آواضح؛ مجموعه شعر طنز شاعر بندرعباسی منتشر شد
«آواضح»، عنوان در هم پیچیده و خود ساخته کتاب طنز آوا دار و آوازه دار همین شاعر طنزپرداز معلوم الحال است. با انتشار یک کتاب... ادامه مطلب...
«آواضح»، عنوان در هم پیچیده و خود ساخته کتاب طنز آوا دار و آوازه دار همین شاعر طنزپرداز معلوم الحال است.
با انتشار یک کتاب جدید، بار دیگر جامعه طنز کشور تکان خورد!
نامش «احمد آوازه» است. متولد ۱ مرداد ۱۳۵۶ و دارای مدرک کارشناسی ارشد در رشته عمران. خوشبختانه ساکن بندرعباس است و اوضاع را چنان شیر تو شیر دیده که چنین در هر کوی و برزن، چو انداخته که چندین کتاب در زمینه شعر طنز و جدی دارد که متأسفانه برای چاپ آنها با اکثر ناشران مشکل پیدا کرده است. میگوید به هرکدام که مراجعه میکنم، کتابهای مرا چاپ نمیکنند. نمیدانم چه مشکلی با من دارند؟…
وی در ادامه میافزاید : «البته یکی از این ناشران، چندی پیش عاجزانه خواهش کرد که اول برو کتابت را بنویس، بعد بیا برای چاپ!»
او سپس اضافه میکند که : «قبلاً گاهی شعر جدی میگفتم و به جایی نرسیدم. گفتم حالا که قرار است به جایی نرسم، پس بگذار با شعر طنز به جایی نرسم. این شد که شروع کردم به طنازی!»
ــ خسته نباشی دلاور!….. (فقط بپّا دستت نره لای در!)
کتاب آواضح طنز آوا دار و آوازه دار
«آواضح»، عنوان در هم پیچیده و خود ساخته کتاب طنز آوا دار و آوازه دار همین شاعر طنزپرداز معلوم الحال است که به اجمال، در بالا ذکر خیرش رفت و در پایین، توجه شما را به ادامه ایشان جلب می کنم.
احمد آوازه این کتاب شعر طنزش را بالاخره توسط انتشارات پارسی سرا به زیور طبع آراسته و شکایتی ندارد. فقط یک مقداری بابت حرفه اصلی و اشتغالی اش گویا حالش خوش نیست. چندان که آشکار بر پشت جلد کتابش به خط درشت نوشته است:
حالم خراب و قصر امیدم خراب تر
خیر سرم مهندس عمران کشورم
حق دارد بنده خدا!…. کجا را عمران کند؟ حتی مرحوم عمران صلاحی نیز در این فقره، بلاتکلیف بود. و در کمال تعجب، طنز مینوشت و مقابل آینه با خودش میگفت : «اوضاع جهان، دیمی و هرکی هرکی است/ کوتاه بیا تا که درازت نکنند!».
دیگر تکلیف این احمد آقای آوازه (بر وزن آواره)ی ما مشخص است. او خیلی با احتیاط، برخی از اشعار انتقادی طنزش را در کتابش جمع کرده و یک اسمی هم روی آن گذاشته که حتی مردان مرّیخی یا زنان ونوسی هم درست و حسابی از آن،سر در نیاورند : «آواضح» !
یعنی ایشان بلاتشبیه، به سبک این شرکتهای خـودروسـازی داخلـی (که نخـواستیـم نامشـان فـاش شــود!)، زده فامیـل خـود را که «آوازه» باشـد و برهمگان واضح و مبرهن میباشد؛ با همین کلمه «واضح» ترکیب کرده و یک چیزی از توش در آورده که زیادی بدیع باشد. مسلمان نشنیده و کافر هم ندیده باشد! (البته اگر از علامه دهخدا سؤال بفرمایید، به شما میگوید که اگر «اَواضح» بود، جمع کلمه عربی واضحه بود و به معنی روزهای روشن ماه یا همان ایام البیض معروف. سیزدهم تا پانزدهم ماه. ایامی که شبش پلنگها هم چنگ بر روی ماه کامل میکشند.
عاقل میان معرکه با خر نمیرود
آوازه، واضح و روشن اعلام موضع میکند که درست است از رشته عمران دانشگاهش خیر ندیده و زده به در طنازی و طنزاندازی؛ اما خیلی هم بی گدار به آب نزده. عاقل است و حواسش هست که در این میدان پرخوف و خطر اگر دقت نکنی، گاه به شهادت آن ابر رند شیراز: سرها بریده بینی، بی جرم و بی جنایت!….فلذا خیلی واضح و پرآوازه، اعلام موضع میکند:
عاقل میان معرکه با خر نمیرود
با شاخ تیز گاو کسی ور نمیرود
نزدیک خطّ قرمز مردم نمیشود
با دست بسته، دور و بر شر نمیرود
در وصف جام باده و سیما و زلف یار
از حدّ شاعرانـه، فراتـر نمـیرود
با وعـده کلوچـه و آلوچـه و هلـو
هرگز به باغ بی ثمر و بر نمیرود
عاقل شعار بیخودی اصلاً نمیدهد
اما اگر که داد، از آن در نمیرود!
حالا درست است که عامداً و عالماً ترتیب ابیات شعر را به هم ریختیم، اما ترکیب آن به هم نریخت. خواستیم مضمون آن را برسانیم که بفهمید طرف، خوشبختانه خودش گوشی دستش هست! برای همین هم بود که به برنامه تلویزیونی «قندپهلو»ی کذا و کذا هم دعوت شد و آمد و درخشید و رفت. برگشت بندرعباس، پیش خالو راشد انصاری (دامت طنزهما!).
بگذارید زیادی پست سر این احمد آقای خوش آوازه حرف نزنیم و به خدایش بسپاریم. به اندازه کافی، هم خودش میلرزد، هم جایی که در آن است؛ بندر!….ما دیگر، بیش از این بر لرزشهای او اضافه نکنیم.
بس که خوش هیکل و خوش چهره و آقا منشـم
البته چیزی از ارزشهای او هم کم نمیشود. همین کتاب «آواضح» ش که بیرون داده، برایش یک نوع ارزش افزوده است. ما دیگر چیزی نداریم بر آن بیفزایم؛ جز همین چند بیت حسن ختام این معرفی، که خودش در ابتدای کتابش با عنوان «معرفی نامه خودم»، خیلی واضح آن را آورده و چاپیده است:
مجمع خوبی و عشق و ادب و الطافم
پاکم و صادقم و درخور این اوصافـم
آهنین پنجه و پیل افکن و ورزشکارم
کسب عنوان جهانی شـده از اهدافـم
خارق العادگی ام از سکناتم پیداسـت
در بیان کردن اصـل و نسبـم شفافـم
بس که خوش هیکل و خوش چهره و آقا منشـم
کیس مدّ نظـر یکصـد و ده تا دافـم!
اهل فضل و هنرم، درهمه جا کاربلـد
متخصـص بـه امـور همـه اصنـافـم
***
مانده یک مشکل کوچک که اگر حل بشود
گـل بـی خـار خـدا در همـه اکنـافـم
قسمت منفـی ثابـت شـده زندگـی ام
هست این نکته که پر حرفم و خالی بافم!
نگارنده: نام محفوظ!
منبع : روزنامه اطلاعات