خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه _ صادق وفایی: امیرِ خلبان، سرتیپ دو بازنشسته فریدون صمدی متولد ۱۳۲۱ است که مهرماه سال ۱۳۴۰ وارد نیروی هوایی ارتش شد. او پس از پرواز با هواپیمای T6 (هاروورد) به آمریکا اعزام شد و پس از طی دوره زبان انگلیسی در پایگاه لکلند (شهر سنآنتونیو در تگزاس) به پایگاه هوایی لافلین (شهر دلریو در تگزاس) معرفی شد و دوره آموزشی پرواز با هواپیماهای T41 و T37 و T38 را طی کرد. وی عضو اولینگروه خلبانان ایرانی بود که در آمریکا با جت مافوق صوت T38 دوره آموزشی دیدند چون تا پیش از آن مقطع، خلبانان، نشان خلبانی خود را با پرواز روی هواپیمای T33 دریافت میکردند.
صمدی با دریافت نشان خلبانی (وینگ) در تاریخ ۱۳ مرداد ۴۵ به ایران بازگشت و تا سال ۴۸ در پایگاه سوم شکاری (همدان) با هواپیمای F5 پرواز کرد. این خلبان با ورود هواپیمای فانتوم F4 به ایران، به پایگاه یکم شکاری (مهرآباد) منتقل شد و پس از ۸ نفر اولی که در آمریکا دوره معلمخلبانی دیدند و تعدادی که در آلمان، معلمی کابین عقب این هواپیما را دیده بودند، در گروه ۶ نفری که در گردان آموزشی F4 به تحصیل مشغول شدند قرار گرفت و اولیندوره معلمی F4 را در داخل ایران طی کرد. به این ترتیب برای آموزش دیگر خلبانان تازهوارد، بهعنوان معلم در گردان آموزشی ماندگار شد.
امیر سرتیپ فریدون صمدی تعداد بسیار زیادی از خلبانان اولیه هواپیماهای فانتوم F4 و F14 تامکت را آموزش داد. یکی از شاگردان این معلم خلبان، پهلوان محمود اسکندری است که در نهمینقسمت از پرونده «پهلوان محمود اسکندری؛ قهرمانی که باید از نو شناخت» به گفتگویی کوتاه با او پرداختهایم.
مشروح متن گفتگو با کاپیتان فریدون صمدی در ادامه میآید:
* جناب صمدی شروع آشنایی شما با محمود اسکندری از کجا بود؟
اوایل سال ۵۰، خلبان شجاع، دلاورمرد و قهرمان ملیمان زندهیاد محمود اسکندری پس از دریافت نشان خلبانی با درجه ستوان دومی از پاکستان به ایران برگشته بود. او برای گذراندن دوره کابینعقب هواپیمای فانتوم F4 به پایگاه یکم شکاری مهرآباد معرفی شد. من آن زمان در گردان آموزشی پایگاه یکم بهعنوان معلم کابین عقب و کابین جلو مشغول به خدمت بودم و شغل دومم هم فرماندهی گروه تازهواردان بود. برای اولینبار او را آنجا دیدم.
* چه تازهواردانی؟
کسانی که از مرحله آموزش کلاسهای زمینی، سیمیلیتور و کلاسهای نظری هواپیما گذر کرده بودند. این تازهواردان در اختیار گروه قرار داشتند و باید آنها را به معلمین پروازی معرفی میکردم. این کار را هم با نظارت کامل بر پروازها و بررسی دروس و انضباطشان انجام میدادم. در نتیجه، خلبان برای طی دوره آموزشی تا رسیدن به مرحله آمادگی رزمی در اختیار این گروه بود. آمادگی رزمی هم شاخههای مختلفی داشت؛ ازجمله پرواز جمع، درگیری هوایی، تیراندازی هوا به زمین، هوابه هوا، تیراندازی به هدف در هوا، ماوریک، لیزر و نهایتاً سوختگیری روز و شب. فرماندهی رئیس گروه تازهواردان هم تحت نظارت کامل و مستقیم فرمانده گردان و افسر عملیات گردان قرار داشت.
محمود اسکندری آن زمان با چندنفر از دوستان همدورهاش از پاکستان وارد این گروه شده بود؛ چندنفر هم بودند که در آمریکا آموزش دیده بودند. این بچهها، همه با هم همگروه شدند.
* اسکندری در آن برهه در چه سطحی بود؟
ایشان از نظر پروازی بسیار ماهر و مسلط بود و پس ازطی دوره، به شیراز منتقل شد.
* خودتان چهطور؟ منتقل شدید؟
من هم بهعنوان افسر عملیات گردان ۳۴ شکاری به پایگاه سوم (همدان) و بعداً پایگاه هفتم شکاری (شیراز) و سال ۵۶ هم بهعنوان فرمانده گردان ۳۱ شکاری انتخاب ومامور به پایگاه شدم. در آن برهه دیگر محمود اسکندری دوره کابین جلو را طی کرده و ساعت پروازی زیادی در کابین جلو داشت. در نتیجه بهعنوان لیدر پروازی، باقی خلبانها را هدایت میکرد و واقعاً در هر ماموریت، پیشقدم بود.
بهعلت توانمندی زیادی که داشت، معمولاً برای ماموریتهای سنگین، از او بهعنوان لیدر دسته پروازی استفاده میکردم. حس میکردم از برخی از همدورهایهایش بهتر است. اما هنوز معلم خلبان نشده و بهاصطلاح جا مانده بود. بههمیندلیل احساس ناراحتی میکردم و تصمیم گرفتم اسکندری، معلمخلبان شود. در نتیجه تمام مراحل لازم را برای این کار طی کرد و چِک و بررسی نهاییاش هم بهعهده خودم بود که دیدم پرواز و هندلینگاش در حد بسیار بالایی است. البته این را هم بگویم که از نظر درسی و نظری چندان، پایبند نبود.
* پس درسخوان نبوده!
البته سطح درسیاش قابل قبول بود. علت این عدم پایبندیاش هم این بود که بنا نبود شاگرد آموزشی داشته باشد. بههرحال اسکندری، بیشتر خلبانان گردان را برای چک سالیانه و پرواز کور همراه خود میبُرد که بیشتر این خلبانان سواد بالایی داشتند.
* چرا؟
چون مسئولان آموزش گردان، هفتهای سهمرتبه کلاسهای تقویتی برگزار میکردند. در نتیجه کمتر نیاز به آموزشهای درسی و تئوری داشتند.
خلبان فریدون صمدی در یکپرواز آموزشی
* خاطرهای از شجاعت و جسارت اسکندری در دوران آموزش دارید؟
یکبار یک حالت غیرعادی (out of control) را به محمود نشان دادم ولی تاکید کردم این حالت را به کسی نشان ندهد چون ممکن است آن فرد دیگر توانایی ریکاوری و برگشت به حالت عادی را نداشته باشد. محمود هم گفت باشد! ولی خب چون در عین داشتن پرواز عالی، مایههایی از بیانضباطی داشت، این کار یا فن را به یکی از خلبانان نشان داده بود که آن خلبان مساله را به من گفت. من هم به محمود تذکر دادم و قول داد دیگر این کار را تکرار نکند. بعد از آن هم واقعاً چنینچیزی را از او ندیدم.
باید این مساله را یادآور بشوم که مدیریت آموزش ستاد تاکتیکی که به پایگاهها اشراف داشت و خلبانها را میشناخت، میپذیرفت محمود اسکندری معلم پرواز بشود. من به آنها گفتم این خلبان را چک کردهام و از هر نظر شایستگی لازم را دارد.
* از شجاعتِ شخصیت فردی خودش چهطور؟ اخلاق شخصیاش چهطور بود؟
در خلبانی که در سطح عالی انجام وظیفه میکرد. حسن اخلاق و معرفتی که داشت، باعث شده بود با هم رفتوآمد خانوادگی داشته باشیم. در رفاقت و مردانگی هم واقعاً تک و ممتاز بود. خیلی به او اعتماد داشتم. این اعتماد و علاقه باعث شد یکبار خانه ویلایی مخصوص افسران ارشد را از فرمانده پایگاه برایش اجاره گرفتم که مدتی را آنجا زندگی کرد.
* وقایع انقلاب و شروع جنگ، بهخاطر ماموریت یا انتقال باعث جدایی شما نشدند؟
پس از پیروزی انقلاب، خلبانان دو گردان پایگاه همدان پیشنهاد کردند معاونت عملیات پایگاه را همزمان با سِمَت فرماندهی گردان بپذیرم. این وضعیت تا شهریور ۵۸ ادامه داشت که برای گذراندن اولیندوره ستاد فرماندهی به تهران منتقل شدم. بعد هم که جنگ شروع شد، جانشین پایگاه بوشهر و سپس فرمانده پایگاه بندرعباس شدم. محمود، در آن برهه قهرمان پایگاه سوم شکاری همدان بود و من هم از دور، خبر دلاوریهایش را میشنیدم. با شناختی هم که از او داشتم، خبرهایی که از او و عملیاتهایش میآمد برایم طبیعی بود. چون انتظار چنینچیزی را از او داشتم؛ انتظار اینکه سختترین ماموریتها را انجام دهد. من شخصاً به وجودش افتخار میکردم. ایکاش در زمان زندهبودنش، قدردانی بیشتری از این قهرمان ملی میشد!
* پیش آمد در طول جنگ در یکپایگاه با هم باشید؟
نه. پس از انقلاب دیگر محمود را ندیدم.
* چهطور؟ بهخاطر مشغلهها؟
بله. پس از انقلاب چندمرتبهای با او تلفنی صحبت کردم اما سعادت دیدارش را پیدا نکردم. بهنظرم محمود آنچه در توان داشت، بهعنوان یکسرباز جانبرکف انجام داد. بههمینخاطر نامش همیشه در تاریخ نیروی هوایی، بین دوستان و همرزمان و بین مردم کشور باقی میماند.
آرزو دارم خداوند متعال محمود را قرین رحمت خود کند. همینطور آرزو دارم محمود هم دِین من را بهعنوان یکخلبان پیشکسوت نسبت به خودش قبول کند. چون هرچه برای او انجام دادم، در حد بضاعت و توانم بود.
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه _ صادق وفایی: امیرِ خلبان، سرتیپ دو بازنشسته فریدون صمدی متولد ۱۳۲۱ است که مهرماه سال ۱۳۴۰ وارد نیروی هوایی ارتش شد. او پس از پرواز با هواپیمای T6 (هاروورد) به آمریکا اعزام شد و پس از طی دوره زبان انگلیسی در پایگاه لکلند (شهر سنآنتونیو در تگزاس) به پایگاه هوایی لافلین (شهر دلریو در تگزاس) معرفی شد و دوره آموزشی پرواز با هواپیماهای T41 و T37 و T38 را طی کرد. وی عضو اولینگروه خلبانان ایرانی بود که در آمریکا با جت مافوق صوت T38 دوره آموزشی دیدند چون تا پیش از آن مقطع، خلبانان، نشان خلبانی خود را با پرواز روی هواپیمای T33 دریافت میکردند.
صمدی با دریافت نشان خلبانی (وینگ) در تاریخ ۱۳ مرداد ۴۵ به ایران بازگشت و تا سال ۴۸ در پایگاه سوم شکاری (همدان) با هواپیمای F5 پرواز کرد. این خلبان با ورود هواپیمای فانتوم F4 به ایران، به پایگاه یکم شکاری (مهرآباد) منتقل شد و پس از ۸ نفر اولی که در آمریکا دوره معلمخلبانی دیدند و تعدادی که در آلمان، معلمی کابین عقب این هواپیما را دیده بودند، در گروه ۶ نفری که در گردان آموزشی F4 به تحصیل مشغول شدند قرار گرفت و اولیندوره معلمی F4 را در داخل ایران طی کرد. به این ترتیب برای آموزش دیگر خلبانان تازهوارد، بهعنوان معلم در گردان آموزشی ماندگار شد.
امیر سرتیپ فریدون صمدی تعداد بسیار زیادی از خلبانان اولیه هواپیماهای فانتوم F4 و F14 تامکت را آموزش داد. یکی از شاگردان این معلم خلبان، پهلوان محمود اسکندری است که در نهمینقسمت از پرونده «پهلوان محمود اسکندری؛ قهرمانی که باید از نو شناخت» به گفتگویی کوتاه با او پرداختهایم.
مشروح متن گفتگو با کاپیتان فریدون صمدی در ادامه میآید:
* جناب صمدی شروع آشنایی شما با محمود اسکندری از کجا بود؟
اوایل سال ۵۰، خلبان شجاع، دلاورمرد و قهرمان ملیمان زندهیاد محمود اسکندری پس از دریافت نشان خلبانی با درجه ستوان دومی از پاکستان به ایران برگشته بود. او برای گذراندن دوره کابینعقب هواپیمای فانتوم F4 به پایگاه یکم شکاری مهرآباد معرفی شد. من آن زمان در گردان آموزشی پایگاه یکم بهعنوان معلم کابین عقب و کابین جلو مشغول به خدمت بودم و شغل دومم هم فرماندهی گروه تازهواردان بود. برای اولینبار او را آنجا دیدم.
* چه تازهواردانی؟
کسانی که از مرحله آموزش کلاسهای زمینی، سیمیلیتور و کلاسهای نظری هواپیما گذر کرده بودند. این تازهواردان در اختیار گروه قرار داشتند و باید آنها را به معلمین پروازی معرفی میکردم. این کار را هم با نظارت کامل بر پروازها و بررسی دروس و انضباطشان انجام میدادم. در نتیجه، خلبان برای طی دوره آموزشی تا رسیدن به مرحله آمادگی رزمی در اختیار این گروه بود. آمادگی رزمی هم شاخههای مختلفی داشت؛ ازجمله پرواز جمع، درگیری هوایی، تیراندازی هوا به زمین، هوابه هوا، تیراندازی به هدف در هوا، ماوریک، لیزر و نهایتاً سوختگیری روز و شب. فرماندهی رئیس گروه تازهواردان هم تحت نظارت کامل و مستقیم فرمانده گردان و افسر عملیات گردان قرار داشت.
محمود اسکندری آن زمان با چندنفر از دوستان همدورهاش از پاکستان وارد این گروه شده بود؛ چندنفر هم بودند که در آمریکا آموزش دیده بودند. این بچهها، همه با هم همگروه شدند.
* اسکندری در آن برهه در چه سطحی بود؟
ایشان از نظر پروازی بسیار ماهر و مسلط بود و پس ازطی دوره، به شیراز منتقل شد.
* خودتان چهطور؟ منتقل شدید؟
من هم بهعنوان افسر عملیات گردان ۳۴ شکاری به پایگاه سوم (همدان) و بعداً پایگاه هفتم شکاری (شیراز) و سال ۵۶ هم بهعنوان فرمانده گردان ۳۱ شکاری انتخاب ومامور به پایگاه شدم. در آن برهه دیگر محمود اسکندری دوره کابین جلو را طی کرده و ساعت پروازی زیادی در کابین جلو داشت. در نتیجه بهعنوان لیدر پروازی، باقی خلبانها را هدایت میکرد و واقعاً در هر ماموریت، پیشقدم بود.
بهعلت توانمندی زیادی که داشت، معمولاً برای ماموریتهای سنگین، از او بهعنوان لیدر دسته پروازی استفاده میکردم. حس میکردم از برخی از همدورهایهایش بهتر است. اما هنوز معلم خلبان نشده و بهاصطلاح جا مانده بود. بههمیندلیل احساس ناراحتی میکردم و تصمیم گرفتم اسکندری، معلمخلبان شود. در نتیجه تمام مراحل لازم را برای این کار طی کرد و چِک و بررسی نهاییاش هم بهعهده خودم بود که دیدم پرواز و هندلینگاش در حد بسیار بالایی است. البته این را هم بگویم که از نظر درسی و نظری چندان، پایبند نبود.
* پس درسخوان نبوده!
البته سطح درسیاش قابل قبول بود. علت این عدم پایبندیاش هم این بود که بنا نبود شاگرد آموزشی داشته باشد. بههرحال اسکندری، بیشتر خلبانان گردان را برای چک سالیانه و پرواز کور همراه خود میبُرد که بیشتر این خلبانان سواد بالایی داشتند.
* چرا؟
چون مسئولان آموزش گردان، هفتهای سهمرتبه کلاسهای تقویتی برگزار میکردند. در نتیجه کمتر نیاز به آموزشهای درسی و تئوری داشتند.
خلبان فریدون صمدی در یکپرواز آموزشی
* خاطرهای از شجاعت و جسارت اسکندری در دوران آموزش دارید؟
یکبار یک حالت غیرعادی (out of control) را به محمود نشان دادم ولی تاکید کردم این حالت را به کسی نشان ندهد چون ممکن است آن فرد دیگر توانایی ریکاوری و برگشت به حالت عادی را نداشته باشد. محمود هم گفت باشد! ولی خب چون در عین داشتن پرواز عالی، مایههایی از بیانضباطی داشت، این کار یا فن را به یکی از خلبانان نشان داده بود که آن خلبان مساله را به من گفت. من هم به محمود تذکر دادم و قول داد دیگر این کار را تکرار نکند. بعد از آن هم واقعاً چنینچیزی را از او ندیدم.
باید این مساله را یادآور بشوم که مدیریت آموزش ستاد تاکتیکی که به پایگاهها اشراف داشت و خلبانها را میشناخت، میپذیرفت محمود اسکندری معلم پرواز بشود. من به آنها گفتم این خلبان را چک کردهام و از هر نظر شایستگی لازم را دارد.
* از شجاعتِ شخصیت فردی خودش چهطور؟ اخلاق شخصیاش چهطور بود؟
در خلبانی که در سطح عالی انجام وظیفه میکرد. حسن اخلاق و معرفتی که داشت، باعث شده بود با هم رفتوآمد خانوادگی داشته باشیم. در رفاقت و مردانگی هم واقعاً تک و ممتاز بود. خیلی به او اعتماد داشتم. این اعتماد و علاقه باعث شد یکبار خانه ویلایی مخصوص افسران ارشد را از فرمانده پایگاه برایش اجاره گرفتم که مدتی را آنجا زندگی کرد.
* وقایع انقلاب و شروع جنگ، بهخاطر ماموریت یا انتقال باعث جدایی شما نشدند؟
پس از پیروزی انقلاب، خلبانان دو گردان پایگاه همدان پیشنهاد کردند معاونت عملیات پایگاه را همزمان با سِمَت فرماندهی گردان بپذیرم. این وضعیت تا شهریور ۵۸ ادامه داشت که برای گذراندن اولیندوره ستاد فرماندهی به تهران منتقل شدم. بعد هم که جنگ شروع شد، جانشین پایگاه بوشهر و سپس فرمانده پایگاه بندرعباس شدم. محمود، در آن برهه قهرمان پایگاه سوم شکاری همدان بود و من هم از دور، خبر دلاوریهایش را میشنیدم. با شناختی هم که از او داشتم، خبرهایی که از او و عملیاتهایش میآمد برایم طبیعی بود. چون انتظار چنینچیزی را از او داشتم؛ انتظار اینکه سختترین ماموریتها را انجام دهد. من شخصاً به وجودش افتخار میکردم. ایکاش در زمان زندهبودنش، قدردانی بیشتری از این قهرمان ملی میشد!
* پیش آمد در طول جنگ در یکپایگاه با هم باشید؟
نه. پس از انقلاب دیگر محمود را ندیدم.
* چهطور؟ بهخاطر مشغلهها؟
بله. پس از انقلاب چندمرتبهای با او تلفنی صحبت کردم اما سعادت دیدارش را پیدا نکردم. بهنظرم محمود آنچه در توان داشت، بهعنوان یکسرباز جانبرکف انجام داد. بههمینخاطر نامش همیشه در تاریخ نیروی هوایی، بین دوستان و همرزمان و بین مردم کشور باقی میماند.
آرزو دارم خداوند متعال محمود را قرین رحمت خود کند. همینطور آرزو دارم محمود هم دِین من را بهعنوان یکخلبان پیشکسوت نسبت به خودش قبول کند. چون هرچه برای او انجام دادم، در حد بضاعت و توانم بود.