اشک مصنوعی «خورشید» برای کودکان کار/ نفوذ «آنجلینا جولیسم» به سینمای ایران
خورشید یک شوی خطرناک وارداتی است، نظیر آنچه در رسانهها از برخورد به اصطلاح انسانی سلبریتیهای هالیوودی، نظیر آنجلینا جولی، با گرسنگان آفریقایی میبینیم.
گروه فرهنگ-رجانیوز: فیلم «خورشید» نمیتواند از پس وظیفهای که در ابتددای فیلم برای خودش تعیین میکند، بربیاید.
قبل از پلان اول، نوشتهای میبینیم که فیلمساز طی آن، اثرش را به بچههای کار و کسانی که برای احقاق حقوق آنها تلاش میکنند، تقدیم کرده است. اما خورشید نمیتواند بچههای کار و رنجهایشان را واکاوی کند و موضعی فعال و اعتراضی به وضعیت این کودکان مظلوم داشته باشد.
تماشاگر در فیلم با چهار پسربچه مواجه است که از طرف یکی از خلافکارهای جنوب شهر، مامور میشوند که با ثبت نام در مدرسهای که از زیرزمینش به یک گنج راه دارد، با حفر تونل به گنج برسند. پسربچه اصلی فیلم _علی_ رهبری گروه را به عهده میگیرد و پیشران ماجراها و اتفاقات فیلم است.
علی در یک گاراژ کار میکند و همزمان در چند پلان، در مترو هم مشغول دستفروشی دیده میشود. اما هیچ کدام از کارهایی که علی به عنوان شغل انجام میدهد، پرداخت مناسبی ندارند. او در گاراژی کار میکند که معلوم نیست متعلق به چه کسی است، در آنجا به همه زور میگوید و هروقت که دلش بخواهد از گاراژ بیرون میآید و به کارهای خودش میرسد.
کار کردنش در مترو هم هیچ توجیهی ندارد جز چند پلان عشقیای که با خواهر دستفروش یکی از دوستانش دارد. در واقع ما چیزی به عنوان «کار» در فیلم نمیبینیم که از پس آن به بچههای کار برسیم. متاسفانه مجید مجیدی به چشم مجرم به بچههای کار نگاه میکند و به جای به تصویر کشیدن سختیهای کار آنها که احیانا میتواند علت گرایش بچههای کار به بزهکاری باشد، مستقیما به سراغ کارهای خلاف آنها میرود، نمونهاش صحنههای متعدد به خصوص سکانس افتتاحیه فیلم که راویِ دزدیِ علی و دوستانش از ماشینهای لوکس است.
هنگام ورود علی و گروهش به مدرسه، مدیر از ثبتنام آنها ممانعت میکند و این ناظم _با بازی جواد عزتی_ است که برای ثبتنام آنها وساطت میکند. از رابطه نصفه و نیمه بین عزتی و بچهها، تصنعی جلوه کردن فضا و وقایع داخل مدرسه شروع میشود. فیلمساز که به واسطه نمایش رابطه عزتی با بچهها، میخواهد چهرهای دوستداشتنی از او تصویر کند، ابدا در این زمینه توفیقی کسب نمیکند؛ چرا که این رفتار عزتی، تصنعی و فقط در قبال چهار پسربچه اصلی فیلم است.
در حالی که همه بچههای مدرسه، بچههای کار هستند و رفتار شفقتآمیز او باید نسبت به دیگران هم دیده شود. اما ماجرای تونل کندن بچهها در زیرزمین مدرسه، تصنعیترین دقایق فیلم را رقم میزند. علی و دوستانش از همان روز اول برای ورود به زیرزمین نقشه میکشند و پس از ورود، شروع میکنند به کندن تونل. آنها به راحتی کار میکنند و صدایی از بیل و کلنگ زدنشان به گوش کسی نمیرسد. در دو صحنهای هم که آنها توسط معلم و مستخدم در زیرزمین دیده میشوند، جالب است که ترتیبی داده نمیشود که آنها دیگر نتوانند وارد زیرزمین شوند.
اینها برای تماشاگر روشن میکند که انگار قرار نیست این بچهها لو بروند و فیلمساز تصمیمش را مبنی بر رسیدن آنها به گنج گرفته است. به این ترتیب، دیگر هیچ کدام از صحنههایی که قرار است احتمال لو رفتن بچهها را تقویت کنند، کارکردی ندارند و اثری نمیگذارند.
مسئله مهم دیگر این است که فیلمساز با حذف اطلاعات از هاشم آقا (با بازی علی نصیریان) که بچهها را برای پیدا کردن گنج فرستاده است، تماشاگر را فریب میدهد و این اجازه را به او نمیدهد که بتواند در ماجراهای فیلم مشارکت داشته باشد. ناگهان در دقیقه 80 فیلم متوجه میشویم که گنجی در کار نیست و پای مواد مخدر در میان است، در حالی که تا اینجای فیلم، هاشم آقا ابدا کاراکتری منفی نیست و اگر به جای وسط کشیده شدن پای مواد مخدر، هاشم آقا رو میکرد به علی و میگفت: «گنجی در کار نبود، گنج همان درس خواندن است که در مدرسه پیدایش کردی.»، هیچ اتفاقی برای فیلم نمیافتاد.
پرداخت فیلم به مسئله مهاجران افغانستانی هم تزیینی و متناقض است. از طرفی علی به خواهر دوست افغانستانیاش _ابوالفضل_ علاقه دارد و از سوی دیگر مدام در حال فحش دادن به ابوالفضل و تهدید کردن او است. مجیدی که ادعای احقاق حق مهاجرین افغانستانی را دارد، میتوانست با نمایش رابطهای انسانی بین علی و ابوالفضل، به جای ارائه تصویری نژادپرست از علی به عنوان یک پسربچه ایرانی، بر برابری حق کودک کار ایرانی و افغانستانی تاکید کند.
اما او راهی احساسی و بی منطق را انتخاب میکند و به جای کندوکاو در مشکلات مهاجرین افغانستانی، ماجرا را با کله زدن عزتی به مسئول اداره مربوط به مهاجرین غیرقانونی حل و فصل میکند.
راه حل فیلمساز برای نجات بچههای کار، گنج پیدا کردن و کمک خیرین به آنها است. او به تلاش سیاسی و تشکیلاتی برای حل مشکلات بچههای کار اعتقاد ندارد. در صحنهای میبینیم که عزتی بعد از دیدن پوسترهای انتخاباتی مدیر مدرسه که در انتخابات شورای شهر کاندید شده و در شعارهای تبلیغاتیاش، خود را به عنوان حامی کودکان کار معرفی کرده است، رو ترش میکند.
مجیدی که در ابتدای فیلمش ادعای حمایت از بچههای کار را مطرح کرده بود، در واقع به مُسکن خیریه دل خوش میکند و نه از زاویه نگاه فردی که مخالف شرایط موجود و انقلابی است، بلکه به عنوان کسی که طرفدار وضع موجود علیه کودکان کار است، خیریه را برای حل مشکلات عمیق کودکان کار تجویز میکند.
فیلم خورشید، فیلمی است تصنعی و شعاری که به دلیل عدم صداقت فیلمسازش با خود و تماشاگر، نمیتواند مسئلهای را که مطرح کرده است، به درستی پرداخت کند.
خورشید یک شوی خطرناک وارداتی است، نظیر آنچه در رسانهها از برخورد به اصطلاح انسانی سلبریتیهای هالیوودی، نظیر آنجلینا جولی، با گرسنگان آفریقایی میبینیم.
نوع بهرهکشی فیلمساز خورشید از کودکان کار در جشنوارههای فیلم داخلی و خارجی نیز همین را میگوید. آنها به این دلیل که واقعا بچههای کار هستند مورد توجه قرار میگیرند و حتی اگر بازیهای خوبی کرده باشند، دلیل دیده شدنشان این مسئله نیست. در واقع آنها در فیلم مجیدی هم هنوز بچههای کار هستند و از ایشان سوءاستفاده میشود، فقط این بار کارشان شیکتر است، وگرنه شاید حتی کارهای سخت قبلیشان، شرافتمندانهتر و کمتر توهینآمیز بوده باشد.