«هیولاوار»؛ روایت ترس‌هایی که از اعماق بیرون می‌آیند


«هیولاوار»؛ روایت ترس‌هایی که از اعماق بیرون می‌آیند

فیلم «هیولاوار» (Monstrous) ترکیب موفقی از یک داستان ترسناک و نگاهی عمیق و روانشناختی است. هیولای این فیلم فقط چیزی برای ترسیدن نیست بلکه موضوعی برای فکر کردن هم هست؛ هیولایی که انگار از برکۀ تاریک خاطره‌های آزاردهندۀ ما بیرون می‌آید.

فرارو- حضور درخشان کریستینا ریچی در نقش اصلی فیلم «هیولاوار» یکی از مهم‌ترین نکات مثبت آن است؛ فیلمی خوش‌ساخت و سطح بالا که با وجود اینکه طبق کلیشه‌های رایج ژانر ترسناک ساخته شده، اما بسیار پرکشش و گیراست. این فیلم در ضمن داستان هراس‌آوری که دارد پر از ایده‌های عمیق دربارۀ زخم‌های روحی و پیچیدگی‌های مسئولیت مادری است.
به گزارش فرارو؛ داستان «هیولاوار» در اواخر دهۀ ۱۹۵۰ میلادی می‌گذرد و دربارۀ مادری به اسم لورا است که از دست آزار‌های شوهر سابقش فرار می‌کند و همراه با پسر هفت‌ساله‌اش کودی (سانتینو بارنارد) به کالیفرنیا می‌رود تا زندگی جدیدی را آغاز کند. لورا عاشق خانۀ جدیدشان شده و یک شغل منشی‌گری هم پیدا کرده است. او بعدازظهر‌ها به تماشای تلویزیون می‌نشیند و به خرید لوازم جدید آشپرخانه فکر می‌کند.
«هیولاوار»؛ روایت ترس‌هایی که از اعماق بیرون می‌آیند
اما کودی به این راحتی‌ها با وضعیت تازه کنار نیامده. او در مدرسه هنوز جا نیافتاده و هر روز دلش می‌خواهد که هرچه زودتر به خانه برگردد. اما مشکل اصلی از جایی شروع می‌شود که کودی به مادرش می‌گوید شب‌ها یک زن با ظاهر وحشتناک را می‌بیند که از برکۀ نزدیک خانه‌شان بیرون می‌آید و می‌خواهد او را با خودش به درون برکه بکشد.
«هیولاوار» از همان ابتدا حال و هوایی هراس‌آور دارد که مخاطب را عمیقا تحت تاثیر قرار می‌دهد. منظره‌های فیلم و طراحی لباس‌های بازیگران حالتی کارت‌پستالی و جلوه‌ای گرم و درخشان دارند، اما این باعث نمی‌شود که تاریکی و سرمای عمیقی را که در دل داستان وجود دارد احساس نکنیم. گذشتۀ رنج‌آوری که لورا داشته همچنان روی زندگی آن‌ها سایه انداخته و باعث می‌شود رابطۀ لورا و پسرش پر نوسان و مسئله‌دار باشد.
«هیولاوار»؛ روایت ترس‌هایی که از اعماق بیرون می‌آیند
یکی از نقاط قوت فیلمنامۀ «هیولاوار» ابهامی است که تا انتهای فیلم در مورد ماهیت واقعی موجود اسرارآمیز برکه وجود دارد. این ابهام کاملا به‌جا و فکرشده است و عمق زیادی به داستان فیلم بخشیده است. در واقع همین ابهام است که باعث می‌شود این فیلم به اثری تامل‌برانگیز و متفکرانه دربارۀ تاثیر زخم‌های روحی بر ذهنیت و رفتار آدم‌ها تبدیل شود.
کریستینا ریچی در این فیلم تصویری باورپذیر و طبیعی از زنی ارائه می‌دهد که تلاش می‌کند تا هر مشکل عمیقی را با پرداختن به ظواهر پر زرق و برق زندگی بپوشاند، اما مشکلات درونی‌اش کار خودشان را می‌کنند و روحش از درون می‌خورند؛ مشکلاتی که مثل هیولای دریاچه از برکۀ خاطرات او بیرون می‌آیند و آزارش می‌دهند.
روند فیلم کاملا متناسب و پرکشش است و پایان‌بندی آن هم خالی از چرخش‌هایی غافلگیرکننده نیست. این از آن فیلم‌هایی است که وقتی نوشته‌های پایانی‌اش بالا می‌آیند تازه انگار در ذهن مخاطب آغاز می‌شود و فکر او را به خودش مشغول می‌کند.
کارگردان: کریس سیورتسون (Chris Sivertson) فیلمنامه‌نویس: کارول چرست (Carol Chrest) بازیگران: کریستینا ریچی (Christina Ricci)، سانتینو بارنارد (Santino Barnard) و دیگران زمان انتشار: ۲۳ اردیبهشت
منبع: screendaily.com

روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

روایت «نشخوار» از دغدغه «بازیگر شدن»/ نسل نو حرف نو می‌خواهد