من به تنهایی قدم می‌زنم شعری از سیلویا پلات


من به تنهایی قدم می‌زنم شعری از سیلویا پلات

من به تنهایی قدم می زنم و زیر پایم خیابان های نیمه شب جا خالی می کنند. چشم که می بندم میان هوس های من این خانه های رویایی خاموش می شوند و پیاز آسمانی ماه بر بلندا ی سراشیبی ها آویخته است. من خانه ها را منقبض می کنم و درختان را می کاهم […]

من به تنهایی قدم می زنم
و زیر پایم
خیابان های نیمه شب
جا خالی می کنند.
چشم که می بندم
میان هوس های من
این خانه های رویایی خاموش می شوند
و پیاز آسمانی ماه
بر بلندا ی سراشیبی ها
آویخته است.
من
خانه ها را منقبض می کنم
و درختان را می کاهم
دور که می شوم
قلاده نگاهم می افتد
به گردن آدم های عروسکی
که بی خبر از کم شدن
می خندند، می بوسند، مست می شوند
و با یک چشمک من خواهند مرد،
حتی حدس هم نمی زنند.

اِکولالیا در اینستاگرام
من
حالم که خوب باشد
به سبزه
سبزی اش را می دهم
و به آسمان سپید
آبی اش را
و طلا را وقف خورشید می کنم.
با این وجود در زمستانی ترین حالت ها
باز هم می توانم
رنگ را تحریم کنم
و گل را منع کنم از بودن.
من
می دانم روزی خواهی آمد
شانه به شانه ی من،
پرشور و زنده
و می گویی که رویا نیستی
و ادعا می کنی
گرمای عشق، تن را ثابت می کند.
اگرچه روشن است عزیزم،
همه ی زیبایی ات، همه لطافت ات
هدیه ای است
که من به تو داده ام.

سیلویا پلات
ترجمه از سینا کمال آبادی

منبع: اکولالیا

امتیاز دهید: post

روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

دانلود آهنگ علی زند وکیلی غمگین ترین آهنگ