«عشق با سس اضافه» مجموعهای از طنز و تغزّلهای من درآوردی!
معرفی مجموعه طنز و تغزّلهای من در آوردی رضا رفیع با نام «عشق با سس اضافه» انتشارات مروارید زمستان 1400. طنز، راه رفتن روی لبه... ادامه مطلب...
معرفی مجموعه طنز و تغزّلهای من در آوردی رضا رفیع با نام «عشق با سس اضافه» انتشارات مروارید زمستان ۱۴۰۰.
طنز، راه رفتن روی لبه تیغ، آوازخوانی در شب هراس، یک سرفه بیهنگام، یک عطسه سکوت بر باد ده، یک خنده بیاختیار در مجلس ترحیم، یک شیطنت کودک درون در حبس نفس معلم ریاضی، یا یک رونمایی باشکوه از ریا و خباثت است.
طنزپرداز کیست؟
و طنزپرداز، پروانه مصلوب بر کتاب دانایی است. میبیند آنچه را که نمیبیند. میشنود آنچه را که نمیشنوند. و میگوید آنچه را که نمیگویند. تمام اعضای بدنش با هم در تداخل اند.
او با دستهایش راه میرود و با پاهایش ابرها را جابهجا میکند. چشمانش خوب میشنوند، گوشهایش خوب میبینند. او سنگ میخورد تا سنگین دیده شود. به باران میگوید فواره برعکس!…. عکس او در تمام دیوارها هست؛ با عبارت: WANTED!
تا زنده است، زنده نیست. درگیر مرگ و مردن است. بعد از مردن، بزرگ میشود. نامش از کتابهای فارسی به کتابهای تاریخ میکوچد. به نامش کوچه و خیابان مزیّن میشود؛ یعنی نام آن که از میان قلبهای ما پرید؛ علیاکبر دهخداست!
رضا رفیع فست فود زده
«رضا رفیع»، هرکار خوبی که بگویید، کرده است. از تربت حیدریه به تهران آمده، حالا در ادب و هنر روزنامه اطلاعات، فست فود زده است و «عشق با سس اضافه» میدهد. شاعری فرانو از آستارای شمال غربی ایران، در مورد این اعجوبه طنز و تغزّل، چنین نوشته است:
رفیعی بود/ از جنوب امام رضا/ از غربت تربت/ با یک ساک و دو چشم طنزبین به تهران بزرگ آمد/ از چراغ قرمز رد شد/ از پشت برجها/ مصائب بزرگ مردم را دید/ از فرط گریه به خنده افتاد/ رفیع شد!
آقای رضای نقدینه ما این روزها هر جا که مشکلات مردم هست، همانجا حضور دارد. او که روزگاری سردبیر گل آقا بوده، هرگز آقایی خود را فراموش نمیکند. این آقایی را از خدمتگزاری مردم به دست آورده است.
بعد از چاپ و انتشار چندین جلد کتاب طنز به نثر، با اصرار دوستان و دشمنان مهربانش، دست به چاپ شعرهای طنز اندیشناک خود زده؛ آنهم در انتشارات مروارید، تا بدانند: یار ما این دارد و آن نیز هم!…
مجموعهای از طنز و تغزّلهای من درآوردی!
استاد رضا رفیع، همین سرِ زمستانی، مجموعهای از طنز و تغزّلهای من درآوردی (!) خود را با عنوان «عشق با سس اضافه» به بازار کتاب عرضه داشته است و امیدوارم که این مجموعه با تابلوی گرانقدری از «کامبیز درمبخش» زندهیاد، زینتبخش کتابخانههای مردم درداندیش ما شود.
شعرهای این کتاب، بدون هیچ ادعایی از طرف شاعر، در مورد موضوعات روزمرّه جامعه است که شاعر با کنجکاوی شگرف و شگفت، آنها را به مردم فرودست جامعه تقدیم نموده است تا همواره رفیع دیده شود.
«در دهه هفتاد اتفاق افتاد»، عنوان مقدمه ای بر پیشانی اشعار طنز این مجموعه است که به واقع، تمامی در دهه هفتاد اتفاق افتاده است. چکیده دوران گفتگوی تمدنها. همانکه به قول خود شاعر، نقش بر آب شد.
#gallery-1 { margin: auto; } #gallery-1 .gallery-item { float: right; margin-top: 10px; text-align: center; width: 100%; } #gallery-1 img { border: 2px solid #cfcfcf; } #gallery-1 .gallery-caption { margin-left: 0; } /* see gallery_shortcode() in wp-includes/media.php */بخشی از کتاب
مقدمه دلنشینی دارد این کتاب که با عکس دو نفره با شادروان درمبخش، به پایان میرسد. آنهم با دو سیب!… بله، این اشعار، یادگار دوران دانشجویی جناب رفیع است که در دهه هفتاد، میان مطبوعات و دانشگاه، در رفت و آمد بودهاند. مطلع چند غزل برای نمونه تقدیم حضورتان میشود تا بقیه ابیات را خود شما در این مجموعه شعرش ادامه دهید:
بیا به میهمانی چشمان پرطرفدارم
که من به احترام تو عینک ز دیده بردارم
**
حالم دگرگون میشود از دیدن امثال تو
روتوش هم شرمنده زیبایی تمثال تو
**
«عقل برو برو برو، عشق بیا بیا بیا»
هُپ که زدی به کلّهام، ایست نیا نیا نیا
**
گور پدر هرچه غم و غصه دنیاست
دنیا همه کشک و همه پشم و همه رؤیاست
**
وقتی درون معدهام احساس سیری است
حال و هوای شاعریام خاکشیری است
**
آدمی گاهی مواقع لحظهای خر میشود
یک سر و گردن ز خر بلکه فراتر میشود
**
دارم تمام میشوم از بس که خود خورم
گویی پیمبرم، غم یک خلق میخورم
**
بوی حلوا میدهد این شانه من، فاتحه
رنگ قبرستان شده کاشانه من، فاتحه
**
عشق چون ساندویچ همبرگر
پیش چشمان گشنهام حاضر
یک کمی هم سس اضافه بیار
میخورم هرچه هست تا آخر…
برای استاد رضا رفیع عزیز که همواره به فکر خنداندن مردم است، روزگاری خوش آرزومندم. امید که همیشه ایام، شاد و سلامت باشند. «عشق با سس اضافه» را اگر خریدید، لطفاً قبل از غذا میل بفرمایید. و در ضمن، قبل از میل هم کتاب را خوب تکان بدهید. نوش جانتان!
نویسنده : اکبر اکسیر در روزنامه اطلاعات