آلفرد یعقوبزاده و خندههای واقعی و لهجۀ ارمنی-فرانسوی
سهیلا عابدینی این صفحه با این منظور ساده که همه به طور نوستالژیک بگن «آآآ… اووو… ایییی…»، دکمه تماشای چند فریم عکس و معرفیِ چندخطی از عکاس را روشن کرد. وقتی 200 سال پیش اولین تصویر عکاسی مربوط به اصطبل و کبوترخانه ثبت شد، کسی فکرش را نمیکرد که عکاسی چه نقش مهمی پیدا کند و بعد از سیروسفر در بالا و پایین کره زمین به کُرات دیگر هم راه باز کند....
سهیلا عابدینی
این صفحه با این منظور ساده که همه به طور نوستالژیک بگن «آآآ… اووو… ایییی…»، دکمه تماشای چند فریم عکس و معرفیِ چندخطی از عکاس را روشن کرد. وقتی ۲۰۰ سال پیش اولین تصویر عکاسی مربوط به اصطبل و کبوترخانه ثبت شد، کسی فکرش را نمیکرد که عکاسی چه نقش مهمی پیدا کند و بعد از سیروسفر در بالا و پایین کره زمین به کُرات دیگر هم راه باز کند. شاید هم ۲۰۰ سال دیگر به اولین تصویر عکاسی ثبتشدهمان برگردیم که با اسب و کبوتر باشد، به طور نوستالژیکِ «همین الان یهویی».
نقطه فوکوس این صفحه: آلفرد یعقوبزاده
آلفرد یعقوبزاده در خانوادهای فرهنگی از پدری ارمنی و مادری آشوری در سال ۱۳۳۷ در تهران متولد شد. او در سال 1357 تحصیل در رشتۀ طراحی داخلی را رها کرد و وارد دنیای عکاسی شد و دنیایی از عکس را خلق کرد. این عکاس با عکسهایی از انقلاب ایران، جنگ ایران و عراق، بحرانهای داخلی سومالی، افغانستان، ازبکستان، تاجیکستان، کوبا، هند، ترکیه، روسیه، عراق، چین، چچن، سریلانکا، آمریکا و… لحظات تاریخی را ثبت کرده است. مجموعههای او چندین بار جوایز معتبری را به دست آوردند.
آلفرد یعقوبزاده در جنگ چچن بهشدت زخمی شد، در نوار غزه به گروگان گرفته شد، در تظاهرات فرانسه سنگها به او خورد و خیلی اتفاقات و حوادث دیگر که در طی سالها عکاسیاش تجربه کرده ولی با وجود آنها همیشه با لبخندی بر لب و هیجانی در صدایش در حال پیدا کردن لوکیشن بعدی عکاسیاش است. او با خبرگزاریها و آژانسهایی ازجمله آسوشیتدپرس، گاما، سیگما، سیپا، مجله نیوز ویک و… همکاری کرده ولی در حال حاضر عکاس آزاد است و در خانهاش در پاریس از قرنطینه و کرونا و مسائل پیرامونش عکاسی میکند و میگوید حوصلهاش در خانه سر رفته چون مجبور است روبروی کامپیوتر بنشیند و کارهایش را از آن طریق انجام دهد. کامپیوتر هم که انسان نیست.
حرف نمیزد. آلفرد یعقوبزاده همین است. همین قدر فعال و مشتاقِ ارتباط. عمدۀ فعالیتهای حرفهای این عکاس به ثبت رویدادهای جنگ داخلی لبنان و جنگ افغانستان از سال ۱۹۸۶ تا سقوط طالبان اختصاص دارد. این عکاس تجربههای ارزشمندی نیز در زمینه آیینها و مراسم مذهبی و سنتها در بیش از ۲۴ کشور دارد. آلفردخان ساکن پاریس است و از سال 1388 تا الان ایران نیامده و دلش میخواهد بیاید و سری هم به ارومیه و اقوام پدریاش بزند. با اینکه راهش دور است ولی در دسترس است. دغدغۀ نوجوانها و جوانها همیشه برایش مهم بوده و دلش میخواهد هرکاری که میتواند برای آنها بکند. از او دربارۀ آرزوی دوره نوجوانیاش پرسیدم، گفت:
تقریبا هیچ آرزویی نداشتم چون اکثر اوقات چیزهایی که میخواستم خونوادهام به من میدادن. چیزهایی هم که نمیشد خودم میبایستی فراهم میکردم. یادمه بچگیام یه همسایهای داشتیم که زیاد میرفت هندوستان و میومد. به من همیشه میگفت چی میخوای برات بیارم، منم تنها آرزوم این بود که فیل داشته باشم. بچه بودم و نمیدونستم فیل چه اندازهای میتونه باشه کوچکه یا بزرگه یا اینکه چطوری باید ازش نگهداری کنم. خانم همسایه اصلا چطوری میتونه یک فیل رو از هندوستان بیاره تهران. آرزوم بود که یه فیل داشته باشم ولی هیچوقت فیلدار نشدم.
دو سال پیش هند بودم گزارش تصویری از فیلها تهیه کردم و متوجه شدم روزی ۲۵۰ کیلو غذا میخورند.(غشغش میخندد)
براساس نظر کارشناسان چلچراغی آلفرد یعقوبزاده از اول یا آرزویی نداشته یا خودش را به آرزویش رسانده. او از معدود آدمهای خندهرویی است که خندههایش واقعی است و کارش، کار است. چندنمونه از عکسهای او را با قصههایشان به انتخاب خودش برای نوجوان-جوان 15 – 30 ساله با هم نگاه میکنیم باشد که رستگار شویم.
چلچراغ 820