رمز!….. چیزی که عوض دارد، گله ندارد!
نویسنده : رضا رفیع در روزنامه اطلاعات