قناد به مشتری شکرخند زد، مشتری به شکرخندش آب اضافه کرد/شعر طنز
قناد به مشتری شکرخند زدمشتری به شکرخندش آب اضافه کرد شعر طنز فرانو تنظیم باد با توپ پر رفته بود دعواکتک خورد زیر چشمش باد... ادامه مطلب...
قناد به مشتری شکرخند زد
مشتری به شکرخندش آب اضافه کرد
شعر طنز فرانو
تنظیم باد
با توپ پر رفته بود دعوا
کتک خورد زیر چشمش باد کرد
بادش که خوابید
دوباره بادش کردند و فرستادندش جلو
این بار توپ خالی می زد !
وارونگی
مردان دنبال سفری بی بازگشت به مریخند
و زن ها نیز هوایی شده اند به روی ماه برسند
جوانان در فضا سیر می کنند
و کودکان سر به هوا یند
باران
از زمین به آسمان می بارد
و آبشارها فواره شده اند
اینها همه برای این است که
برای گردشگران دیگر
زمین جاذبه ای ندارد !
ده فرمان
یک: فرمان¬ده نباشی، فرمانبرداری
دو: فرمان زندگی دستت باشد
سه: فرمان، فرمان که می گویند یعنی دستت روی فرمان باشد
چهار: گوش به فرمان دلت باش
پنج: به فرمان دلت گوش بده
شش: با همین فرمان برو جلو
هفت: وقتی می خواهی به عقب برگردی تا دلت نشکسته فرمان را کامل نشکن!
هشت: به کسی که نمی تواند تو را ببیند فرمان نده، از رویت رد می شود
نه : در سرازیری فرمان را ول کنی فرمان ولت نمی کند
ده: فرمان نده، خواهش کن!
چشم انداز
با چشمان مسلح قصد چشم زخم زدن داشت
قبل از آنکه تیر نگاهش به قلبم بخورد
نگاهش را جلب کردم
و با چشم بندی هیپنوتیزمش کردم
چراغ ها را من خاموش نمی کنم
تا فقط با چشم بند بتواند بخوابد !
زنی که چشمانش سگ دارد !
هفت سنگ
در بهار قیمت سکه که افزایش یافت
سکه از هفت سین افتاد
سماق و سیر و سنجد
سبزه و سیب و سمنو
سنگ که سین هفتم شد
هفت سین از سکه افتاد!
جان سخت
مثل خودش دروغ می گوید
مثل خودش می ترسد
مثل خودش پشیمان می شود
از کسی تقلید نمی کند
تا بوق نزند دست از کار نمی کشد
به کسی محل نمی گذارد
وقتی که اون رویش بالا می آید
نمی گذارد کسی به محل پا بگذارد
من عاشق افرادیم که اخلاق سگ دارند !
بندباز
دربند بود
گرفتند و به بندش کشیدند
پرسید چرا
گفتند وقتی دستت به جایی بند نبود
ما دستت را بند کردیم
چرا به بزرگان بند کردی
گفت چون دستم بند بود
گفتند کو؟
نگاه کرد دستانش خالی بود
بند را به آب داده بود
اکنون دربند است
مردی که دربند هیچ کس نبود
سوگخند
قناد به مشتری شکرخند زد
مشتری به شکرخندش آب اضافه کرد
و به قناد نوشخند زد
قند در دل قناد آب شد
خنده بر لبش نشست و لبخند زد
از لبخند قناد مشتری هم نیشش باز شد
زنبور شد و روی لبان قناد نشست
به لبخند او نیشخند زد
از نیشخند زنبور قناد همچون مار به خود پیچید
مار شد و به نیشخند زنبور زهر خند زد
از زهر خند قناد مشتری همچون بز خندید
بز شد و زهر خند مار را ریشخند کرد
از ریشخند مشتری قناد سگ اخلاق شد
اول به ریش مشتری خندید
و بعد به ریشخند بز پوز خند زد
مشتری بز آورده بود و قناد سگ بسته بود
مشتری تلخندی زد
و همچون بز سرش را پایین انداخت و رفت
با رفتن مشتری قناد
خر خنده ای زد و روی زمین غلطید
و آنقدر خندید که روده هایش از خنده نابود شد!
ژن خوب
جمالزاده نویسنده شد
پریزاده بازیگر
علیزاده نوازنده
میرزاده عشقی
عابدزاده دروازه بان
مجتهدزاده مورخ
خانزاده فوتبالیست
آخوندزاده نمایشنامه نویس
این وسط فقط
آقازاده وزیر شد !
شعر بی شعور
وقتی که شعرم تلخ می شود
من سکوت کرده ام
زخم هایم دهان باز می کنند
و آنگاه که شعر ترانه می شود
من خاموشم
کودک درونم شیرین زبانی می کند
هرگاه شبیه خودم فکر می کنم
هرگاه شبیه خودم حرف می زنم
شعر سکوت می کند
سیاه چال
چاه کن همیشه در ته چاه است
پس چاه مکن بهر کسی
با چند چاله کوچک هم کارت راه می افتد!
خودت هم بیرون چاله می مانی
تا طرف بخواهد چاله چوله های زندگی اش را پر کند
تو از چاه در آمده ای !
مصرف بی رویه
چراغ ها را من خاموش می کنم
کولر را خانمم
تلویزیون را دخترم
ممونم از توانیر که برای شب های شاعرانه ما
شمع روشن کرده است
نمکپاش دل ریش
دستش درد نمی کرد
آویزان گردنش بود
دست بی نمکش را داد گچ بگیرند
شکسته بنده ها شکسته نفسی نمی کنند
– : دستت درد نکنه !
تداعی بیانی
تره به تخمش
حسنی به باباش
گرگ زاده ، گرگ می شود
اصل بد نیکو نگردد
چون وراثت غالب است
همنشین گِل شدن در حمام
بادیه نشستن و با دیگ نشینی
خوشو نگیری بوشو می گیری
چون محیط افسونگر است
بین علما هم اختلاف است
آیا وراثت بر محیط اثر دارد
یا اثر بر وراثت محیط است
شیر سماور
سردبیر گفت: الحق
شعر شما مناسب چاپیدن است
شعر که چه عرض کنم همه قند مکرر است
لکن تراوشات شعر شما هر چند که جوششی است
لیک پر از حشو است
و مانند سماوریست که آبش هرز می رود
چون بی واشر است
شاعر به تصدیق سر جنباند و گفت
مشکل شعرم در من نیز مستتر است
من نیز ایراد وزنی دارم و مشکل دارد واشرم
بیرون رفتن من هم مکرر است
سردبیر گفت: اختیار دارید جناب شاعر
-: معلوم است که اختیار دارم
قصد دارم از تمام اختیارات شاعریم هم استفاده کنم
حق چاپ و نشر و نقل قول به مضمون فقط مخصوص شاعر است
رقصنده در باد
پرویز با گردباد می رقصید
و شاپور روی پُلِ صراط پوست موز می انداخت
او آغازگر راهی شد که هیچش کرانه نیست
رهروانش کاری با کلمات کردند
که آتور با هیزم و مغول با ایران نکرد
منتقدین پوست موز را از روی پل برداشتند
و زیر پای کاریکلماتوریست ها گذاشتند
که هرگز باعث لغزیدنشان نشد
چرا که آنها پایشان را در شعر محکم کردند و نثر سرودند
کاریکلماتور خواب پریشان منتقدین
و رویای صادقه ی روح های پریشان خاطر است
خواهر زاده کوچکم امروز گفت : دایی این پرویز پاشور کیه؟!
شاعر : حسین مقدسی نیا