تنم را می لرزاند، بندری/ کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو

منبع خبر / سرگرمی / ۱۲-۰۶-۱۴۰۰

تنم را می لرزاند، بندری/ کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو

تنم را می لرزاند، “بندری”!  کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو ۱- چیز”شیرین” می خورد فرهاد، وقتی قندش می افتاد! ۲- اشکال “وزنی” داشت شعرم، دوباره”کشیدم”اش! ۳-... ادامه مطلب نوشته تنم را می لرزاند، بندری/ کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو اولین بار در پایگاه خبری شیرین طنز. پدیدار شد.

تنم را می لرزاند، “بندری”!

کاریکلماتورهای ابوالقاسم صلح جو

۱- چیز”شیرین” می خورد فرهاد، وقتی قندش می افتاد!

۲- اشکال “وزنی” داشت شعرم، دوباره”کشیدم”اش!

۳- وقتی از درد به خود می پیچید، گره خورد!

۴- در”جمع”، “ضرب” می زد!

۵- چه”افتاده” است، کرم”خاکی”!

۶- تن ام را می لرزاند، “بندری”!

۷- چه دنج بود، “گوشۀ” چشمی که نشان دادی!

۸- نقّاش چاقی بود، مدام خودش را”می کشید”!

۹- ایّام شیرینی بود دوران تحصیل، که با درس خواندن خرابش کردم!

۱۰- “قربانی” شده بود، بخاطر فامیل پدرش، علیرضا!

۱۱- موسیقی”مقامی” را، پشت میز ریاست، تمرین می کنم!

۱۲- پول چای را”رومیزی” دادم، روی میزش”انداخت”!

۱۳- نگاه ام با”گلِ” مژه، به استقبال نگاهت آمد!

۱۴- برای خالی “بستن”، طناب خریدم!

۱۵- با سیلی، ماهی را سرخ کردم!

۱۶- وقتی جلوی پدرم پا هایم را”جمع” می کنم، به عدد “دو” می رسم!

۱۷- آدم”خاکی” را، با چوب “تکاندم”!

۱۸- وقتی به”وصال رسیدم، شعر هایم را نقد کرد!

۱۹- برای”ترک” دوچرخه ام، صیغۀ طلاق جاری کردم!

۲۰- حین گفتگو، “زخمِ” زبان ام خونریزی کرد!

۲۱- تا گره در کارش افتاد، دندان هایش را تیز کرد!

۲۲- برای ثواب در ماه محرّم بجای چاقو، “زنجیر” می زد!

۲۳- چوب نا آگاهی اش را، در “آگاهی” خورد!

۲۴- مغزش را شخم زدم، تا برایش فکر بکارم!

۲۵- می خواستم دلم را به”دریا” بزنم، جاخالی داد، به “سکینه” خورد!

۲۶- سفره اش خالی بود، یکّه”خوردم”!

۲۷- دموکراسی مثل مهریه است، کی داده و کی گرفته؟!، اگر می خواهی باید”شکایت” کنی!

۲۸- انگشت حیرت، در سوراخ بینی اش کرده بود!

۲۹- تا پلک هایش می پرید، نگاه اش فرود می آمد!

۳۰- “بستنی” نبود دهانش، با فالودۀ شیرازی!

۳۱- “کرم” داشت، پروانه تولید می کرد!

۳۲- کارگر”عرق” می ریخت، سرکارگر”مزّه”!

۳۳- بخاطر بد آموزی، جلوی خودم خجالت نمی کشم!

۳۴- چون همۀ حرف هایت”عکس” شدند، آلبوم خریدم!

کاریکلماتور ابوالقاسم صلح جو | در حلقه رندان (جلسه ۱۴۳)


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

جملات دلخوری و ناراحتی از رفیق + دلنوشته های دلشکستگی