«شرح و تحلیل خطبه امام حسین(ع) در منا» قسمت یازدهم: پایان به اختلافاتِ پایانناپذیر! – استاد سروش محلاتی
شفقنا- در دهه اول ماه محرم الحرام و ایام سوگواری اباعبدالله الحسین(ع) قرار داریم. این ایام بهترین فرصت است تا شیعیان اباعبدالله الحسین(ع) با مکتب و سلوک آن حضرت بهتر و بیشتر آشنا شوند. یکی از متقنترین و بهترین راه برای این شناخت و آگاهی، مطالعه ی بیانات نورانی خود حضرت است. براین اساس شفقنا در مباحثی کوتاه که در […]
شفقنا- در دهه اول ماه محرم الحرام و ایام سوگواری اباعبدالله الحسین(ع) قرار داریم. این ایام بهترین فرصت است تا شیعیان اباعبدالله الحسین(ع) با مکتب و سلوک آن حضرت بهتر و بیشتر آشنا شوند. یکی از متقنترین و بهترین راه برای این شناخت و آگاهی، مطالعه ی بیانات نورانی خود حضرت است. براین اساس شفقنا در مباحثی کوتاه که در ایام عزاداری حسینی (ع) ارائه خواهد شد، با همراهی آیت الله محمد سروش محلاتی یکی از خطبه های مهم امام حسین(ع) را مورد بحث و بررسی قرار میدهد.
به گزارش شفقنا، در قسمت یازدهم تحلیل و بررسی خطبه منا امام حسین(ع) توسط آیت الله محمد سروش محلاتی آمده است:
پایان به اختلافاتِ پایانناپذیر!
خطبهی اباعبدالله الحسین(ع) با سه محور دربارهی حاکمان جائر، عالمان ناشایسته و مردم محروم و مظلوم بهپایان رسید. امام حسین(ع) این خطبه را در جهت تبیین وضع جامعهی اسلامی و تحلیل علل و عوامل انحطاط جامعه بیان فرمودند. در پایان این خطبه، حضرت در چند جملهی کوتاه به موضوع دیگری میپردازند و آن مسألهی امامت و اختلافی است که بین حضرت و دستگاه حاکمه وجود دارد و اهدافی که امام(ع) در مبارزات اجتماعی و سیاسی خود دنبال میکنند. در قسمتهای گذشته، آن فصول دهگانه (در سه محوری که اشاره شد) مورد بحث قرار گرفت و ان شاء الله، در دو قسمت پایانی، بخش مربوط به حق امامت مورد بحث قرار میگیرد.
حاکم و قاضی خداست!
مطلب اولی که اباعبدالله (ع) در اینجا مطرح فرمودند، این است که اختلافی بین ما و دستگاه حاکمه در موضوع امامت وجود دارد. رسیدگی به این اختلاف و نزاع، در عالم آخرت اتفاق میافتد و خداوند دراینباره حکم خواهد فرمود: «فَاللَّهُ الْحَاکِمُ فِیمَا فِیهِ تَنَازَعْنَا وَ الْقَاضِی بِحُکْمِهِ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَنَا» خداوند است که در آنچه ما تنازع و اختلاف داریم، حاکم است و حکم الهی فصلالخطاب این نزاع است.
تفریع این جمله حضرت بر جملات قبل
این جمله که با فاء تفریع شروع است؛ «فَاللَّهُ الْحَاکِمُ فِیمَا فِیهِ تَنَازَعْنَا»، با جملات قبل و مباحث گذشته ارتباط تفریعی دارد. مباحث گذشته اشاره به وضع جامعه، علماء سوء و حاکمان جور داشت و در اینجا امام(ع) به سراغ حق خود و نزاع خود با آنها میرود. حضرت از مباحث گذشته یک نتیجهگیری میفرمایند. برایناساس؛ این سؤال پیدا میشود که بین آن مباحث و این جمله (که خداوند در اختلاف و نزاع بین ما حکم خواهد کرد) چگونه ارتباط تفریعی وجود دارد؟ این نسبت و ارتباط را با دو احتمال میتوان تبیین کرد:
احتمال اول این است که حضرت میفرمایند ما در مطالب قبل، اختلاف خودمان با دستگاه حاکمه را توضیح دادیم، کوتاهی علماء را بیان کردیم، از آنها گلایه داشتیم و با آنها بهشدت اختلاف داریم. این اختلاف هست و هست تا اینکه خداوند در عالم قیامت دربارهی آن داوری کند و آنجا فصل خصومت صورت بگیرد. طبق این احتمال، این جمله، تفریع نسبت به جملات گذشته است که متضمن یک اختلاف و اعتراض بود و حضرت اعتراض خود را بیان میکنند و حکم در این اعتراض را هم به خداوند واگذار میکنند.
احتمال دوم این است که حضرت بعد از اینکه انتقاد نسبت به وضع موجود را بیان فرمودند، به سراغ موضوع امامت و ولایت رفتند و اینکه این حکمرانان، امامت ما را نادیده گرفتند و نسبت به ما ظلم و جور روا داشتند و این ظلم در حق ما به محکمهی الهی در عالم آخرت ارجاع خواهد شد. اما حضرت نخواستند بهصراحت دربارهی این اختلاف سخنی بگویند. آنچه را که حضرت در جملات قبل بیان فرمودند (اختلاف با حکومت از جهت ظلم و جور حاکمان و اختلاف با عالمان سوء از جهت عدم دفاع از حقوق مردم) بهپایان رسید. حالا حضرت میخواهند موضوع دیگری را مطرح کنند و آن اختلاف خودِ حضرت با این حکمرانان است (از جهت اینکه شایستگی خلافت و پیشوایی و زمامداری را ندارند و امامت و رهبری جامعه از آنِ ائمه(ع) است) ولی حضرت این موضوع را تصریح نفرمودند و فقط اشاره کردند که اختلاف و نزاع ما با آنها به عالم آخرت محول میشود و دراینباره خداوند حکم خواهد فرمود. چرا حضرت از این تعبیر استفاده میفرمایند؟ حضرت در مسألهی ظلم و تعدی به حقوق مردم بهصراحت به میدان میآیند و اعتراض دارند و به علماء سوء هم نسبت به سکوت آنها در برابر این ظلم اعتراض میکنند و در این جایی که پای حقوق مردم است، حضرت صریح هستند و مخالفت آشکار دارند اما آنجایی که پای حق شخص خود و امامت حضرت در میان است، حضرت بهصورت صریح و آشکار آن را مطرح نمیکنند و به یک اشاره اکتفا میکنند و بهصورت ضمنی اشاره میکنند که ما هم حقی داریم و این حق تضییع شده است (ولی به فردای قیامت محول میشود). حضرت با این اشاره میفهمانند که من در این اعتراض و انتقاد به دستگاه حکومت، از زاویهی حق خودم سخن نمیگویم و درصدد احقاق حق خودم نیستم بلکه از زاویهی حق مردم و دفاع از مردم مظلوم سخن گفتم و آنچه مربوط به خودم هست را مسکوت میگذارم و محول به عالم آخرت میکنم. طبق این احتمال، این جمله، تفریع بر یک مقدمهی مطویه است که ذکری از آن به میان نیامده ولی از اشارهی حضرت میتوان آن مقدمه را هم درک کرد و فهمید.
بنده این احتمال دوم را ارجح و برتر میدانم چون در آن مسألهی اول (که ظلمی است که دستگاه جور در حق مردم دارند) حضرت آن را محول به عالم آخرت نمیکنند و حضرت میخواهند که در همین دنیا تکلیف آن مشخص شود اما نسبت به موضوع دوم، حضرت احالهی به آینده و حکم الهی فرمودند.
احاله به حکم الهی در آخرت
با توجه به احتمال دوم، به مطلبی که جنبهی کلی دارد، اشاره میکنم و آن این است که در برخی از قضایای اختلافی که در قرآن کریم آمده است، اختلاف به این محوّل شده است که خدا در آن حکم کند و این اختلاف باقی میماند تا در عالم آخرت حقیقت روشن شود. اینکه اختلاف را خداوند در آخرت حکم میکند، الزاماً بهمعنای حکم قضایی به شکلی که در دنیا، در محاکم اتفاق میافتد و قاضی به نفع یکی از دو طرف دعوا و علیه دیگری حکم صادر میکند، نیست بلکه میتواند از مقولهی دیگری باشد چون عالم آخرت، ظرف روشن شدن و ظهور حقایق است، ادعاها و فریبها کنار میرود و باطل راهی به
آن ندارد. برایناساس وقتی خدا حکم میکند یعنی در عالم آخرت همهی حقایق، خود را نشان میدهد و دیگر جایی برای اختلاف باقی نمیماند، دست کسانیکه ادعای باطل در دنیا داشتند، باز میشود.
اختلاف در مسائل بنیادین دینی و اعتقادی
بههرحال از برخی آیات قرآن اینطور استفاده میشود که برخی از این اختلافات دنیوی در میان انسانها هست و هست. و اگر کسی بهدنبال این باشد که بهطورکلی این اختلافنظرها را (بهخصوص در مسائل بنیادین اعتقادی) حل کند و همهی انسانها به یک عقیده و دین و آیین متوجه شوند، چنین اتفاقی نخواهد افتاد. عقاید مختلف است و در عالم آخرت این مسائل، حکم قطعی پیدا میکند. مثلاً در سورهی حج این اختلاف و تنوع و تکثر بین انسانها مطرح شده است: «لِکُلِّ أُمَّهٍ جَعَلْنَا مَنْسَکًا هُمْ نَاسِکُوهُ»(آیه۶۷). هر امتی، دارای شیوه و روشی است که آن را انجام میدهد و آن روش و مسیر را میپیماید. بعد از اینکه این تنوع در آیه مطرح شد، آیه به اینجا میرسد: «وَ إِنْ جَادَلُوکَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ»(آیه۶۸) ای پیامبر اگر با تو جدال و نزاع کردند و حق را نپذیرفتند، به آنها بگو که خداوند بر کردار شما آگاهتر است. «اللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فِیمَا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ»(آیه۶۹) خداوند در روز قیامت در آنچه که اختلاف دارید، حکم خواهد کرد و با حکم الهی آن اختلاف زایل خواهد شد و حقیقت روشن خواهد شد.
آیات دیگری هم از این سنخ در قرآن کریم هست که نشان میدهد ما فراتر از اینکه منطق خودمان را تبیین کنیم و استدلال خودمان را به گوش انسانها برسانیم، وظیفهای برای از بین بردن اساسی و بنیادین اختلاف از جامعه بشری و اینکه فکر و اندیشهها را یکی کنیم، نداریم و چنین چیزی هم اتفاق نخواهد افتاد و امکانپذیر هم نیست. دنیا ظرف این تنوع و تکثر است و حقیقت خود را در عالم آخرت چنان نشان خواهد داد که جایی برای اختلاف باقی نماند مثلا آیه «وَ قَالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصَارَى عَلَى شَیْءٍ وَ قَالَتِ النَّصَارَى لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلَى شَیْءٍ…» در مورد اختلاف و نزاع بین یهودیان و مسیحیان است که یهودیان، مسیحیان را بهصورتکلی نفی میکنند و مسیحیان هم یهودیان را بهطورکلی نفی میکنند. آیهی شریفه به اینجا میرسد؛ «فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فِیمَا کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ»(سوره بقره، آیه۱۱۳). خداوند در عالم آخرت به این اختلاف پایان میدهد و وضع این اختلاف با حکم الهی روشن خواهد شد و طبق آیهی شریفه کشف غطاء میشود: «…فَکَشَفْنَا عَنْکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ»(سورهق، آیه۲۲) ولی در عالم دنیا این اختلافات هست.
دفع یک اشکال!
البته این بهمعنای آن نیست که ما بیتفاوت باشیم و همهی جهانبینیها، نگاهها، عقائد و آئینها را حق بدانیم. نه؛ آیات شریفه این موضوع را مطرح نمیکند که همهی عقائد و افکار حق است بلکه آیهی شریفه میفرماید که لازمهی زندگی در عالم دنیا، نوعی از اختلاف هم هست و درعینحال که ما باید آن منطق و آیین و عقیدهای را بپذیریم که بیشترین دلیل را دارد و موجّهتر و منطقیتر است، همین منطق را (که موجه و با ادله سازگارتر مییابیم) را هم به خوبی تبیین کنیم. اگر افرادی پذیرفتند، بسیار خوب است و اگر هم نپذیرفتند و به عقیدهی خود باقی ماندند، قهراً این اختلافات کم یا بیش میماند تا اینکه خداوند در عالم آخرت این اختلاف را با حکم خود رفع کند.
جرائم پنهان مردم
باتوجه به فرمایش امام حسین(ع) که: «فَاللَّهُ الْحَاکِمُ فِیمَا فِیهِ تَنَازَعْنَا وَ الْقَاضِی بِحُکْمِهِ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَنَا»، صحبت از این است که چه اختلافاتی به عالم آخرت محول میشود تا بهعکس معلوم شود چه اختلافاتی باید در عالم دنیا تکلیفش معلوم شود چون همهی اختلافات مربوط به عالم آخرت نیست و یکسری اختلافات هست که در عالم دنیا باید حکم آن مشخص شود.
قسم دوم از اختلافاتی که باز محول به عالم آخرت میشود، آن جرائمی است که در پنهانی اتفاق افتاده است. برخی از جرائم، جرائم آشکار است. جرم مشهود در محکمه بهاثبات میرسد و بعد مجازاتی که برای آن مقرر شده اعمال میشود ولی برخی از جرائم مشهود نیست. آیا حکومت موظف است از جرائم مخفی و غیرمشهودی که اتفاق میافتد تحقیق و تجسس کند، مخصوصاً وقتیکه مربوط به تضییع حقوق مردم نباشد؟ اگر کسی شرب خمر کرد (که یک جرم است ولی تضییع حق دیگری نشده است) یا اگر کسی روزهخواری کرد، آیا حکومت باید مأمور بگذارد و تجسس کند تا اگر اثبات شد مجرم را مجازات کند؟ نه! امیرالمؤمنین علی(ع) به مالک میفرمایند: مالک آنچه که علنی و آشکارست، باید رسیدگی کنی و حکومت موظف به ان است و آنچه که مخفی اتفاق میافتد، مربوط به خداست. خدا خواست مجازات میکند، نخواست مجازات نمیکند و بههرحال مربوط به شما نمیشود. جملهی حضرت در عهدنامه مالک اشتر این است؛ «فَلاَتَکْشِفَنَّ عَمَّا غَابَ عَنْک مِنْهَا» جناب مالک درصدد کشف آن گناه و معاصی که از تو پنهان است، برنیا، مأمور نگذار، شنود نگذار، دوربین مخفی نگذار و بعد که در اثر تجسس و شنود، این اطلاعات را کشف کردی، اینها را برملا نکن و در تلویزیون و رادیو نشان نده. هرچه که در پنهان اتفاق افتاده است، باید پردهی حجب و حیاء بر آن باشد. اما مسئولیت حکومت این است؛ «فَإِنَّمَا عَلَیک تَطْهِیرُ مَا ظَهَرَ لَک» آن فساد و گناهی که علنی و آشکار است را پاک کند. نگو من میخواهم مردم را به بهشت ببرم و لازمهی به بهشت بردن، این است که در خفاء هم مرتکب گناه نشوند. یکی از پیامدها و تالیفاسدهای به بهشت بردن مردم، این است که چون بهشت صرفاً مربوط به اعمال ظاهری انسان نمیشود، اگر کسی میخواهد به بهشت ببرد، هم باید ظاهر را درست کند و هم باطن را. ولی حضرت میفرمایند: نه، اینها ربطی به تو ندارد و تو فقط و فقط نسبت به ظاهر، مسئولیت داری. اصلاً سؤال و پرسش اینکه تو در خلوت خودت چه ارتباطی داشتهای و چه کار کردی، این سؤال هم حرام است و مشمول «و لاتجسّسوا»(سوره حجرات، آیه۱۲) قرار میگیرد. خداوند است که به این امور مخفی زندگی بشر خودش حکم میکند: «وَ اللهُ یحْکمُ عَلَی مَا غَابَ عَنْک» و حکم در این زمینه را به حاکمان در عالم دنیا واگذار نکرده است.
برخی اختلافات دینی، سیاسی و اجتماعی
برخی از اختلافات دنیوی، سیاسی و اجتماعی است که زمان آن گذشته و طرح این اختلافات، برای جامعه اثر مفیدی ندارد و باید اغماض کرد و به آینده واگذار کرد. اختلاف دنیایی است، تضییع حقی هم صورت گرفته است و قاعدتاً باید در دنیا این مسأله پیگیری شود ولی پیگیری این اختلافات، مفاسدی در جامعه دارد و از اتفاقی که افتاده است باید غمض عین کرد تا اینکه حقیقت در عالم آخرت مشخص شود و کسیکه ظلم و تعدی کرده است، آنجا مشخص و محکوم شود. این هم یک قاعده است که کسی که ذیحق است و برای دفاع از خود و احقاق و پیگیری حق خود حق دارد، درعینحال باید مواظب باشد این احقاق حق چه آثاری در جامعه بهجا میگذارد. برای این مورد (که کلام امام حسین(ع) هم مربوط به همین قسم سوم است)، چند مثال عرض کنم:
مساله قتل عثمان
یک مثال مسألهی عثمان است. اتفاقی در جامعهی اسلامی افتاد و آن این بود که عدهای از مسلمانها علیه خلیفه شورش کردند و خلیفه به قتل رسید. بعد از اینکه این قتل اتفاق افتاد، عدهای دنبال این مسأله بودند که باید کشف حقیقت شود و ماجرای قتل عثمان پیگیری شود. از حضرت علی(ع) توقع داشتند که چنین کاری را انجام دهد ولی حضرت این کار را نکردند. حضرت علی(ع) در پاسخ به کسانی که دائماً سؤال میکردند: آیا حق بهجانب آن انقلابیونی بود که زدند و کشتند یا آن خلیفهای که در این ماجرا به قتل رسید، فرمودند: این مسأله، مسألهای نیست که همهی جوانب آن را بتوان مطرح کرد ولی درعین حال، دو جمله فرمودند که جملهی اول مربوط به عثمان است و جملهی دوم مربوط به انقلابیون. حضرت نسبت به عثمان فرمودند: «اسْتَأْثَرَ فَأَسَاءَ الْأَثَرَهَ» عثمان روش بدی در استبداد داشت و مستبد به رأی بود. اما نسبت به کسانیکه به عثمان اعتراض کردند، فرمودند: «وَ جَزِعْتُمْ فَأَسَأْتُمُ الْجَزَعَ» شما هم که اعتراض کردید، در اعتراض خود زیادهروی کردید. هم آن روش خلیفه درست نبود، هم روش شما درست نبود. امیرالمؤمنین(ع) با اینکه طرفین، روی این اختلاف بایستند و این نزاع و کشمکش ادامه پیدا کند و یک تقابل و درگیری دائمی در جامعه وجود داشته باشد (که باعث انحطاط جامعهی اسلامی شود)، مخالف است. حضرت فرمودند: «وَلِلَّهِ حُکْمٌ وَاقِعٌ فِی الْمُسْتَأْثِرِ وَ الْجَازِعِ»(خطبه ۳۰ نهج البلاغه، از برخی منابع مثل رسائل مرحوم کلینی (به نقل از کشف الحجه سیدبن طاووس، ص۲۵۱) هم نامهای از حضرت مشابه همین عبارت نقل شده است). خداوند حکمی دارد؛ هم برای آن کسی که به استبداد روی آورد و هم برای کسانیکه اعتراض کردند. اینها برای محکمهی الهی بماند. تمامش کنید.
این مسأله خیلی مهم است! وقتی امیرالمؤمنین علی(ع) این صحبت را میفرمایند که از قتل عثمان، خیلی نگذشته است، یکی دو سال گذشته است. حضرت فرمودند طرفداران دو جناح؛ چه کسانی که طرفدار آن خلیفه بودند، چه مخالفین خلیفه، دست از این مسائل بردارند و آن نزاع را رها کنند و به مسائل امروز جامعه بپردازند و مسائل امروز امت را درنظربگیرند. آنوقت گاهی ما روی مسائلِ دهسال، بیستسال، سیسال، چهلسال، پنجاهسال قبل میرویم و دائماً این پروندهها را میآوریم و میگوییم پرونده روی میز است. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند این پروندهی یکی دو سال پیش هم دیگر روی میز نیست. تمامش کنید! چون اینکه امیرالمؤمنین(ع) وارد شوند، رسیدگی و تحقیق کنند که چقدر خلیفه مقصر بوده است و معترضین کجا زیادهروی کردند و… هر حکمی صادر شود، باز یک طرف معترض خواهد بود و کشمکش خواهد داشت و زمینهی احقاق حق بهنحو منطقی وجود ندارد. نزاعی که به چنین وضعی درآمده است، زخمی است که در جامعهی اسلامی التیامناپذیر شده است لذا نباید این کشمکشها را ادامه داد. این خیلی منطق عالی و خوبی است.
مساله فدک
یک مثال دیگر مربوط به خود حضرت است. امیرالمؤمنین علی(ع) خلافت را بهدست گرفت. مواردی بود که دستگاه حکومت در طول بیستوپنج سال بعد از وفات پیغمبر اکرم(ص)، نسبت به حقوق امیرالمؤمنین علی(ع) تعدی کرده بود. یکی از آن موارد، مسألهی فدک بود که آن را بلافاصله بعد از وفات پیغمبر(ص) گرفتند. حالا که امیرالمؤمنین(ع) آمدند و قدرت دارند و خودشان میتوانند به این اختلاف رسیدگی کنند، حضرت فاطمه زهرا(س) در مورد این اختلاف در خطبه خویش مطالبی مطرح فرموده بودند. منطق هم همین است: «إنّ الحق القدیم لا یبطله شیء» حقوق مشمول مرور زمان نیستند. الان وقت آن است که امیرالمؤمنین علی(ع) حقوق خود را استیفا کنند اما حضرت فرمودند: نه، امروز روز آن نیست. من خلافت را برای احقاق حق خودم نپذیرفتم. بنا نیست من از قدرت استفاده کنم که به حقوق خودم برسم. امروز روزی است که باید به حقوق مردم نگاه کرد. امروز روزی است که باید از حقوق مظلومان دفاع کرد. آنچه که مربوط به خودم هست را محول به خدا میکنم! چه مناعت طبعی! چه بزرگواری! چه نگاه وسیعی! در آن نامهی به عثمان بن حنیف (نامهی ۴۵نهجالبلاغه) حضرت بعد از اینکه فرمودند: «کَانَتْ فِی أَیدِینَا فَدَکٌ…» از مال دنیا همین فدک بود که دست ما بود، فرمودند: «سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِینَ» عدهای عصبانی شدند، حسادت کردند و آن را گرفتند. اختلاف پیش آمد. «وَ نِعْمَ الْحَکَمُ اللهُ» حَکَم خداست. دیگر بنا نیست ما آن را پیگیری کنیم. یعنی حضرت این را هم محول به خدا فرمودند. «وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَکٍ وَ غَیرِ فَدَکٍ؟» علی را با فدک چه کار؟ مگر من اینجا آمدم تکلیف فدک را معلوم کنم؟ مگر من دنبال فدک هستم؟
یک نگاه بلند و فراشخصی و سماحت در حاکم لازم است و الا حکومت هرروز با گرفتاری مواجه است و مشکلاتش متوجه مردم میشود و دود آن به چشم مردم میرود. اگر امیرالمؤمنین(ع) در قصهی فدک وارد میشدند، همه تسلیم بودند یا دو مرتبه داد و فریادها بلند میشد که احکام امرای قبل را نقض کردهای و…؟ نتیجه اینها چه میشد؟ دردی از مردم دوا میشد؟ نه! حضرت فرمودند: من فدک را میخواهم چه کنم؟ تلخ هم بود، حقوق ما هم تضییع شد، میگذاریم برای خدا، هرچه او حکم کرد.
غصب خلافت امیرالمومنین(ع)
برخی از اصحاب حضرت علی(ع) از حضرت سؤال کردند: «کیف دفعکم قومکم عن هذا المقام وأنتم أحقّ به؟» چطور عدهای بعد از وفات پیغمبر(ص) شما را از این مقام امامت و خلافت کنار زدند؟ عدهای فقط دنبال این سنخ سؤالات هستند و اینها برایشان مسأله است. حضرت در ابتدا فرمودند: «إِنَّکَ لَقَلِقُ الْوَضِینِ تُرْسِلُ فِی غَیْرِ سَدَدٍ» امروز که مسأله این نیست! اینکه در گذشته چه اتفاقی افتاده است، چرا باید امروز مطرح شود؟ امروز مسألهی ما مسألهی دیگری است. مساله امروز، مسألهی معاویه و ظلمی که است صورت میگیرد. در آخر حضرت فرمودند که سؤال کردی، با این سؤال، حقی پیدا کردی من جوابت را مختصر بدهم: «…فَإِنَّهَا کَانَتْ أَثَرَهً شَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْم وَسَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِینَ» یک عده حسادت کردند، یک عده طمع داشتند، آمدند و اختلافاتی بهوجود آمد. حضرت اسم کسی را هم نبردند، مسأله را هم باز نکردند. همینکه اختلافاتی بود و عدهای آمدند، طمع کردند، حسادت کردند، همین یک جمله! بعد هم حضرت فرمودند: «وَالْحَکَمُ اللهُ» خدا حَکَم است. این داوری به خدا محول شده و ما دیگر دنبال این قضیه نیستیم که الان آتش این اختلاف و نزاع را روشن نگه داریم. «وَالْمَعْوَدُ إِلَیْهِ یوم الْقِیَامَهُ»(خطبه۱۶۲نهجالبلاغه) این مسأله در قیامت به خدا برمیگردد. تمام نشده و هست ولی بگذاریم برای عالم آخرت! روش امیرالمؤمنین(ع) این است.
مساله زنده امام حسین(ع)، ظلم حاکمان و سکوت عالمان، نه حق خویش
مسألهی زنده برای امام حسین(ع) هم این حاکمان زندهاند و حضرت صریح با آنها صحبت میکنند. مسألهی زنده برای امام حسین(ع) این عالمان بیعمل و ناشایسته و این وعاظ السلاطین هستند که در حواشی حاکمان جور قرار گرفتند و آنها را با سکوت خودشان تقویت میکنند. دردها و محرومیتهای مردم برای امام حسین(ع) مهم است و آن را هم مطرح کردند. اینها را باید مطرح کرد و حضرت هم مطرح کردند و بهصراحت نظر دادند که آنچه مربوط به دستگاه خلافت و فساد و ظلم آنهاست، بگویید، آنچه را که مربوط به عالمان سوء است، بگویید، آنچه که مربوط به مظلومیت و محرومیت مردم است، بگویید اما یک مسائلی هم ما بهعنوان شخص داریم، حضرت اینها را با اشاره عبور کردند: «فَاللَّهُ الْحَاکِمُ فِیمَا فِیهِ تَنَازَعْنَا وَ الْقَاضِی بِحُکْمِهِ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَنَا».
متأسفانه عدهای از این مسیر منحرف میشوند. مثلاً دنبال این میگردند که امیرالمؤمنین(ع) در دوران حکومت خودشان (بهخصوص) و همینطور قبل از آن، چندبار به حادثهی غدیر یا آیه ولایت یا آیه مباهله استناد فرمودند؟ مشکلشان این است! دنبال این هستند که شخصیت علی بن ابیطالب(ع) را از این راه بشناسند که اگر حضرت به حادثهی غدیر زیاد استناد کرده باشند معلوم میشود که خیلی مهم است. نه عزیز من! واقعهی غدیر در جای خود درست است و حرفی در آن نیست. اما اهمیت و عظمت امیرالمؤمنین(ع) به این نیست که به واقعهی غدیر استناد کرده است یا نه، بنده میخواهم عرض کنم که عظمت و امتیاز امیرالمؤمنین(ع) این است که براساس این مبنا (که بدست آوریم)، فراتر از این مسائل فکر میکند و عمل میکند. افق فکر او و مطالبات او، افق بالاتری است. اینکه افراد، اختلافات و تضییع حقوقشان را در سینههای خودشان نگه میدارند و هرگاه سخن میگویند، آثار آن کینهها و اختلافات درونی دائماً در مسائل مختلف ظهور و بروز میکند، نشاندهندهی ضعف نفس آنهاست. اگر کسی هم این مسائل را مطرح میکرد، حضرت علی(ع) دنبال نمیکردند و کمتر به این مسائل میپرداختند و در حد اینکه اصل حقیقت فی الجمله باقی بماند و کسانیکه میخواهند با حقایق آشنا شوند حضرت گاهی میفرمودند. اما نه اینکه آن را بهصورت مسأله در جامعه درآورد و ذهن مردم را درگیر کرد و طبقات مختلف، جناحها، گروهها، اقشار مختلف را با همدیگر به اختلاف انداخت، بگو مگو در جامعه بهوجود آورد.