این فیلم بلژیکی که یکی از نامزدهای دریافت اسکار بهترین فیلم خارجی است، نگاهی صادقانه و تکاندهنده به دنیای بچهمدرسهایهاست؛ دنیایی که در پشت ظاهر معصومانه و شادش با اضطراب و ترس آمیخته است و گاهی تنها از قانون جنگل پیروی میکند.
فرارو- لورا وندل در اولین فیلم بلند خود زمین بازی، به درون دنیای بچهمدرسهایها رفته و با دقتی کمنظیر و خیرهکننده، فراز و نشیبهای آن را به تصویر کشیده است. این فیلم مثل مطالعهای دربارۀ قلدریها و آزارهای بین بچهها و برخورد والدین با این مسائل است؛ و نتایجی که فیلم از دل این مطالعه بیرون میکشد، حقیقتِ داروینیِ این دنیای ظاهرا معصومانه را آشکار میکند.
به گزارش فرارو؛ داستان «زمین بازی» با روز اول مدرسه شروع میشود. بچهها دارند از در وارد میشوند و دوست دارند هرچه سریعتر از سایۀ نگاه نگران والدینشان دور شوند. نورا (با بازی مایا وندربک) قهرمان فیلم هم دارد از پدرش (کریم لکلو) جدا میشود. اضطراب این دختر هفت ساله کاملا مشهود است و توصیههای پدرش هم کمکی به تسکین این اضطراب نمیکند. او بر خلاف برادر بزرگترش ابل (گونتر دورت) اولین بار است که وارد مدرسه شده.
بالاخره نورا وارد دنیای ناآشنای مدرسۀ ابتدایی میشود. وندل با کمک فیلمبردارش فردریک نویرهوم، فیلم خود را از زاویۀ دید نورا به تصویر کشیده است؛ انتخابی جسورانه که با روایتی عمیق و جذاب همراه شده است. از دید این کودک صد و بیست سانتیمتری، این دنیا کاملا متفاوت و تهدیدآمیز به چشم میآید: پیکر بزرگسالان غولپیکر به نظر میرسد؛ راهروهای شلوغ و پر سر و صدای مدرسه مثل آشوبی غیر قابل کنترل و کافه تریای مدرسه مانند یک جنگل بی قانون است؛ زمین بازی هم شبیه یک قلمرو خطرناک به نظر میرسد. بعد از این که کلاسهای صبح تمام میشوند نورا سعی میکند برای نهار پیش برادرش برود، اما صدایی که گویندهاش را نمیبینیم به او میگوید که باید با همکلاسیهایش غذا بخورد.
زنگ تفریح ترسناکترین زمان روز است. در ابتدا نورا که هنوز هیچ دوستی ندارد به برادرش ابل میچسبد؛ ابل با عدهای از قلدرها درگیر است و به همین خاطر سعی میکند نورا را از خودش دور کند، چون اگر نورا پیش او بماند ممکن است قلدرها اذیتش کنند.
اما سرنوشت ابل این است که راهش را عوض کند. چند روز بعد نورا «دوستان» ابل را میبیند که برادرش دوره کردهاند و دارند کتکش میزنند. نورا اول میخواهد خودش آنها را دور کند و بعد از برادرش میخواهد که از خودش دفاع کند، اما ابل فقط به او میگوید که دخالت نکند و به کسی هم چیزی نگوید.
وضعیت ابل نورا را در یک دوراهی سخت قرار میدهد که وندل آن را به نحوی استادانه به نمایش گذاشته است. «زمین بازی» احساسات و تجربیات کودکانۀ نورا را کاملا جدی گرفته و روایتی پدید آورده که اگرچه گاهی مبهم است، اما کاملا حقیقی به نظر میرسد.
نجات دادن ابل تبدیل به اصلیترین دغدغۀ نورا میشود و او که رفته رفته بیشتر از قواعد زمین بازی و قواعد کل مدرسه سر در میآورد، راههای متفاوتی را برای کمک به برادرش امتحان میکند. اول سعی میکند که به معلمها و ناظمها شکایت کند، اما آنها سرشان شلوغ است و دیر به سر صحنه میرسند یا واکنش مناسبی نشان نمیدهند.
نورا که از این واکنشها ناامید شده به پدرش اطلاع میدهد و پدرش سعی میکند خودش مستقیما وارد عمل شود که این کار اوضاع را بدتر میکند. جلسهای در اتاق مدیر مدرسه با حضور ابل، نورا، قلدرها و پدر و مادرهایشان برگزار میشود. قلدرها به گناهشان اعتراف میکنند و مجبور به عذرخواهی میشوند. پدر و مادرها راضی میشوند و از روی سادگی فکر میکنند که حالا همه چیز درست شده.
اما قاعدۀ زمین بازی این نیست. بخش سوم از این فیلم ۷۲ دقیقهای به عواقب این جلسه میپردازد. ابل به عنوان یک ترسو از گروه دوستانش بیرون رانده میشود و خودش شروع میکند به اذیت کردن یک بچۀ دیگر؛ چرخشی که نورا نمیتواند آن را درک کند. خود نورا هم تبدیل میشود به یک آدم منفور و طرد شده که همان دوستان اندکی را هم که داشت از دست میدهد.
وندربک با بازی زیبایی که ارائه کرده احساسات و عواطف نورا را خیلی خوب نشان میدهد و مثلا در طی چند لحظه از اضطراب و یاس به برآشفتگی و خشم میرسد. او که دیگر انگیزهای برای حفاظت از ابل ندارد سعی میکند جایگاه خاص خودش را بین همکلاسیهایش پیدا کند. به همین خاطر کم کم شروع میکند به اینکه ابل را به عنوان منشاء مشکلات خودش ببیند و از او کناره بگیرد.
فیلم «زمین بازی» علیرغم موضوعی که دارد، یک جور فراخوان اصلاحگرانه نیست که نقاب فیلم به چهره زده باشد. این فیلم یک مشاهده و تحقیق گیرا و چشمگیر است که به دنبال پیدا کردن الگوها و انگیزههاست و واقعیت ارتباط با دیگران را به نحوی صادقانه به تصویر میکشد.