شروع مایوس‌کننده‌ی «جیران»/ بحران خلاقیت سینماگران ایرانی در ترسیم «عشق»


ظاهرا سینماگران ایرانی قصد ندارند مرغ خیال و خلاقیت خود را در به تصویر کشیدن «عشق» به فراتر از «شیفتگی در یک نگاه» پرواز دهند و خب علیرضا قربانی لاجرم باید بخواند تا جور ضعف عشقی سریال را بکشد!

سرویس فرهنگ و هنر مشرق- بلاخره، بعد از هیاهو و جنجالی که از باب دعوای دو تیم سازنده‌ی «آهوی من مارال» و «جیران» به راه افتاد(و خب به لحاظ تبلیغاتی برای فیلیمو و جناب حسن فتحی خیلی هم بد نشد)، و بعد از تبلیغات سنگین حول پخش قسمت اول «جیران»، پخش آن آغاز شد.

قسمت اول سریال حسن فتحی، با تجربه‌ای چشمگیر او در حوزه سریال‌سازی و البته پروژه‌ی فرامرزی «مست عشق» در ترکیه، از هر لحاظ مایوس‌کننده است. تازه‌ترین اثر حسن فتحی، نه به لحاظ تاریخی، نه به لحاظ دراماتیک، نه به لحاظ فنی و نه حتی حس و حال خوب عاشقانه، هیچ «ارزش افزوده‌ای» ندارد. به عبارت دیگر، همه چیز در قسمت نخست «جیران» به شدت معمولی و بعضا (متاسفانه) پیش‌پاافتاده است. انگار نه انگار که پشت دوربین، حسن فتحی است که «شب دهم» و «مدار صفر درجه» را به حافظه‌ی تصویری دو دهه اخیر ایرانیان هدیه کرده بود.

شروع مایوس‌کننده‌ی «جیران»/ بحران خلاقیت سینماگران ایرانی در ترسیم «عشق»

کستینگ کار بسیار ضعیف است و این هم جزو مواردی است که از حسن فتحی، که تجربیات و سوابق خوبی در عرضه نقش‌های ماندگار با انتخاب درست بازیگر دارد(مثلا حسین یاری و کتایون ریاحی در شب دهم) بسیار بعید بود. بهرام رادان، امیرحسین فتحی، امیر جعفری و سینا رازانی تنها نمونه‌هایی از عدم تناسب بازیگر با نقش در «جیران» هستند.

شروع مایوس‌کننده‌ی «جیران»/ بحران خلاقیت سینماگران ایرانی در ترسیم «عشق»

هلهله‌ مردم محلی برای «نامزدبازی» زوج جوان(سیاوش و خدیجه)، که البته هنوز نامزد هم نیستند، بسیار لوس، نچسب و بی‌مزه است و واقعا سنخیتی با عرف و رویه‌ی حاکم بر روحیات مردمان دوره قاجار ندارد(شاید مربوط به رفتار مردم اسکاتلند و ایرلند در ان زمان باشد و احتمالا ته‌نشست خاطره فیلم‌ها و سریال‌های تاریخی خارجی در ذهن نویسندگان «جیران» است).

دیالوگ‌نویسی‌های رمانتیک و معمولا مبالغه‌آمیزحسن فتحی حتی در سریال استوار و به یادماندنی «مدار صفر درجه» هم آفتی بود و در «جیران» حتی از آن هم بدتر است. دیالوگ‌هایی که سطح کار را در حد انشاهای احساساتی کلاس هشتی پایین می آورد.

شروع مایوس‌کننده‌ی «جیران»/ بحران خلاقیت سینماگران ایرانی در ترسیم «عشق»

نمونه دیالوگ:

سیاوش: خب بره به آقاجونت بگه. آقاجونت میاد پیش من می پرسه جریان چیه. منم می گم: همه عمر برندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم، که تو در دلم نشستی."

شروع مایوس‌کننده‌ی «جیران»/ بحران خلاقیت سینماگران ایرانی در ترسیم «عشق»

وقتی سیاوش خبر خواستگاری آمدن را به خدیجه می دهد، به واکنش طراحی شده برای خدیجه دقت کنید: در نهایت بی‌ظرافتی و مستقیم‌گویی، بدون کم‌ترین خلاقیت و با دستپاچگی و شرم کاملا تصنعی. خدیجه می گوید: "واااای، داری شوخی می کنی باهام؟"

جای استاد بی بدیل سینمای ایران، شاعر سینما، زنده‌یاد «علی حاتمی» خالی،همان یک سکانس گلایه و شکوای عاشقانه‌ی فارسی-آذری «جیران»(بانو مینو ابریشمی) با «ابوالفتح»(استاد علی نصیریان) در «هزاردستان» حاتمی به سرتاپای عاشقانگی «جیران» فتحی می ارزد. زمانی حسن فتحی و حسن هدایت در سر تشبه جستن به سبک کار آن استاد فقید در ساختن آثار تاریخی در بستر عصر قاجار و پهلوی اول، رقابت داشتند. «جیران» نشان می دهد که فتحی هنوز "در این دایره سرگردان است."

شروع مایوس‌کننده‌ی «جیران»/ بحران خلاقیت سینماگران ایرانی در ترسیم «عشق»

ظاهرا سینماگران ایرانی قصد ندارند مرغ خیال و خلاقیت خود را در به تصویر کشیدن «عشق» به فراتر از «شیفتگی در یک نگاه» پرواز دهند! و خب یک علیرضا قربانی نازنین را هم می آوری در تیتراژ آخر، چهچه‌ای بزند تا هر چه خود سریال در ایجاد تصویر تاثیرگذار و ماندگار از عشق الکن و ناتوان است، او با سوز آواز جبران کند، اما حیف، حتی آواز قربانی هم در این‌جا به گرد پای آن چه در تیتراژ «شب دهم» و «مدار صفر درجه» خواند نمی رسد. جای خالی روان‌شاد افشین یداللهی هم در پازل کار جدید فتحی بدجور در ذوق می زند.

مضحکه کردن شخصیت آقاخان نوری در همان سکانس اول نطق او در شرف‌عرضی، و طعنه به امیرنظام مرحوم، نوعی گل‌درشتی توام با کج‌سلیقگی است. شبیه این است که کارگردان همان اول بسم‌الله خط‌کش بردارد و تکلیف خود را نسبت به کاراکتر معلوم کند... آقاخان نوری را اسگل و مضحکه نشان دادن زیراب خود سریال را زدن است و کارگردان عملا در بدو داستان، او را خیط و بور می کند.

شروع مایوس‌کننده‌ی «جیران»/ بحران خلاقیت سینماگران ایرانی در ترسیم «عشق»

یا حاج علی خان، زیر لب خطاب به میرزاآقاخان می گوید:

"از اون روزی که به دستور شاه رگ دست امیر را زدم، یک شب خواب راحت ندارم."

این در حالی است که هم حاج علی‌خان حاجب‌الدوله و هم پسرش محمدحسن‌خان اعتمادالسطنه(مورخ معروف عصر قاجار)، هیچ‌گاه از بابت قتل امیر ابراز پشیمانی نکردند و بارها بر لازم بودن آن برای حفظ سلطنت ناصری تاکید نمودند.

در سکانسی، در حالی که بحث بین پدر و برادر خدیجه و سیاوش و کدخدا و بقیه مردان جریان دارد، خدیجه از بالا می گوید: "سیاوش بسه دیگه۱"

شروع مایوس‌کننده‌ی «جیران»/ بحران خلاقیت سینماگران ایرانی در ترسیم «عشق»

این یعنی زمان‌پریشی...یعنی روایت قرن ۱۲ شمسی به سبک قرن ۱۴ شمسی. این ابدا در فرهنگ مردانه‌ی عصر ناصری در ایران(و کمابیش در تمام ممالک آن روزگار) جایی نداشته که دختر خانه(دختر ازدواج نکرده دم بخت)، با آن و سر و شکل و هیات بزک کرده، در حالی که قشون حکومتی دم در خانه است، وارد بحث کاملا مردانه شود و خطاب به خانه‌شاگرد پدرش(که هیچ نسبتی با او ندارد) چنین بگوید.

از آن تابلوتر، آن‌جاست که خدیجه که هنوز هیچ نسبت شرعی با سیاوش ندارد، جلوی چشم برادرش، زخم سیاوش را تیمار می کند و اسدالله(برادر)هم جوری برخورد می کند که انگار «رِل» داشتن یک روتین و عرف برای دختران سنه ۱۲۳۰ شمسی بوده است.

مضحک‌تر این که چند دقیقه بعد، همین اسدالله به پدرش می گوید:" من فکر می کنم همین الان هم یه خبرایی بین اونا هست!؟" تازه این مته را هم به خشخاش نمی گذاریم که اصولا حضور این جوان گردن‌کلفت در خانه و زندگی محمدعلی تجریشی که دو دختر جوان و همسر نسبتا جوانی در خانه دارد، از چه باب است و چگونه با عرف حاکم بر خانه‌های ایرانی ۱۷۰ سال پیش سنخیت دارد؟

شروع مایوس‌کننده‌ی «جیران»/ بحران خلاقیت سینماگران ایرانی در ترسیم «عشق»

کاراکتر سیاوش هم که انگار با آن رنگ و رخ و عارض و قامت و هیات و پوشش، مستقیم از سریال‌های ترکیه‌ای به عصر خاقان مغفور پریده، برای خود لعبتی است! سیاوش هم زورخونه‌باز است، هم غزل سعدی از حفظ دارد، هم کله‌اش بوی قرمه‌سبزی سیاست می دهد و خوش چش و ابرو است.جوان به این بر و بازو و قد و بالا و طبق طبق ادعا، اصولا چرا این چنین به «غلام‌شاگردی» خانه پدر خدیجه آمده است و مادر پیرش را در «پنج‌سنگ» رها کرده است؟

سکانس گفتگوی شاه با خواهرش ملک‌زاده خانم(همسر امیرکبیر مقتول) که قصد انتحار دارد(کذا!) و تیاتر بازی کردن شاه که او هم حالت انتحار از بالای پشت‌بام به خود می گیرد، بیش از اندازه سانتی‌مانتال و خُنُک از کار درآمده است. گرچه در اسناد تاریخی آمده که ناصرالدین‌شاه بارها از قتل امیر ابراز اندوه کرد و حتی گفت که تا آخر عمر از آن داغ می سوزد" و حتی این گزارش تاریخی هم وجود دارد که او در حالت مستی، به گمان این که فرمان بازگشت امیر به صدارت را مهر می کند، حکم قتل امیر را مهر کرد، با این حال، نسبت دادن اقدام به انتحار از سوی ملک‌زاده خانم(عزت‌الدوله) و شخص ناصرالدین در غم امیر، از آن حرف‌های شاخدار است. گفتنی است که ملک‌زاده خانم با این که بسیار به امیر وفادار بود و تا اخرین ساعات عمر آن مرد بزرگ، همچون محافظ در کنار او حضور داشت، اما بعد از قتل امیر، ۳ بار دیگر ازدواج کرد.

شروع مایوس‌کننده‌ی «جیران»/ بحران خلاقیت سینماگران ایرانی در ترسیم «عشق»

این که ماجرای پیچیده خلع امیر را، که علاوه بر نقش بلاتردید سفارت انگلستان و مهدعلیا و آقاخان نوری و شخص ناصرالدین‌شاه به نحوه سیاست‌ورزی تا حدی مستبدانه‌ی امیر و رفتارهای رادیکال او با شاه و مادر شاه هم بازمی گشت، از زبان مهد علیا(مریلا زارعی) صرفا به تمایل پنهان امیر به عباس میرزای ملک‌آرا و مادرش خدیجه کردستانی فرو بکاهیم، علاوه بر وارونه‌نمایی از شخصیت مکار و سیّاس مهدعلیا، یکی از فرازهای مهم تاریخ ایران را به حسادت زنانه تقلیل داده‌ایم.

شروع مایوس‌کننده‌ی «جیران»/ بحران خلاقیت سینماگران ایرانی در ترسیم «عشق»

ناصرالدین شاه، اگر این شرابخوار و شیداصفت و سست‌عنصری است که فتحی به تصویر کشیده، پس احتمالا پطر کبیر یا ریچارد شیردل نزدیک نیم قرن بر ایران حکومت کرد و تازه در نظر بگیریم که با همه انتقادات به حقی که به کشورداری ناصرالدین شاه وجود داشت، از بداقبالی، او در اوج بازی بزرگان، یعنی رقابت‌های استعماری سه ابرقدرت وقت، یعنی روسیه، انگلستان و فرانسه بر ایران حکومت می کرد و در برابر سه گرگ هار، از نظر عدّه و عُدّه و تجهیزات و تسلیحات و مالیه چندان هم دست بازی نداشت. عمدتا به معاهده‌ی هرات در دوره ناصری(دوره صدارت میرزا آقاخان) به عنوان یک نقطه ننگ می نگرند، ولی این را در نظر نمی آورند که قوای حکومت ایران دو بار شورش‌های هرات را که به تحریک دولت انگلستان صورت می گرفت، سرکوب کرد، اما بار سوم، خود انگلستان مستقیما هرات را اشغال کرد و برای صلح، شروط سنگینی را برای ایران مقرر کرد و همزمان فرانسه و روسیه هم به شاه ایران فشار می آوردند که زودتر صلح کند. در نهایت ناصرالدین شاه مجبور به امضای معاهده هرات شد تا بندر عباس را حفظ کند.

شروع مایوس‌کننده‌ی «جیران»/ بحران خلاقیت سینماگران ایرانی در ترسیم «عشق»

این میزان ارجاع به امیرکبیر و قتل او، چنان که خواب و خوراک از ناصرالدین گرفته و او هیچ فکر و ذکر دیگری ندارد، یا این که به بهانه‌های مختلف و از زبان شخصیت‌های مختلف مرتبا به امیر ارجاع می شود، چنان به ذهن می آورد که گویی فتحی با مساله امیر وسواس ذهنی پیدا کرده بوده و مرتبا باید با یاد او تجدید بیعت می کرده تا احیانا به چیزی متهم نشود!

از اشتباهات تاریخی و ادبی سریال هم که... بگوییم؟

از حسن خان فتحی بعید بود که گمان ببرد، حاج علی خان مقدم(اعتمادالسلطنه بعدی)، که بعد از انجام ماموریت قتل امیر، به حاجب‌الدولگی دربار رسید، در حد بلندگوباشی در محضر شاه عمل می کرده که القاب و صفات امرا و سران را ردیف کند. حاجب‌الدوله نقشی همچون رییس دفتر شخص اول مملکت را داشته که علاوه بر آن، امین شاه و حتی اندرونی شاه بوده و بدیهی است که نقش و نفوذی بسیار بالا در دربار قاجار ایفاء می کرده است. همین حاج علی موقع معرفی میرزا آقاخان صدراعظم، او را «امیر تومان» معرفی می کند. امیر تومان یک لقب نظامی بوده(در لغت به معنای فرمانده لشکر ده هزار نفری) و میرزاآقاخان هیچ‌گاه در نظام نبوده است.

همین مساله درباره‌ی «امیر نویان» هم صدق می کند که مقامی نظامی بالای امیر تومان بوده(احتمالا بالاترین مقام لشکری کشور در عصر ناصری) که طبعا باز هم به میرزاآقاخان نمی چسبید. یا شاه و دیگران چند باری در سریال از امیر شهید، به عنوان «امیر کبیر» یاد می کنند، در حالی که لقب میرزاتقی خان «امیرنظام» بوده و عمدتا به عنوان «امیر» به او اشاره می شده، و امیرکبیر در واقع لقب اختصاصی «کامران میرزا»، پسر سوم ناصرالدین‌شاه بود و بعدها در تاریخ‌نگاری‌های پساقاجار، میرزاتقی‌خان شهید، به «امیرکبیر» معروف شد.

این که میرغضب(جلاد) جرات کند جلوی پادشاه کشور، از اجرای حکم استنکاف کند و آن خطابه‌ی سلمان‌خان(مهدی پاکدل) در توجیه این عمل، ربطی به تاریخ ندارد. ی ناصرالدین‌شاه در زمانی که به تخت نشست تنها ۱۸ سال داشت و در سال قتل امیر(۱۲۳۰) او تنها یک جوان ۲۱ ساله بود. حال این که بهرام رادان به عنوان بازیگر این نقش، دو برابر این سن را دارد. مدرسه دارالفنون، در واقعیت امر، بعد از عزل و تبعید امیرنظام افتتاح شد و اصولا اولین دسته از استادان اتریشی این مدرسه، دو روز بعد از نفی بلد امیر به کاشان، وارد تهران شدند. از این منظر، خیط کردن آقاخان درباره‌ی این موضوع توسط عزیزخان مکری، بلاوجه است.

در مجموع این میزان سهو و خطا در یک قسمت از سریالی که مایه و ملات آن شخصیت‌های واقعی تاریخی مشهور هستند، ابدا قابل اغماض نیست.

**سهیل صفاری



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

سفره شب یلدا سنتی با تزیینات بسیار شیک