البته باید میان مواجهه ایران عصر صفوی، و ایران عصر قاجار با غرب تفاوت قائل شد. در یکی مواجهه بهصورت فعال و در دیگری مواجهه بهصورت منفعل صورت میگیرد که رمز مواجهه منفعل در عصر قاجاریه را باید در عمق عقبماندگی جامعه ایران در عصر قاجار جستوجو کرد.
البته موضوع عقبماندگی ایران فقط بهدلیل جا ماندن کشور از غرب و مواجهه آن با غرب قدرتمند نبود، بلکه با مساله عدالت نیز ارتباط تنگاتنگی داشت؛ امری که قاجاریه را با مطالبه عدالتخواهانه علما و مردم در شروع نهضت مشروطه، با پاسخی دیگر به مساله عقبماندگی روبهرو کرد.
در ایران عهد قاجار، بهویژه در عصر مشروطه دو جریان روشنفکری غربگرا و سکولار و روشنفکری مستقل و دیندار، هریک پاسخ متفاوتی بهپرسش عقبماندگی و راه برونرفت از آن دادند. جریان روشنفکری غربگرا و سکولار، با پیوند زدن عقبماندگی به سنت و دین و نفی مطلق توانمندی ایرانی، فرنگی شدن از فرق سر تا ناخن پا را مطرح کرد و در نقطه مقابل، جریان روشنفکری مستقل و دیندار با محوریت علما، اتکا به اسلام اصیل، استفاده از ظرفیتها و استعدادهای منحصربهفرد ایرانی و بهرهبرداری گزینششده از تجارب غربی را مطرح کرد. این بحث در شرایطی میان این دو جریان شکل گرفت که در همان مقطع، شاهد پیوند غربیسازی ایران با استعمار نو هستیم. شکلگیری دهها امتیازنامه و قرارداد استعماری و مقاومت مجاهدانه علما و روشنفکران دیندار در برابر این امتیازنامههای ننگین، خود ضمن افشای حقیقت این دو جریان فکری، صداقت و کارآیی آنها را برای رشد و ترقی ایران روشن میکند.
پرسش از عقبماندگی، سرآغاز تبدیل توسعه و پیشرفت به مساله در ایران
دغدغه پیشرفت و تمدنسازی در میان ایرانیان، از سابقهای طولانی برخوردار است، اما با نگاهی به دوران تاریخی قاجار، این موضوع روشن میشود که طرح موضوع توسعه و پیشرفت و تبدیل آن به «مساله» مهم و چالشبرانگیز، از بطن پرسش از عقبماندگی و چرایی آن متولد شده است. در واقع، ابتدا برای نخبگان ایرانی و سپس برای عامه مردم خصوصا کسانی که به زندگی شهری خو گرفتهاند، این سوال مطرح است که چرا باید جامعه ایرانی تااین حد ضعیف و عقبافتاده باشد و راه علاج این ضعف و عقبماندگی در چیست. دراینجا بهطور طبیعی این پرسش به ذهن متبادر میشود که عقبماندگی از کجاست؟ به بیان دیگر، مقایسه جامعه ایرانی با چه جامعهای، تلقی از عقبماندگی را بهوجود آورده است؟ در پاسخ باید گفت، هرچند جامعه ایرانی در مقایسه با گذشته خودش- مثلا دوران شکوهمند صفوی- نیز احساس ضعف و عقبماندگی میکند، اما احساس عقبماندگی در عهد قاجار و طرح پرسش درباره چرایی این عقبماندگی، بیشتر معلول مواجهه جامعه ایرانی با غرب جدید و ورود برخی نمادهای آن به ایران است. البته این پاسخ نمیتواند مطلق بهحساب آید؛ چراکه لااقل در میان بخش مهمی از علما و روشنفکران دیندار، بیش از آنکه غرب جدید و رشد چشمگیر آن ملاک عقبماندگی جامعه ایرانی تلقی شود، فقر و تنگدستی درصد معتنابهی از مردم و بیبهره بودن آنها از شرایط مطلوب زندگی و از همه مهمتر، فقدان «عدالت» در این جامعه عامل اصلی ضعف یا عقبماندگی است؛ بنابراین نسخهای که از سوی آنان برای رفع ضعف و عقبماندگی جامعه ایرانی ارائه میشود، با نسخه کسانی که ملاک عقبماندگی جامعه ایرانی را جا ماندن از غرب جدید معرفی میکند، متفاوت است. با وجود این نباید از نظر دور داشت که غرب جدید و قدرت آن، چیزی نیست که برای کسی در دوران قاجار قابل انکار باشد، لذا بهطور طبیعی، غرب و مواجهه با آن بر هر دو رویکرد مورد اشاره سایه افکنده، اما در یکی کاملا بروز و ظهور و اصالت یافته است.
موقعیت غرب در عصر قاجار
آغاز قاجاریه در ایران در سال ۱۲۰۰ هجری قمری، مصادف است با شروع انقلاب صنعتی در اروپا در سال ۱۷۹۴ میلادی و همچنین انقلاب فرانسه در ۱۷۸۹ تا ۱۷۹۹ میلادی. البته دوره رنسانس و شکلگیری تحولات فکری و علمی در غرب را باید مقارن با دوران صفویه دانست، اما این انقلاب صنعتی در اروپاست که تحولات فکری و علمی غرب و تاثیر اندیشه دانشمندانی چون بیکن و نیوتن را عینیت بخشیده و برای بخشهای گوناگون جهان از جمله ایران، هویدا ساخته است. انقلاب صنعتی بهطور جدی از قرن ۱۸ در انگلستان که از ناحیه درگیریهای اروپا با محوریت فرانسه لطمه کمتری دیده بود، آغاز شد و تغییرات عظیمی در عرصههای گوناگون بهویژه عرصه تولید به وجود آورد. در واقع، صنعتی شدن یعنی بروز و ظهور حداکثری خلاقیتهای بشری در جهت استفاده طراحیشده و منظم از نیروی ماشین بهجای نیروی انسان و ابزارهای دستی، برای تولید انبوه که در گام نخست، بیش از همه در حوزه بافندگی، زغالسنگ و ذوبآهن خود را نمایان ساخت. البته شروع این تحول را باید در اختراع ماشین بخار توسط توماس نیکومن در سال ۱۷۰۲ میلادی جستوجو کرد اما این انگلیسیها بودند که با استفاده گسترده از انواع جدید ماشینهای بخار، کارخانههای بیشتری را بهمنظور تولید محصولات مختلف راهاندازی کرده و جریان انقلاب صنعتی را بهسرعت به سایر نقاط اروپا و سپس بهخارج از اروپا انتقال دادند. علاوه بر این، همانطور که اشاره شد، در عصر قاجار، در کنار انقلاب صنعتی شاهد یک واقعه بزرگ دیگر، یعنی انقلاب فرانسه نیز هستیم. انقلاب فرانسه شروع مجموعهای از تغییرات عمیق سیاسی در اروپا بود که با وجود فراز و نشیبهایی که پیدا کرد، فرصت تغییر نظامات سیاسی سلطنتی مطلق را به نظامات جمهوری یا سلطنت مشروطه فراهم کرد که البته این تغییرات، هزینههای بزرگی برای غرب از جمله جدایی دین از سیاست و برقراری فضای لائیسیته در اروپا در پی داشت.
بهطور کل، با یک نگاه کلان بهغرب در عصر قاجار، با چند عنصر مهم و تحولآفرین روبهرو هستیم.
یکم، تغییر جهش منحنی جمعیتی در اروپا از ۱۸۷ میلیون نفر در سال ۱۸۰۰ به۴۵۰ میلیون نفر یعنی بیش از ۲ برابر در سال ۱۹۱۴ که میتواند محصول رشد ثروت، گسترش صنعت و شهرنشینی و بهتبع آنها تغییر سبک زندگی در اروپا تلقی شود. دوم، رشد چشمگیر ثروت ملی در کشورهای اروپایی که قطعا تولید انبوه از منابع رایگان مستعمرات غربی و همچنین عرضه آنها در بازارهای انحصاری در نقاط گوناگون دنیا از جمله همین مستعمرات نقش بسزایی در ایجاد این ثروت انبوه دارد.
سوم، رشد علم و فناوری بهاین معنا که گسترش صنایع، شکلگیری نظام سرمایهداری جدید و میل این نظام به حیات دائمی، فرصتهای تازه را برای برای تولیدات علمی و فناوری بهوجود آورد که تا امروز نیز ادامه دارد. بهبیان دیگر، همچنانکه انقلاب صنعتی و نظام سرمایهداری جدید خود مدیون توسعه علمی است، از سوی دیگر، توسعه علمی نیز مرهون کمکهای بیدریغ نظام سرمایهداری از مقطع شکلگیری انقلاب صنعتی بهبعد است. چهارم، شکلگیری ناسیونالیسم افراطی که از طرفی با رشد ثروت و از سوی دیگر با ظهور طبقه متوسط و میل آن بهکسب قدرت، علاقه متعصبانه به میهن و حتی قومیت و نژاد را در اروپا دامن زد که شکلگیری فاشیسم و نازیسم را باید از میوههای آن بهشمار آورد. پنجم، ظهور فلسفههای برتریطلبانه با محوریت اندیشههایی چون داروینیسم اجتماعی یا ابرمرد نیچه که تنازع بقای میان قشر قدرتمند و ضعیف در جهان بهنفع قشر قدرتمند را تئوریزه و موجه ساخت. این موضوع با شکلگیری ناسیونالیسم افراطی نیز ارتباط تنگاتنگی دارد.
ششم، تاسیس نظامات پارلمانی در اروپا بهنحوی که در فاصله سالهای ۱۸۷۰ تا ۱۹۱۴، اکثر کشورهای اروپایی تحتتاثیر انقلاب فرانسه، صاحب نظام پارلمانی شدند.
قاجاریه و گسترش ارتباط ایران و غرب
آغاز ارتباط هدفمند و رسمی غرب جدید با ایران را باید از دوران صفویه و ارتباطات صفوی با برخی کشورهای قدرتمند اروپایی نظیر فرانسه، انگلیس، هلند، اسپانیا و آلمان و همچنین حضور شمار قابل توجهی از مستشرقان در ایران جستوجو کرد. علاوه بر این، در دوران صفویه شاهد یک سده حضور پررنگ و البته دردسرساز پرتغالیها در جنوب ایران هستیم که طبعا فصل جدیدی از رابطه ایرانیان با غرب را رقم زده است. آنچه مسلم است، ایران و اروپا در عصر صفویه، روابط خود را بیش از هر چیز در جهت ایجاد موازنه قدرت در منطقه و تعدیل امپراتوری عثمانی تنظیم میکردند، اما وجود این انگیزه هیچگاه مانع شکلگیری مجموعهای از روابط تجاری اروپا با ایران در قالبهای گوناگون از جمله مراوده با کمپانی هند شرقی در عصر صفویه نشد. با همه اینها، ارتباط غرب و ایران در دوران قاجار از موقعیت ممتاز و منحصربهفردی برخوردار است. واقعیت این است که مواجهه جدی ایران با غرب در جایگاهی متفاوت از جایگاه صفویه که در ادامه به آن اشاره خواهد شد، به دوران قاجار اختصاص دارد. شکلگیری صنایعی چون برق، تلگراف و تلفن، چاپ مدرن و راهسازی به شیوه جدید یا ایجاد خط آهن و... مربوط به این دوران است. علاوه براین، نخستین مدارس علمی و فنی بهروش مدرن مانند دارالفنون در دوران قاجار تاسیس شد. همچنین شکلگیری ارتش منظم با جنگافزارهای مدرن آن دوران و در نهایت شکلگیری سلطنت مشروطه و راهاندازی پارلمان در ایران را باید با عصر قاجار مرتبط دانست.
البته نباید از نظر دور داشت که روابط انسانی بیش از هر عاملی در گسترش روابط غرب وایران موثر بوده است. سه. نوع رابطه انسانی میان غرب و ایران در عصر قاجار آشکار است:
یکم، مسافرتهای پرتعداد و طولانی شاهان و درباریان قجری به اروپا بهقصد سیاحت که خود در باز کردن باب ارتباط غرب و ایران نقش بسیار موثری داشته است؛
دوم، اعزام دانشجویان ایرانی به اروپا برای تحصیل در رشتههایی نظیر طب، مهندسی و حتی علوم انسانی؛
سوم، حضور مضاعف غربیها در ایران عصر قاجار در قالب سیاح، مستشرق یا ماموران سیاسی، اقتصادی و حتی نظامی که باید بهعنوان عاملی مهم در گسترش ارتباطات میان ایران و غرب مدنظر قرار گیرد.
تفاوت اصلی مواجهه ایران عصر صفوی و ایران عصر قجری با غرب
دوران صفویه، یکی از نقاط عطف تمدنی در ایران و دنیای اسلام بهشمار میرود که ضمن برخورداری ایران از انسجام و یکپارچگی بینظیر و همچنین شکلگیری هویت و تشخص ملی، کشور از جهات گوناگون نظیر علم، هنر، ابزار، معماری، ساختار اداری، ارتش و بهطور کلی، مدنیت و شهرنشینی در نقطه اوج قرار دارد. البته اوج قدرت صفویه را باید در دوران سلطنت شاهعباس کبیر بین سالهای ۹۹۶ تا ۱۰۳۸ هجری قمری در نظر گرفت. در حقیقت این دوران است که صفویه میتواند ضمن غلبه بر تهدیدهای داخلی و خارجی خود، زمینهسازی فرازمندی خود را در ایران و جهان فراهم کند.
با نگاهی کلان به دوران شاه عباس اول، میتوان مهمترین تحولات در این مقطع را اول، ساخت اصفهان بهمثابه یکی از باشکوهترین شهرهای جهان در آن عصر؛ دوم، تحول چشمگیر در عرصه راهسازی و ساماندهی حمل و نقل در ایران و بهتبع آن، رونق تجارت در کشور؛ سوم، تبدیل قالیبافی به یک صنعت فراگیر ملی و ایجاد رونق اقتصادی از این طریق؛ چهارم، تولید و صدور وسیع و انحصاری ابریشم بهاروپا و فراهم آوردن ثروتی عظیم برای کشور؛ پنجم، گسترش چشمگیر علم و معرفت در عرصههای گوناگون و جذب و حمایت از علما و دانشمندان بزرگی نظیر شیخ بهایی، میرداماد، میرفندرسکی، ملاصدرا و...؛ ششم، توسعه جهشی هنر و معماری در ایران، عینیتبخشی به آن در بناهای عظیم و ایجاد مشاغل و حرفههای کمنظیر و هفتم، ایجاد صنایع نظامی و تشکیل ارتش نیمهمنظم دانست. از منظر دیگر، غرب در دوران صفویه هنوز وارد انقلاب صنعتی نشده و بهرغم قدرتی که بهواسطه چندین قرن استعمار سنتی بهدست آورده است، با شکوفایی صنعتی و بهتبع آن، جهش علمی و فناوری حداقل یک سده فاصله دارد. دراین مقطع، شاهد فراز و نشیبهای فراوانی میان جریان حاکم اعم از دستگاه کلیسا، سلاطین و روشنفکران نوظهور در غرب هستیم که بهطور طبیعی، جذابیت غرب را کاهش داده است. بنا بر آنچه بیان شد، اولا جامعه ایرانی در شرایطی که حضور در یکی از مهمترین نقاط عطف تمدنی خود را تجربه میکند، در اوج قدرت و عزت قرار دارد و بهتبع آن، مواجهه آن با غرب بههیچ وجه مواجهه منفعلانه و از جایگاه ضعف و خودکمبینی نیست؛ ثانیا غرب در این مقطع، هرچند از قدرت نظامی برخوردار است، نهتنها از سوی امپراتوری عثمانی در معرض تهدید است و ایران را عاملی برای تعدیل امپراتوری عثمانی تلقی میکند؛ ثانیا بهدلیل وجود زمینههای مساعد برای دسترسی بهمنطقه عظیمی همچون شبهقاره هند، انگیزهای برای رویارویی نظامی با ایران ندارد، کمااینکه پرتغالیها نیز در یک مقطع طولانی ضمن دوری از مخاصمه، بهسمت مصالحه و تعامل با صفویه حرکت میکنند. بااین وصف، مواجهه جامعه ایرانی با غرب در دوران صفویه مبتکرانه، خودباورانه و از جایگاه یکی از قدرتهای منطقهای است و همین امر، نقش بسزایی در شکلگیری یک خط ارتباطی صحیح با غرب بهنفع جامعه ایرانی دارد. در نقطه مقابل، همانطور که شرح داده شد، وضعیت در دوران قاجار متفاوت است. اولا در این دوره دیگر خبری از شکوه صفوی نیست و زوال صفوی و لشکرکشیها و مدیریت ناشیانه نادر و ناتوانی زندیه در سامانبخشی مجدد بهکشور، ایران را با مشکلات عدیدهای اعم از سیاسی و اقتصادی روبهرو ساخته که قاجاریه نیز بهدلیل روحیه نظامیگری و عدمبرخورداری از جوهر مدیریتی، قادر بهرفع این مشکلات نیست، لذا با وجود بهبود وضع حاکمیت قاجار در بعضی دورهها نظیر دوره طولانی ناصرالدینشاه، نهتنها بخشی از مشکلات ایران همچنان باقی است، بلکه فاصله غرب با ایران بهسرعت افزایش مییابد؛ ثانیا غرب با ورود بهدوران انقلاب صنعتی از جذابیتهای بینظیری برای جامعه ایرانی برخوردار است. علاوه بر این، غربیها با وجود دلبستگیهایی که در مناطق دیگری از جهان دارند، بهتدریج به سمت ایران و تسلط براین کشور متمایل میشوند و همین امر، نوع مواجهه جامعهایرانی با غرب را از جایگاه قوت و ابتکار، به جایگاه ضعف و انفعال تغییر میدهد.
از مقالهای بهقلم رضا غلامی
دکترای علوم سیاسی