انقلابها در زمان ما بیشتر موفق بودهاند، اما پیامدهای مبهمتری دارند
طوفانها اغلب به گونهای به نظر میرسند که گویی تصادفی در آن وجود دارد، اما طوفانها به وضوح پدیدههای ساختاری هستند که بر اساس شرایط اقیانوسی و جوی ساختار یافته اند.
فرارو- مارک آر بیسینگر؛ استاد سیاست در دانشگاه پرینستون است. زمینههای اصلی مورد علاقه او جنبشهای اجتماعی، انقلاب ها، ملی گرایی، دولتسازی و امپریالیسم با تاکید ویژه بر اتحاد جماهیر شوروی و دولتهای پسا شوروی است. مارک آر بیسینگر علاوه بر نگارش مقالات و فصول متعدد کتب خود نویسنده و ویراستار شش کتاب است که از جمله آن میتوان به «بسیج ملی گرایی و فروپاشی دولت شوروی» (چاپ ۲۰۰۲ میلادی) و برنده جایزه بنیاد وودرو ویلسون برای بهترین کتاب و میراثهای تاریخی کمونیسم در روسیه و اروپای شرقی (چاپ سال ۲۰۱۴ میلادی) اشاره کرد. او چندین جایزه معتبر برای پژوهشهای خود دریافت کرده و تحقیقاتاش توسط بسیاری از موسسات دانشگاهی برجسته مورد حمایت قرار گرفته است. او هم چنین به عنوان رئیس انجمن آمریکایی برای پیشرفت مطالعات اسلاوی و مدیر مؤسسه مطالعات بینالمللی و منطقهای پرینستون و ... فعالیت داشته است.
او شکل رایج انقلاب در عصر ما را تحلیل میکند و آن را «مدنی – شهری» مینامد. بیسینگر چگونگی تغییر پیامدهای انقلاب در طول زمان را تشریح میکند و به این موضوع میپردازد که چگونه انقلاب امروز در زمانه ما ممکن است دوباره در حال تغییر باشد. او در گفتگوی خود درباره کتاب تازه منتشر شدهاش با عنوان «شهر انقلابی: شهریسازی و دگرگونی جهانی شورش» گفتگو کرده که پاسخهایش در ادامه ذکر خواهند شد. او انقلابهای زمانه ما را این گونه توصیف میکند: «اگر بخواهیم به جای زلزله یا آتش سوزی، قیاسهای طبیعی انجام دهیم انقلابهای مدنی شهری بیشتر شبیه طوفان هستند».
به گزارش فرارو به نقل از Revdem، مطالعه انقلابها به طور سنتی تحت سلطه دو دیدگاه بوده اند. یکی دیدگاه جبرگرا و دیگری دیدگاه عمیقا ساختاری است. این امر به ویژه در مورد ادبیات انقلابهای اجتماعی صدق میکند که در آن انقلابها مانند زلزله و با افزایش فشار به نوعی انفجار اجتناب ناپذیر تقریبا خودکار تعبیر میشوند. همان طور که «تدا اسکاچپول» در مطالعه خود میگوید: «انقلابها ساخته نمیشوند بلکه میآیند» انقلابات زمانی به وجود میآیند که تمام عوامل ساختاری که منجر به این انفجار اجتناب ناپذیر میشود، وجود داشته باشند.
در رویکرد جبرگرایانه که به طور گسترده به رسمیت شناخته شده است درباره میزان غیرقابل اجتناب شدن انقلابها توسط شرایط ساختاری مبالغه میکند و ظهور انقلاب را صرفا در انتظار رسیدن یک محرک قلمداد میکند. در واقع، هر محرکی جواب میدهد تا زمانی که یک رژیم را تحت فشار قرار دهد و اگر یک محرک کار نمیکند محرک دیگری در نهایت کار خواهد کرد. وقوع انقلاب از این دیدگاه منظر اجتناب ناپذیر است.
با این وجود، زندگی اجتماعی مملو از انواع محرکهای بالقوه است و این چیزی است که ما واقعا به اندازه کافی به آن توجه نکرده ایم. همان طور که من در کتاب خود نشان دادهام موارد زیادی وجود دارند که در آن شرایط ساختاری مرتبط با انقلاب وجود دارد و هم چنین محرکهای بالقوه وجود دارد، اما انقلاب رخ نمیدهد.
اکنون دیدگاه دیگری وجود دارد دیدگاه دوم که من آن را رویکرد نامعین مینامم. این رویکرد استدلال میکند که شرایطی که در آن انقلابها رخ میدهند بیشکل و غیرقابل کشف هستند. بنابراین، انقلابها همیشه غافلگیر کننده هستند. کار «تیمور کوران» احتمالا نسخهای افراطی از این موضوع را نشان میدهد با این استدلال که انقلابها از ساختاری ناشناخته از ترجیحات پنهان سرچشمه میگیرند و ما احتمالاً نمیتوانیم بفهمیم که انقلاب چه زمانی و در چه شرایطی ممکن است رخ دهد. او انقلاب را نه با زلزله بلکه با آتش سوزی مقایسه میکند. یک جرقه به طور ناگهانی به یک آتش سوزی و انفجار منجر میشود. من استدلال میکنم که انقلابها آنطور که کوران میخواهد ما باور کنیم بیشکل و غیرقابل نفوذ نیستند. انقلابات در واقع در جایی رخ میدهند که ما انتظار داریم رخ دهند. یک بعد ساختاری مهم برای انقلاب وجود دارد. این بعد به طور غیرقابل توضیحی آتش نمیگیرد.
رویکرد احتمالاتی که من طرح میکنم تلاشی است برای حرکت بین دو رویکرد افراطی ذکر شده و تشخیص این که انقلابها رویدادهای ساختارمند هستند، اما هم چنین برای عاملیت و تعامل آن در پیدایش انقلاب نیز نقشی قائل هستم. من انقلاب را با طوفانها مقایسه میکنم. برای کسانی که اطلاعات زیادی درباره طوفانها ندارند طوفانها از فرآیندهای تعاملی شکل میگیرند که به عنوان اختلالات استوایی در مقیاس کوچک بر روی اقیانوس در نتیجه تعامل بین سطح گرم اقیانوس و جو فوقانی شروع میشود. این فعل و انفعالات میتوانند یک اختلال گرمسیری را به نوعی موتور حرارتی تبدیل کنند که حرکت مدور را شروع میکند. با این وجود، اکثر اختلالات گرمسیری از بین میروند. از هر ده فرورفتگی استوایی تنها یک مورد تقویت میشود و به چیزی تبدیل میشود که هواشناسان آن را طوفان استوایی مینامند و رخ دادن آن به فرآیندهای تعاملی بستگی دارد. بخش مهمی از آن به نقش باد مربوط میشود. یک برش باد خیلی قوی میتواند این طوفانها را از هم جدا ساخته و یا میتواند آن را در کنار هم نگه دارد و به طوفان اجازه تقویت دهد. شصت درصد طوفانهای استوایی با نیروی باد باورنکردنی به طوفان تبدیل میشوند. این یک فرآیند پویا است. نقاط زیادی وجود دارد که در آن این آشفتگیهای استوایی ممکن است به طوفان تبدیل نشوند. ما هم چنین میدانیم که بسیاری از طوفانها هرگز به خشکی نمیرسند و آنها در دریا از بین میروند، اما زمانی که طوفانها به ساحل میرسند اغلب باعث آسیب و اختلال میشوند.
طوفانها اغلب به گونهای به نظر میرسند که گویی تصادفی در آن وجود دارد، اما طوفانها به وضوح پدیدههای ساختاری هستند که بر اساس شرایط اقیانوسی و جوی ساختار یافته اند.
من قیاس بین طوفانها و انقلابها را انجام میدهم: انقلابات رویدادهای ساختاری هستند، اما تاثیر متقابل برای ظهور آن بسیار مهم است. مانند طوفان ها، تغییرات آب و هوایی نیز عاملی است که بر آن تاثیر گذاشته است به عنوان مثال، عوامل ساختاری در حال تغییری هستند که شرایط ظهور آن را تغییر میدهند. همان طور که در کتاب بحث کردهام شهرنشینی و رشد شهرها در قرن گذشته یکی از این عوامل تاثیرگذار است که شخصیت در حال تحول انقلاب را ساختار میبخشد.
در این رویکرد احتمالی، شرایط ساختاری به شانس و ریسک تبدیل میشود، اما به طور مستقیم به نتایج تبدیل نمیشوند. تنها از طریق کنش و تعامل انسانی است که شانس و ریسک به واقعیت تبدیل میشود.
من استدلال میکنم که ارائه هیچ نظریه واحد جهانیای در مورد علل انقلاب امکانپذیر نیست. عدم امکانپذیری بدان خاطر است که به دلیل تنوع اهداف انقلاب نیروهای اجتماعی متنوعی در طول تاریخ در ایجاد آن دخیل بودهاند و شرایط متغیر تاریخی جهان وجود داشتهاند که انقلابها در بستر آن رخ داده اند. ارائه نظریههای مرتبط با انواع خاصی از انقلابها ممکن است، اما ارائه یک نظریه عمومی انقلاب کارآمد نیست.
اسکاچپول در مطالعه خود درباره انقلابهای اجتماعی استدلال مشابهی را ارائه داد. از دید من انقلاب یک پروژه سیاسی تغییر رژیم است که از پایین تحمیل شده و برای اهداف مختلف در طول تاریخ استفاده شده است. انقلابهای اجتماعی که هدفشان تغییر ساختارهای طبقاتی جامعه است نظریهپردازی شدهترین نسخه انقلاب است. با این وجود، اگر انقلاب را به طور گسترده به عنوان یک پروژه سیاسی تغییر رژیم بسیج شده از پایین درک کنید کمتر از یک چهارم تمام انقلابهای رخ داده هستند. انقلابهای اجتماعی تا حد زیادی از بین رفتهاند ما در عمل از اواسط دهه ۱۹۹۰ میلادی به این سو رویدادهای انقلابی اجتماعی جدیدی را تجربه نکردهایم (شورش چیاپاس یکی از آخرین نمونههای آن بوده است).
به طور خلاصه، ما باید این ایده را رد کنیم که میتوانیم یک نظریه جهانی درباره علل انقلاب ایجاد کنیم. اهدافی که انقلاب بر آن تحمیل شده است نیروهای اجتماعی درگیر و شرایطی که در بستر آن انقلابات رخ میدهند در طول زمان به شدت تغییر کرده اند. با نگاهی به دو قرن گذشته، تعدادی از تغییرات وجود داشتهاند که به شکلی حیاتی برجسته میشوند. همان طور که در کتاب بحث کردهام یکی از مهمترین تغییرات رخ داده تغییر مکان شورش بوده است این که در شهر و یا در روستا رخ دهد. انقلاب در قرن نوزدهم عمدتا یک پروژه شهری بود در واقع، عمدتا یک پروژه مسلحانه شهری بود که خود را به صورت شورشهای مسلحانه در پایتختها نشان میداد، جایی که مراکز عصبی دولت و نیروهای اجتماعی علاقمند به انقلاب متمرکز بودند. من در کتابام درباره چیزی صحبت میکنم که آن را معضل نزدیکی در انقلاب مینامم. قدرت جبری دولت در شهرها متمرکز شده است و شهرها در واقع خطرناکترین مکان برای راه اندازی انقلاب به این دلیل هستند. با این وجود، به دلیل قرار گرفتن در معرض قدرت جبری دولت شهرها همزمان خطرناکترین مکانها برای انقلابیون هستند. شهرها هم چنین خطرناکترین مکانها برای رژیمهای سیاسی هستند، زیرا مراکز عصبی آن در آنجا متمرکز است. به طور کلی، با افزایش قدرت آتش ایالت در طول قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم روش قدیمی انقلابات از طریق شورش مسلحانه در پایتختها از میزان موفقیت بسیار پایینی برخوردار بود.
نابودی حزب کمونیست چین در شهرهای جنوب چین، مائو را به حومه شهر سوق داد. انقلابیون در نقل مکان به روستاها ظرفیت خود را برای ساقط کردن مستقیم دولت کاهش دادند تا از سرکوب دولتی مصون بمانند.
در سال ۱۹۰۰ میلادی، سیزده درصد از نواحی جهان شهری بودند و امروزه این میزان بیش از ۵۴ درصد است. اوایل قرن بیستم انقلابها تحت تسلط آن چیزی بودند که اسکاچپول آن را دنیای کشاورزی-بوروکراسی، دنیایی متشکل از اشراف، نخبگان زمین دار و دهقانان نامیده بود. این نیروهای اجتماعی بودند که در درک او از انقلاب اجتماعی اهمیت داشتند. همان طور که در کتاب توضیح دادهام ظرفیت انقلابی آن نیروهای اجتماعی تا حد زیادی تحت تأثیر شهرنشینی، توسعه و تغییرات سیاسی از بین رفته است.
امروز، ما در دنیایی جهانی شده زندگی میکنیم که در آن اطلاعات با سرعت زیادی در سراسر مرزهای سیاسی به ویژه در محیطهای شهری حرکت میکند. ما در جهانی زندگی میکنیم که در آن دولتها تکثیر و تحکیم شدهاند و شهرها به شدت بزرگ شده اند. با این رشد در وسعت شهرها، مجموعههای جدیدی از چالشهای انقلابی براساس قدرت اعداد و نه قدرت بازوها پدید آمدند موضوعی که در اوایل قرن بیستم غیرممکن بود. بنابراین، شهرنشینی شیوههای انقلاب را دگرگون کرده است. آن دگرگونی به دلیل رشد شهرها و قدرت اعدادی بوده که این امکان را به وجود آورده اند. در این کتاب من هم چنین تحولات فناوری را بررسی کردهام که افزایش و هماهنگی جمعیت را به روشهایی که در تاریخ اولیه انقلاب نمیتوانست رخ دهد تسهیل کرده است. به عنوان مثال، پیش از دهه ۱۹۳۰ میلادی، زمانی که نازیها برای اولین بار از بلندگوها در راهپیماییها استفاده میکردند مردم نمیتوانستند صدای بلندگوها را در راهپیماییها در فاصله بیش از ده متر بشنوند. بنابراین، تغییرات تکنولوژیک برای روشهایی که از طریق آن میتوان از قدرت اعداد استفاده کرد نیز بسیار مهم بوده است.
من از اصطلاح «انقلاب مدنی شهری» برای توصیف انقلابهایی استفاده میکنم که با بسیج هرچه بیشتر مردم در فضاهای مرکزی شهری به دنبال سرنگونی حکومتها هستند. هدف انقلابهای مدنی شهری تغییر رژیم از طریق قدرت اعداد است نه از طریق شورش مسلحانه، جنگ خیابانی، اعتصاب، یا شورش شهری. از سال ۱۹۸۵ میلادی به این سو این نوع انقلابات حدود دو پنجم کل انقلابهای جهان و سه پنجم کل انقلابهای شهری را شامل میشدند. این وضعیت باعث افزایش میزان شرایط انقلابی در سراسر جهان شده و رایجترین شکل انقلاب در دنیای امروز است.
قدرت اعداد گاهی اوقات میتواند توانایی رژیم را برای سرکوب چالشهای انقلابی به دلیل ترس رژیم از بسیج واکنشهای منفی در مجاورت مراکز عصبی دولت مسدود کند. این انقلابها از حضور جمعیتهای بسیار شبکهای و دارا بودن منابع و سیستمهای ارتباطی قوی در شهرها بهره میبرند. این انقلابات همچنین سعی میکنند از ویژگی دید بیشتر محیطهای شهری بزرگ استفاده کنند و از این موضوع به عنوان ابزاری برای افزایش فشار بر رژیمهای سیاسی استفاده میکنند. علاوه بر این، در شهرها آنها ارتباطات عمیقی با دنیای خارج دارند.
انقلابیون مستقیما با سرکوب دولتی مقابله میکنند دقیقا در جایی که قدرت جبری دولت قویترین است.
اگر انقلابهای اجتماعی مشارکت نامتناسب دهقانان را نشان میدهند انقلابهای مدنی شهری مشارکت نامتناسب طبقه متوسط را نشان میدهند با گروههای قابل توجهی از دیگر گروههای شهری مانند کارگران ماهر، کارگران یدی، کارکنان دفتری، صنعتگران، صاحبان مشاغل کوچک، دانشجویان و بیکاران. آنان با مجموعهای از شرایط ساختاری متفاوت از انقلابهای اجتماعی مرتبط هستند: حضور رژیمهای فاسد و سرکوبگر که رهبران آن برای مدت طولانی در قدرت بوده اند. انقلابهای مدنی - شهری نه در جوامع فقیر بلکه در کشورهای با درآمد متوسط پایین و متوسط رخ میدهند.
آیا این موارد صرفا انقلابهای «دموکراتیک» نیستند؟ چرا من آن را انقلابهای مدنی شهری مینامم؟ در اینجا یک دلیل وجود دارد. انقلابهای «دموکراتیک» زیادی وجود داشتهاند که از تاکتیکهای تکیه بر قدرت اعداد استفاده نمیکنند. فراموش میکنیم که اکثر انقلابهایی که از اهداف لیبرال تا نیمه اول قرن بیستم حمایت میکردند، در واقع شورشهای مسلحانه بودند. انقلابهای مدنی شهری تعداد بسیار زیادی در حدود صدها هزار نفر را در فضاهای باز شهری در عرض چند روز و چند هفته متمرکز میکنند. این نوع انقلابات با این کار از طیف وسیعی از نیروهای سیاسی و اجتماعی استفاده میکنند. برای به حداکثر رساندن اعداد در این دوره زمانی متمرکز، انقلابها یک ائتلاف گسترده را به شیوهای موقت ایجاد میکنند. این نوع انقلابات همه کسانی را که طرفدار برکناری رژیم کنونی هستند صرف نظر از هدف یا عقاید سیاسی جذب میکنند. این نوع انقلابها متکی بر رهبری ائتلافی هستند که عجولانه گردهم آمده و گاهی بر هیچ رهبری تکیه ندارند و از ناسیونالیسم مدنی فراگیر برای متحد کردن مشارکت کنندگان در انقلاب استفاده میکنند. خواستههای آنان حداقلی است. آنان به دنبال بازپس گیری قدرت دولتی از رژیمهای فاسد هستند که حداقل وجه اشتراکی است که میتواند تا حد امکان مشارکت کنندگان را جذب کند.
من از تعدادی از نظرسنجیهای شرکت کنندگان در انقلابهای مدنی شهری در اوکراین، مصر و تونس استفاده کردهام که نشان میدهد افرادی که در انقلابهای مدنی شهری شرکت میکنند در واقع از نظر هویت سیاسی بسیار متنوعتر از افرادی هستند که مخالف انقلاب هستند و یا در آن شرکت نمیکنند، اما از آن حمایت میکنند که باز هم مربوط به استفاده از اعداد بزرگ در یک دوره زمانی متمرکز است.
من اصطلاح انقلاب مدنی شهری را ترجیح میدهم، زیرا این انقلابها بهعنوان انقلابهایی علیه دولت سرکوبگر بهتر شناخته میشوند تا انقلابهایی برای دموکراسی. این نوع انقلابات بیشتر در مورد چیزی هستند که مردم با آن مبارزه میکنند و نه درباره آن چه که برای آن مبارزه میکنند.
انقلابهای مدنی شهری که شرح دادم نسبت به انواع دیگر انقلابهای گذشته، میزان موفقیت بیشتری دارند. این انقلابات هم چنین کمتر اهداف جاه طلبانه دارند، زیرا تا آنجا که ممکن است مردم را به سوی انقلاب جذب میکنند. دولتهای پس از انقلاب که به وجود میآیند توانایی کمتری برای ایجاد تغییرات اساسی دارند و بیشتر توسط ائتلاف هایشان محدود میشوند. در عین حال، آن ائتلاف از آنچه در سایر انقلابها وجود دارد شکنندهتر است. همان طور که در کتاب نشان دادهایم رژیمهای برآمده به دنبال انقلابهای مدنی – شهری ثبات و ماندگاری کمتری دارند. بخش مهمی از این موضوع به این واقعیت مربوط میشود که ائتلافهای انقلابی به سرعت شکل میگیرند و تا آنجا که ممکن است مردم را در مدت زمان بسیار کوتاه بسیج میکنند.
برای مثال، انقلاب در فیلیپین به مدت چهار روز ادامه داشت. انقلاب نارنجی حدود ۱۷ روز به طول انجامید. این وضعیت را با فرآیندهای انقلابی طولانی مدت مرتبط با انقلابهای اجتماعی مقایسه کنید که معمولا شامل جنگهای داخلی میشد که در یک دوره زمانی طولانی ادامه داشت و به جنبشهای انقلابی اجازه میداد تا افراد را در یک ایدئولوژی یا جهان بینی خاص اجتماعی کنند و هم چنین افراد را برای جنبش انقلابی انتخاب کنند. انقلابهای مدنی شهری نمیخواهند افراد را برای انقلاب انتخاب کنند. آنان میخواهند تا آنجا که ممکن است افراد بیشتری در انقلاب شرکت کنند. انقلابهای مدنی شهری موفق به برخی پیشرفتهای اساسی منجر میشوند. این نوع انقلابات آزادیهای سیاسی و مسئولیت پذیری بیشتری را در مقایسه با رژیمهای قبل از انقلاب به ارمغان میآورند.
سطوح آزادیهای سیاسی در چند سال اول پس از انقلابهای مدنی شهری عموما از سطوح متوسط آزادی در دموکراسیهای انتخاباتی پایینتر است و به طور متوسط در طول زمان رو به وخامت گذاشته است.
نکته مهم دیگر آن است که انقلابهای مدنی شهری دولت را به صورت دست نخورده از رژیم قدیم به ارث میبرند. یکی از دستورات معروف لنین این بود که انقلابیون باید ماشینهای دولتی را در هم بشکنند و یک دولت جدید ایجاد کنند و البته این یک روند بسیار خشونت آمیز بود. با این وجود، انقلابهای مدنی شهری، دولت را با همه روابط فاسدش تا حد زیادی دست نخورده به ارث میبرند. این همان روابط فاسدی بود که در بسیاری از موارد در وهله نخست مردم را به شورش تشویق میکرد. در نتیجه، فساد پس از انقلاب تقریبا مشابه سطوح فساد پیش از انقلاب است و در عمل مشابه جوامعی است که انقلابهای مدنی ناموفق شهری را تجربه کردند. سطوح فساد در رژیمهای روی کار آمده پس از انقلابهای مدنی - شهری بسیار بالاتر از فساد در دموکراسی متوسط است. اینها مواردی هستند که تغییرات ایجاد شده توسط رژیمهای مدنی شهری پس از انقلاب را محدود میکنند.
در انقلابات مدنی – شهری این تلاش صورت میگیرد تا حد امکان مردم بسیج شوند و طیف وسیعی از افراد به سوی انقلاب جذب شوند و فاقد سازماندهی سلسله مراتبی است که بتواند پس از انقلاب تغییراتی را اعمال کند. به عبارت دیگر، این نوع انقلابات در کسب قدرت موفقتر هستند، اما شکنندهتر و با پایداری کمتر هستند و توانایی کمتری در ایجاد تغییرات اساسی و پایدار دارند. انقلابهای مدنی شهری عمدتا پس از جنگ سرد رخ دادهاند در فضایی با یک سیستم ژئوپولیتیکی تک قطبی که در آن ایالات متحده و یک اقتصاد جهانی شده نئولیبرال مسلط بود. ایالات متحده در تسهیل تعدادی از این انقلابها نقش داشت. انقلابهای مدنی - شهری عمدتا ناشی از شرایط داخلی بودهاند با این وجود، محیط ژئوپولیتیکی نیز برای رخ دادن این نوع انقلابها مساعد بوده است. همزمان با پایان اتحاد جماهیر شوروی و فروپاشی کمونیسم فضای ژئوپولیتیکی برای بروز انقلاب اجتماعی به شدت منفی شد؛ بنابراین ژئوپولیتیک نقش اساسی در شکل دادن به الگوهای جهانی انقلاب دارد.
رشد طبقه متوسط جهانی تحت نئولیبرالیسم و بحرانهای اقتصادی دورهای که نئولیبرالیسم به آن دامن زده است نیز در انقلابهای مدنی - شهری نقش داشته است. همه انقلابهای مدنی شهری از دل بحران اقتصادی بیرون نیامدهاند، اما تعداد قابل توجهی از این نوع انقلابات در چنین بستری رخ داده اند. جهانی شدن هم چنین نقش بزرگی در شورشهای مدنی شهری از طریق انتشار فراملی ایفا کرد که به طور کلی در انقلابهای شهری اهمیت ویژهای داشته است.
نقش شبکههای جهانی شده در سراسر جوامع و رشد سیستمهای ارتباطی مدرن با تعاملات آنی و فراملی برای انقلابهای معاصر حیاتی بوده اند. من در کتابام لنین و انقلاب تحت رهبری او در سال ۱۹۱۷ میلادی را با انقلاب ۲۰۱۱ میلادی تونس مقایسه کرده ام. در سال ۱۹۱۷ میلادی، لنین که در آن زمان در زوریخ بود تا حدی از رویدادهای انقلاب فوریه در روسیه مطلع شد. در مقابل، در مورد انقلاب تونس اقدامات سرکوبگرانه دولت و اعتراضات مردم با گوشیهای تلفن همراه هوشمند فیلمبرداری شد و به صورت فراملی برای مهاجران تونس در خارج از کشور (۱۰ درصد از جمعیت تونس را تشکیل میدهند) ارسال شد. آنان شبکههایی را در خارج از کشور ایجاد کردند که در تونس برای عموم قابل دسترسی بود. بنابراین، آنچه را در حوزه میدانی در تونس رخ میداد در عمل در زمان واقعی به خانه بازگشته بود. این یک دگرگونی ارتباطی است که شیوه وقوع انقلابها را به شدت تغییر داده است.
اکنون که هژمونی جهانی ایالات متحده اساسا پایان یافته به نظر میرسد نئولیبرالیسم رو به زوال است و جهانی شدن به دلیل شیوع کرونا و تهاجم روسیه علیه اوکراین با چالش مواجه است الگوهای انقلاب احتمالا تغییر خواهند کرد. همان طور که در ابتدای گفتگوی خود اشاره کردم انقلاب همیشه یک پروژه در حال تحول بوده است که برای اهداف مختلف مورد استفاده قرار گرفته است. در آینده نیز در پاسخ به تغییرات ساختاری در مقیاس بزرگ در بستری که در آن قرار دارد به تکامل خود ادامه خواهد داد.
با عقب نشینی هژمونی آمریکا و نظم بین المللی لیبرال، توجه ایالات متحده به سمت مشکلات خود یعنی قطبی شدن سیاسی و آشفتگی اقتصادی معطوف شده است. تاکید سنتی آمریکا بر حقوق بشر و ترویج دموکراسی کمرنگ شده است. این موضع بر فرآیندهای انقلابی در سراسر جهان تاثیر گذاشته است. در عین حال، روسیه و چین نقشهای بزرگتری در حمایت از متحدان خودکامه خود در خاورمیانه، آفریقا و آمریکای لاتین ایفا کردهاند و سرمایه گذاری، تسلیحات، منابع و آموزش را برای آنان فراهم میکنند.
روسیه و چین هر دو خود را به عنوان قدرتهای ضد انقلاب در دنیای امروز تعریف میکنند. رژیمهای سیاسی چین. روسیه از مشاهده امواج شورش در حوزه پسا کمونیستی و در خاورمیانه ترسیده اند. این رژیمها هم چنین پیشگام فناوریهای جدیدی برای کنترل مخالفان در داخل کشور با استفاده از فناوریهای دیجیتال بودهاند و شروع به صدور آن فناوریها برای متحدان خود در خارج از کشور کردهاند. همه این موارد باعث میشود که زمینه ژئوپولیتیک جهانی برای شورش مدنی شهری کمتر مساعد باشد.
تا کنون ما شاهد کاهشی در ظهور رویدادهای انقلابی جدید در سراسر جهان نبوده ایم. انقلابات هم چنان در حال رشد هستند و اشکال مدنی - شهری در آن غالب است. با این وجود، آن چه که ما شاهد آن بودهایم کاهش میزان موفقیت مناقشات انقلابی در سالهای اخیر است. هم چنین، سطح فزایندهای از خشونت جمعیت در انقلابهای شهری وجود دارد. یورومیدان در اوکراین مثال خوبی در این باره است. این به معنای بازگشت به شورش مسلحانه در شهرها نیست بلکه بازگشتی است به الگوهای آشوبگرانهتر انقلاب در شهرها. در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، شورش انقلابی یکی از تاکتیکهای اساسی مورد استفاده انقلابیون شهری بود. اکنون به نظر میرسد که در حال بازگشت به آن وضعیت هستیم.
در پاسخ به این سطح بیشتر خشونت، جمعیتها به تاکتیک فرسوده شورش انقلابی بازگشته اند. خشونت آشوبگرانه در انقلابات با ناتوانی رهبران احزاب متعارف و جامعه مدنی در کنترل جمعیتهای بدون رهبر که به صورت دیجیتالی بسیج شدهاند دیده میشود. یکی از اقداماتی که اینترنت باعث ظهور آن شده تضعیف روابط بین جمعیتها و احزاب سیاسی سنتی است. بنابراین، احزاب برای مهار پیروان خود کار دشوارتری پیش رو دارند. این ترکیب بیثباتتر از شورش انقلابی و مجموعه مدنی شهری ممکن است آینده انقلاب در شهرها را نشان دهد. منازعات انقلابی در شهرها متمرکز خواهد شد، اما احتمالا در واکنش به تغییرات ساختاری جهانی شکل آن تغییر خواهد کرد.
پیشتر تصور میشد که دموکراسیها از انقلاب مصون هستند. اگر میتوانید منتظر حذف یک رهبر در پای صندوقهای رای باشید چرا خطر انقلاب را بپذیرید؟ اما امروز ممکن است این وضعیت تغییر کند. با قطبی شدن، رشد پوپولیسم و دموکراسیزدایی در جوامع صنعتی پیشرفته دموکراسیها ممکن است بیشتر مستعد تحولات انقلابی شوند.
به عنوان مثال، ایالات متحده در زمان ترامپ در برابر انقلاب بسیار آسیب پذیرتر شد. این کشور شروع به نمایش تعدادی از ویژگیهای ساختاری مشابه با رژیمهایی کرد که شورشهای مدنی شهری را تجربه میکردند. اگر شورش ۶ ژانویه موفق به لغو انتخابات ۲۰۲۰ میلادی میشد واکنش انقلابی بخشهایی از مردم آمریکا کاملا قابل تصور بود. تعداد نگران کنندهای از رژیمها در سراسر جهان وجود دارند که از دموکراسی دور شده و به رژیمهای استبدادی رقابتی نزدیک میشوند. این رژیمها میتوانند در آینده در برابر چالشهای انقلابی آسیبپذیر شوند.