خبرگزاری مهر -گروه دین و آئین- نگار احدپور اقبلاغ: امروز ۲۷ اردیبهشت سالروز رحلت عالم ربانی، فقیه عالیقدر و عارف روشن ضمیر حضرت آیت الله حاج شیخ محمدتقی بهجت است.
آیت الله محمدتقی بهجت فومنی در اواخر سال ۱۳۳۴ قمری در خانوادهای دیندار در شهر مذهبی فومن استان گیلان، چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در مکتب خانه فومن به پایان برد، و پس از آن در همان شهر به تحصیل علوم دینی پرداخت. پس از طی دوران مقدماتی تحصیلات دینی در شهر فومن، به سال ۱۳۴۸ قمری هنگامی که تقریباً ۱۴ سال از عمر شریفش میگذشت به عراق مشرف شد و در کربلا اقامت گزید.
آیت الله بهجت در دوران سطح و خارج از محضر استادان بزرگی چون آیات: آقا سید ابوالحسن اصفهانی، آقا ضیا عراقی، و میرزای نائینی و حاج شیخ محمد حسین غروی اصفهانی بهرهها برد. ایشان در ضمن تحصیل و پیش از دوران بلوغ، به تهذیب نفس همّت گمارده، و در کربلا در تفحّص استاد و مربی اخلاقی بر آمده و به وجود آیت الله سید علی آقای قاضی که در نجف بوده پی میبرد و از شاگردان ایشان میشود.
آیت الله بهجت بعد از تکمیل دروس به ایران مراجعت کرده و تصمیم گرفت که در شهر مقدس قم اقامت کند. در حوزه علمیه قم به تدریس دروس حوزوی و درس اخلاق میپرداخت و در دورانی از حیات پربارش با انتشار رساله توضیح المسائل در زمره مراجع تقلید شیعیان جهان قرار گرفت.
روزهای پایانی اردیبهشت ۱۳۸۸، روزهای پایانی انتظار برای رسیدن به بهشت دیدار بود. غروب یکشنبه، بیست و هفتم سال ۱۳۸۸، وقتی خبر رحلت آن عالم ربانی در شهر پیچید، بهت و حیرت و آنگاه ناله و شیون شهر را فرا گرفت. مستند «آن مرد بسیار» به کارگردانی احمد شریف زاده، داستان زندگی این عالم ربانی به روایت فرزند ایشان حجت الاسلام شیخ علی بهجت است. آنچه در ادامه میخوانید روایت حجت الاسلام بهجت از زندگی سراسر درس این عالم ربانی است:
حجت الاسلام شیخ علی بهجت سخن از کرامات پدر را با اشاره به آیه ۴۱ سوره مبارکه طه، اینگونه آغاز میکند: خداوند متعال به حضرت موسی (ع) میفرماید «وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی»، «اصلا من تو را برای خودم ساختم»، موجوداتی که خودشان را برای خدا صرف میکنند، خداوند به آنها عنایت میکند، توفیق میدهد و حفظشان میکند و راه نهان را زودتر به آنها نشان میدهد. پدرم خیلی زود این مسیر را پیدا کرد. ایشان کودک بود و سالها قبل از سن بلوغ که پروردگار انسانهای وارستهای را سر راهش قرار داد و او با الگو قرار دادن آنها، قدم در این راه گذاشت.
وی خاطرنشان کرد: ایشان از همان کودکی و از سن ۷-۸ سالگی توفیق این را داشت که با عالم بزرگ شهر فومن که در نجف تحصیل کرده و نه تنها در علم، بلکه در عمل هم ید طولایی دارد و همطراز و هم سنگ علمای بزرگ آن زمان نجف بود، معاشرت کند، به طوری که این عالم بزرگ را از درب منزلش تا مسجد همراهی میکرده، در هنگام خواندن نماز، تعقیبات نماز، انجام واجبات و مستحبات و سایر امور نیز همراه وی بوده و حتی هنگام بازگشت هم تا درب منزل ایشان را همراهی میکردند و در این رفت و برگشت و همراهی ادب، اخلاق، رفتار، معاشرت، بیداری، سلوک و نحوه عبادت را به خوبی میآموزد. این کودک ۷-۸ ساله در اثر معاشرت خیلی چیزها میآموزد.
فرزند آیت الله بهجت بیان کرد: پدرم حتی محبت استادش به موجودات را نیز شاهد بود و از همان کودکی با رأفت و مهربانی بزرگ شد، مهمترین اثر این رفت و آمدها بر این کودک حدود ۱۰ ساله، را شاید بتوان آشنایی وی با محافظت و مراقبت از عصمت و پاکی و بی گناهی دوران کودکی اش دانست. آیت الله بهجت در آن ایام، بر مراقبت از روح پاک کودکانه به وسیله عبادات، مستحبات و رشد معنوی اهتمام میکند، نحوه عبادت کردن، نماز خواندن، نحوه تکلم با خدا و نحوه حضور و ادب را در همان کودکی آموخته بود و البته اظهار نمیکرد. یک بار شنیدم که ایشان نقل میکردند: «زمانیکه نماز میخواندم یک چیزهایی را میدیدم، سالها قبل از بلوغ و در این اندیشه بودم که همگان آنچه من میبینم را میبینند»، یعنی ایشان از همان ابتدا با عصمت کودکانه و کمالات اخلاقی که برایش مستحب بوده، این مراقبت از روح را آغاز کردند.
حجت الاسلام بهجت با بیان اینکه از بزرگان و عرفا نقل شده که انسانها از عمل به مستحبات، مقاماتی به دست میآورند، عنوان کرد: عمل به واجبات حداقل کاری است که میتوان برای تعالی انجام داد، به همین خاطر عرفا، قرب مستحبات را بالاتر از قرب فرایض میدانند. آیت الله بهجت قرب مستحبات را حتی قبل از تحصیل علم آغاز میکند و در قرب نوافل هم با استاد خود همراه میشود، میدانیم انسان به وسیله اعمال خود میتواند به رشد معنوی دست پیدا کند.
ایشان نقل میکردند: «زمانیکه نماز میخواندم یک چیزهایی را میدیدم، سالها قبل از بلوغ و در این اندیشه بودم که همگان آنچه من میبینم را میبینند»
وی گفت: همانطور که پیش تر ذکر کردم، ایشان در کودکی و در نماز کودکانه خود، چیزهایی میدیدند که تصور میکردند به چشم همگان هم دیده میشود، سالها گذشت تا ایشان متوجه شدند که خیر، آنچه ایشان در نماز میبینند فقط به چشم خود ایشان مشاهده میشود و همین یعنی بهره کافی از امکاناتی که خدا در وجود وی قرار داده است. با توجه به اینکه عصمت، موتور محرکهای قوی است برای وصول به مقامات و در حالی که بسیاری از بزرگان بعد از سالها ریاضت، ممکن است چنین احوالاتی پیدا کنند، اما سنین کودکی و معصومیت و پاکی وجودی به ایشان کمک میکند که آنچه بزرگان به یک عمر زحمت به دست میآورند، با کمی ممارست برایشان حاصل شود. عجیب هم نیست، مگر در مورد حضرت مریم (س) قرآن نمیفرماید: «کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا» هرگاه زکریّا در محراب عبادت بر مریم وارد میشد، خوراکی (شگفتآوری) نزد او مییافت. این آیه به عصمت کودکانه حضرت مریم (س) و عبادتهای خالصانه وی در دوران کودکی اشاره میکند. ایشان در کودکی و در نماز کودکانه خود، چیزهایی میدیدند که تصور میکردند به چشم همگان هم دیده میشود، سالها گذشت تا ایشان متوجه شدند که خیر، آنچه ایشان در نماز میبینند فقط به چشم خود ایشان مشاهده میشود
حجت الاسلام بهجت افزود: لذا این احوالات ممتاز آیت الله بهجت را در همان کودکی به کسب علم و آگاهیهای علمی مجبور و وارد عرصه علم و تحصیل میکند، ایشان همزمان با تحصیل علم و یادگیری ادبیات و ریاضیات و… در مکتب، همزمان با دوره رضاخان و آغاز ترویج فرهنگ غرب در کشور، در حوزه مشغول تحصیل شد. ایشان با دقت از اوقات خود بهره میبرد، با اینکه در سنین کودکی بود، اما به جای اتلاف وقت، اوقات خود را صرف مطالعه و تحصیل علم طلبگی و غیرطلبگی میکرد، ایشان در جایی میفرماید: «وقتی که خسته میشدم حتی در کربلا، شروع میکردم به مشق کردن»، ایشان از نهایت اوقاتشان استفاده میکردند و وقت را صرف لهو و لعب نمیکردند. ایشان هیچگاه کمالات خود را ابراز نمیکردند، به عنوان مثال شنیدم در جایی به یک سری از کودکان فرمودند؛ «من همسن و سال شما بودم، نماز که میخواندم در رکعت اول بعد از سوره حمد، سوره بقره را از حفظ میخواندم»، بنابراین ایشان حافظ قرآن هم بودند اما هیچگاه این توانایی را ابراز نکردند. ایشان با جدیت تحصیل علم میکردند و آنقدر جدی بودند و دقت و قاطعیت داشتند، حتی در همان دروس ابتدایی حوزههای علمیه.
دقت در انتخاب اساتید
علی بهجت خاطرنشان کرد: پدر در انتخاب اساتید بسیار دقیق عمل میکرد و دقیقترین و مشکل فهم ترین اساتید را انتخاب میکرد، ایشان توجهی به معروفیت و بیان ممتاز اساتید نداشت و این روش را تا آخر عمر در پیش گرفت. ایشان از تحصیل در کربلا که فارغ شد در سن ۱۸ سالگی، زندگی و تحصیل را در نجف ادامه داد، خود ایشان در جایی میفرمایند: در کربلا که بودیم، گاهی اوقات بحث میکردیم، در مورد اینکه اگر کسی بخواهد علم اصول را بخواند، نباید برود درس «مرحوم کمپانی» برای اینکه دوره اصول او ۱۴ سال طول میکشید و آدمی مگر چقدر عمر دارد که بخواهد ۱۴ سال از عمرش را برای خواندن یک درس وقت بگذراند در حالی که میتواند در درس «مرحوم آقای ضیا» به مدت ۷ سال و یا مرحوم «آقای نایینی» به مدت ۴ سال درس را فراگیرد. به هر حال بحث طلبههای دوره ابتدایی در کربلا این مورد بوده، اما ایشان در نجف، دقیقاً برعکس دیگر طلبهها، اساس انتخاب استاد را میگذارد بر سختگیرترین، و دقیقترین استاد «مرحوم کمپانی»، اما روشی را انتخاب میکرد جهت دسترسی سریعتر به مطالب از طریق «دوره تقریر». ایشان استادی را انتخاب میکرد که دیگران رغبت کمتری به او داشتند، چرا که در این صورت ایشان از وقت و دقت بیشتری برای استفاده از دانش آن استاد بهره مند میشد.
وی افزود: ایشان تعمق قوی در هر مسئله را از همان اساتید سخت گیر خود فرا گرفته و همین امر باعث شد مورد توجه اساتید قرار بگیرد، ایشان در عین حال که در حین درس، نظراتی داشت، اما در درس اشکال ایجاد نمیکرد، و در پایان درس، با خود اساتید این نکات را مطرح میکرد، و این امر که او با وجود نظرات کارشناسی، اما برای دوری از خودنمایی، آنها را پنهان میکرد و در زمان مناسب مطرح میکرد، مورد توجه قرار گرفت. البته ایشان در کربلا هم که بود، از لحاظ دقت علمی و فهم در مسائل، مورد توجه قرار گرفت. این توجه در نجف هم ادامه پیدا کرد و باعث شد یکی از اساتید به ایشان حکم شرعی کند که در صورتی که در درس اشکالی به ذهنت رسید، حکم میکنم که همانجا اظهار کنی، نه بعد از درس. این تصمیم کار را برای ایشان سخت کرد چراکه ایشان نمیخواست اظهار وجود کند، اما همین هم موجب اظهار کمال او شد و نه اظهار منیت، به طوری که نقل شده ایشان «مرحوم کمپانی» را در درس میپیچاند، و این بسیار تعجب برانگیز بود، چون ایشان کم سن و سال بودند و برای اطرافیان جای تعجب داشت.
برای من خیلی عجیب بود چون هر زمان میخواستیم جایی بریم پدر چندین بار برای پیدا کردن آدرس راهنمایی میگرفت، اما آن روز همینطور مستقیم به خانه آن مرد رسیدیم، من هم در عالم کودکی خود مشغول بودم، بعدها متوجه شدم، آن مرد از دیدار خود با امام زمان (عج) برای پدر صحبت میکند آن هم دیداری که عصر روز قبل اتفاق افتاده بود و پدر از اینها آگاه بودند
توسل و توجه به عبادت همراه با تحصیل علم
شیخ علی بهجت با ذکر نقل قولی از حضرت آیت الله بهجت عنوان کرد ایشان در جایی اظهار کردند، «روزی آقایی را در حرم حضرت سیدالشهدا (ع) دیدم، که خدا میداند چه مقاماتی را طی میکرد، اما پرواز روح و الهی شدن او را دیدم»، به عبارت دیگر ایشان با یادآوری این خاطره به لزوم همراهی معنویت، رشد و الهی شدن تاکید کردند، به گفته ایشان علم و تحصیل نباید مانع از انجام مستحبات، توسلات و اهتمام به عبادت و بندگی شود. ما نباید تنها به انجام واجبات بسنده کنیم. ایشان معتقد بود که انسان اگر در معنویات ید طولایی به دست بیاورد در کسب کمالات علمی هم توفیق مییابد و آن زمان است که با اتصال به نور حقیقی عالم، با نور خدا دیدن، شنیدن و الهی شدن، تهذیب نفس امکان پذیر میشود.
وی تصریح کرد: ایشان با وجود مرتبه والای علمی و عرفانی حتی در سن ۹۰ سالگی کمک حال اهل منزل بودند. به عنوان مثال اگر فرزندانشان، کاری در خارج از منزل داشتند ایشان از کودکان و خردسالان مراقبت میکردند، با کودکان قدم میزدند و اوقاتشان را سپری میکردند. پدر در مجموع رابطه خوبی با کودکان داشتند که این امر از قلب رئوف و پاک ایشان حکایت دارد.
فرزند آیت الله بهجت با بیان یک خاطرهای تصریح کرد: «مادرم همیشه تعریف میکند، که آرزو به دل مانده ام پدرت یک بار به من سفارش غذای خاصی بدهد» پدر هرچه بر سر سفره بود میل میکرد و در مورد غذا و خوراک سخت گیر نبود. همین که غذایی باشد و او را سیر کند، برایش کفایت میکرد و بلافاصله به فکر و ذکر مشغول میشد.
وی افزود: از سال ۱۳۷۴ که رسماً مرجعیت آیت الله بهجت را اعلام کردند، رفته رفته مقلدانش بیشتر میشد؛ در داخل و خارج کشور، میلیونها نفر از ایشان تقلید میکردند، پیری و بیماری، بدنش را رنجور و خسته کرده بود، ولی با همه اینها روی گشاده و اخلاق نیکویش، از یادت میبرد که او مرجع تقلید جهان تشیع است و بیش از نود سال سن دارد و چند جور مریضی. آن رنجها را به جان می خرید و با صبر و حوصله با اطرافیان برخورد مینمود؛ حتی با آنهایی که خلاف ادب رفتار میکردند. حواسش به دوستان و اطرافیان بود، اگر شخص آشنایی التماس دعا میگفت، تا مدتها بعد آقا از او سوال میکرد مشکلش حل شده یا نه؟ آن قدر پیگیر بود که اگر فرزندش بیمار میشد، میگفت: «به آقا نگویید که فکر ایشان مشغول نشود».
حجت الاسلام علی بهجت در ادامه خاطرنشان کرد: آقا اهل عمل بود؛ به همین دلیل هم سخنان اندکش بسیار به دل مینشست. نمازهای باصفایش دل نشین بود و همه را جذب میکرد. مسجدیها میدیدند، آقا چقدر به نماز اهمیت میدهد، بعد از نماز مینشیند و تعقیبات مفصلی به جا میآورد، تعقیباتی که به هیچ وجه حاضر نبود از آنها بگذرد، اما شاید همه نمیدانستند این بخش اندکی از عبادتهای اوست.
فکر و ذکر آیت الله بهجت عبادت و راز و نیاز پروردگار بود
عبادتهای آیت الله بهجت از حدود دو ساعت به اذان صبح آغاز میشد و تقریباً تا پنج ساعت بعد که از حرم بر میگشت، ادامه مییافت، بقیه روز هم اکثراً به عبادت میگذشت تا آن لحظهای در رختخواب میرفت، اگر نگاهش میکردی، میدیدی لبهایش تکان میخورد. کار اصلی اش همین بود و بقیه کارها بین عبادات انجام میشد. اما عجیب بود با این همه وقتی که برای دعا و نماز و قرآن و روزه و ذکر و زیارت عبادت میگذاشت، از تدریس و رسیدگی به امور مردم و خانواده و … باز نمیماند. وقتی به او میگفتند: «آقا، بس است. آخر چقدر عبادت! کمی هم به درس و بحث برسید!»، میگفت: «نگران نباش! برای من به تجربه معلوم شده اگر از عبادات کم نشود، درسی که نیاز به یک ساعت مطالعه دارد، برای من با ده دقیقه تمام می شود».نمیخواست یک ثانیه را هم هدر دهد. این گونه بود که همه حسرتش را میخوردند.
وی افزود: روزی همراه پدر به خانه محقر مردی رفتیم که سر و وضع مناسبی نداشت و از خانوادههای فقیر محسوب میشد، پدر برای بار اول بود که به آنجا میرفت، بدون اینکه از کسی آدرسی بپرسد، به خانه آن مرد رسیدیم. برای من خیلی عجیب بود چون هر زمان میخواستیم جایی بریم پدر چندین بار برای پیدا کردن آدرس راهنمایی میگرفت، اما آن روز همینطور مستقیم به خانه آن مرد رسیدیم، من هم در عالم کودکی خود مشغول بودم، بعدها متوجه شدم، آن مرد از دیدار خود با امام زمان (عج) برای پدر صحبت میکند آن هم دیداری که عصر روز قبل اتفاق افتاده بود و پدر از اینها آگاه بودند. این برای ما خیلی عجیب بود.
خبرگزاری مهر -گروه دین و آئین- نگار احدپور اقبلاغ: امروز ۲۷ اردیبهشت سالروز رحلت عالم ربانی، فقیه عالیقدر و عارف روشن ضمیر حضرت آیت الله حاج شیخ محمدتقی بهجت است.
آیت الله محمدتقی بهجت فومنی در اواخر سال ۱۳۳۴ قمری در خانوادهای دیندار در شهر مذهبی فومن استان گیلان، چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در مکتب خانه فومن به پایان برد، و پس از آن در همان شهر به تحصیل علوم دینی پرداخت. پس از طی دوران مقدماتی تحصیلات دینی در شهر فومن، به سال ۱۳۴۸ قمری هنگامی که تقریباً ۱۴ سال از عمر شریفش میگذشت به عراق مشرف شد و در کربلا اقامت گزید.
آیت الله بهجت در دوران سطح و خارج از محضر استادان بزرگی چون آیات: آقا سید ابوالحسن اصفهانی، آقا ضیا عراقی، و میرزای نائینی و حاج شیخ محمد حسین غروی اصفهانی بهرهها برد. ایشان در ضمن تحصیل و پیش از دوران بلوغ، به تهذیب نفس همّت گمارده، و در کربلا در تفحّص استاد و مربی اخلاقی بر آمده و به وجود آیت الله سید علی آقای قاضی که در نجف بوده پی میبرد و از شاگردان ایشان میشود.
آیت الله بهجت بعد از تکمیل دروس به ایران مراجعت کرده و تصمیم گرفت که در شهر مقدس قم اقامت کند. در حوزه علمیه قم به تدریس دروس حوزوی و درس اخلاق میپرداخت و در دورانی از حیات پربارش با انتشار رساله توضیح المسائل در زمره مراجع تقلید شیعیان جهان قرار گرفت.
روزهای پایانی اردیبهشت ۱۳۸۸، روزهای پایانی انتظار برای رسیدن به بهشت دیدار بود. غروب یکشنبه، بیست و هفتم سال ۱۳۸۸، وقتی خبر رحلت آن عالم ربانی در شهر پیچید، بهت و حیرت و آنگاه ناله و شیون شهر را فرا گرفت. مستند «آن مرد بسیار» به کارگردانی احمد شریف زاده، داستان زندگی این عالم ربانی به روایت فرزند ایشان حجت الاسلام شیخ علی بهجت است. آنچه در ادامه میخوانید روایت حجت الاسلام بهجت از زندگی سراسر درس این عالم ربانی است:
حجت الاسلام شیخ علی بهجت سخن از کرامات پدر را با اشاره به آیه ۴۱ سوره مبارکه طه، اینگونه آغاز میکند: خداوند متعال به حضرت موسی (ع) میفرماید «وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی»، «اصلا من تو را برای خودم ساختم»، موجوداتی که خودشان را برای خدا صرف میکنند، خداوند به آنها عنایت میکند، توفیق میدهد و حفظشان میکند و راه نهان را زودتر به آنها نشان میدهد. پدرم خیلی زود این مسیر را پیدا کرد. ایشان کودک بود و سالها قبل از سن بلوغ که پروردگار انسانهای وارستهای را سر راهش قرار داد و او با الگو قرار دادن آنها، قدم در این راه گذاشت.
وی خاطرنشان کرد: ایشان از همان کودکی و از سن ۷-۸ سالگی توفیق این را داشت که با عالم بزرگ شهر فومن که در نجف تحصیل کرده و نه تنها در علم، بلکه در عمل هم ید طولایی دارد و همطراز و هم سنگ علمای بزرگ آن زمان نجف بود، معاشرت کند، به طوری که این عالم بزرگ را از درب منزلش تا مسجد همراهی میکرده، در هنگام خواندن نماز، تعقیبات نماز، انجام واجبات و مستحبات و سایر امور نیز همراه وی بوده و حتی هنگام بازگشت هم تا درب منزل ایشان را همراهی میکردند و در این رفت و برگشت و همراهی ادب، اخلاق، رفتار، معاشرت، بیداری، سلوک و نحوه عبادت را به خوبی میآموزد. این کودک ۷-۸ ساله در اثر معاشرت خیلی چیزها میآموزد.
فرزند آیت الله بهجت بیان کرد: پدرم حتی محبت استادش به موجودات را نیز شاهد بود و از همان کودکی با رأفت و مهربانی بزرگ شد، مهمترین اثر این رفت و آمدها بر این کودک حدود ۱۰ ساله، را شاید بتوان آشنایی وی با محافظت و مراقبت از عصمت و پاکی و بی گناهی دوران کودکی اش دانست. آیت الله بهجت در آن ایام، بر مراقبت از روح پاک کودکانه به وسیله عبادات، مستحبات و رشد معنوی اهتمام میکند، نحوه عبادت کردن، نماز خواندن، نحوه تکلم با خدا و نحوه حضور و ادب را در همان کودکی آموخته بود و البته اظهار نمیکرد. یک بار شنیدم که ایشان نقل میکردند: «زمانیکه نماز میخواندم یک چیزهایی را میدیدم، سالها قبل از بلوغ و در این اندیشه بودم که همگان آنچه من میبینم را میبینند»، یعنی ایشان از همان ابتدا با عصمت کودکانه و کمالات اخلاقی که برایش مستحب بوده، این مراقبت از روح را آغاز کردند.
حجت الاسلام بهجت با بیان اینکه از بزرگان و عرفا نقل شده که انسانها از عمل به مستحبات، مقاماتی به دست میآورند، عنوان کرد: عمل به واجبات حداقل کاری است که میتوان برای تعالی انجام داد، به همین خاطر عرفا، قرب مستحبات را بالاتر از قرب فرایض میدانند. آیت الله بهجت قرب مستحبات را حتی قبل از تحصیل علم آغاز میکند و در قرب نوافل هم با استاد خود همراه میشود، میدانیم انسان به وسیله اعمال خود میتواند به رشد معنوی دست پیدا کند.
ایشان نقل میکردند: «زمانیکه نماز میخواندم یک چیزهایی را میدیدم، سالها قبل از بلوغ و در این اندیشه بودم که همگان آنچه من میبینم را میبینند»
وی گفت: همانطور که پیش تر ذکر کردم، ایشان در کودکی و در نماز کودکانه خود، چیزهایی میدیدند که تصور میکردند به چشم همگان هم دیده میشود، سالها گذشت تا ایشان متوجه شدند که خیر، آنچه ایشان در نماز میبینند فقط به چشم خود ایشان مشاهده میشود و همین یعنی بهره کافی از امکاناتی که خدا در وجود وی قرار داده است. با توجه به اینکه عصمت، موتور محرکهای قوی است برای وصول به مقامات و در حالی که بسیاری از بزرگان بعد از سالها ریاضت، ممکن است چنین احوالاتی پیدا کنند، اما سنین کودکی و معصومیت و پاکی وجودی به ایشان کمک میکند که آنچه بزرگان به یک عمر زحمت به دست میآورند، با کمی ممارست برایشان حاصل شود. عجیب هم نیست، مگر در مورد حضرت مریم (س) قرآن نمیفرماید: «کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا» هرگاه زکریّا در محراب عبادت بر مریم وارد میشد، خوراکی (شگفتآوری) نزد او مییافت. این آیه به عصمت کودکانه حضرت مریم (س) و عبادتهای خالصانه وی در دوران کودکی اشاره میکند. ایشان در کودکی و در نماز کودکانه خود، چیزهایی میدیدند که تصور میکردند به چشم همگان هم دیده میشود، سالها گذشت تا ایشان متوجه شدند که خیر، آنچه ایشان در نماز میبینند فقط به چشم خود ایشان مشاهده میشود
حجت الاسلام بهجت افزود: لذا این احوالات ممتاز آیت الله بهجت را در همان کودکی به کسب علم و آگاهیهای علمی مجبور و وارد عرصه علم و تحصیل میکند، ایشان همزمان با تحصیل علم و یادگیری ادبیات و ریاضیات و… در مکتب، همزمان با دوره رضاخان و آغاز ترویج فرهنگ غرب در کشور، در حوزه مشغول تحصیل شد. ایشان با دقت از اوقات خود بهره میبرد، با اینکه در سنین کودکی بود، اما به جای اتلاف وقت، اوقات خود را صرف مطالعه و تحصیل علم طلبگی و غیرطلبگی میکرد، ایشان در جایی میفرماید: «وقتی که خسته میشدم حتی در کربلا، شروع میکردم به مشق کردن»، ایشان از نهایت اوقاتشان استفاده میکردند و وقت را صرف لهو و لعب نمیکردند. ایشان هیچگاه کمالات خود را ابراز نمیکردند، به عنوان مثال شنیدم در جایی به یک سری از کودکان فرمودند؛ «من همسن و سال شما بودم، نماز که میخواندم در رکعت اول بعد از سوره حمد، سوره بقره را از حفظ میخواندم»، بنابراین ایشان حافظ قرآن هم بودند اما هیچگاه این توانایی را ابراز نکردند. ایشان با جدیت تحصیل علم میکردند و آنقدر جدی بودند و دقت و قاطعیت داشتند، حتی در همان دروس ابتدایی حوزههای علمیه.
دقت در انتخاب اساتید
علی بهجت خاطرنشان کرد: پدر در انتخاب اساتید بسیار دقیق عمل میکرد و دقیقترین و مشکل فهم ترین اساتید را انتخاب میکرد، ایشان توجهی به معروفیت و بیان ممتاز اساتید نداشت و این روش را تا آخر عمر در پیش گرفت. ایشان از تحصیل در کربلا که فارغ شد در سن ۱۸ سالگی، زندگی و تحصیل را در نجف ادامه داد، خود ایشان در جایی میفرمایند: در کربلا که بودیم، گاهی اوقات بحث میکردیم، در مورد اینکه اگر کسی بخواهد علم اصول را بخواند، نباید برود درس «مرحوم کمپانی» برای اینکه دوره اصول او ۱۴ سال طول میکشید و آدمی مگر چقدر عمر دارد که بخواهد ۱۴ سال از عمرش را برای خواندن یک درس وقت بگذراند در حالی که میتواند در درس «مرحوم آقای ضیا» به مدت ۷ سال و یا مرحوم «آقای نایینی» به مدت ۴ سال درس را فراگیرد. به هر حال بحث طلبههای دوره ابتدایی در کربلا این مورد بوده، اما ایشان در نجف، دقیقاً برعکس دیگر طلبهها، اساس انتخاب استاد را میگذارد بر سختگیرترین، و دقیقترین استاد «مرحوم کمپانی»، اما روشی را انتخاب میکرد جهت دسترسی سریعتر به مطالب از طریق «دوره تقریر». ایشان استادی را انتخاب میکرد که دیگران رغبت کمتری به او داشتند، چرا که در این صورت ایشان از وقت و دقت بیشتری برای استفاده از دانش آن استاد بهره مند میشد.
وی افزود: ایشان تعمق قوی در هر مسئله را از همان اساتید سخت گیر خود فرا گرفته و همین امر باعث شد مورد توجه اساتید قرار بگیرد، ایشان در عین حال که در حین درس، نظراتی داشت، اما در درس اشکال ایجاد نمیکرد، و در پایان درس، با خود اساتید این نکات را مطرح میکرد، و این امر که او با وجود نظرات کارشناسی، اما برای دوری از خودنمایی، آنها را پنهان میکرد و در زمان مناسب مطرح میکرد، مورد توجه قرار گرفت. البته ایشان در کربلا هم که بود، از لحاظ دقت علمی و فهم در مسائل، مورد توجه قرار گرفت. این توجه در نجف هم ادامه پیدا کرد و باعث شد یکی از اساتید به ایشان حکم شرعی کند که در صورتی که در درس اشکالی به ذهنت رسید، حکم میکنم که همانجا اظهار کنی، نه بعد از درس. این تصمیم کار را برای ایشان سخت کرد چراکه ایشان نمیخواست اظهار وجود کند، اما همین هم موجب اظهار کمال او شد و نه اظهار منیت، به طوری که نقل شده ایشان «مرحوم کمپانی» را در درس میپیچاند، و این بسیار تعجب برانگیز بود، چون ایشان کم سن و سال بودند و برای اطرافیان جای تعجب داشت.
برای من خیلی عجیب بود چون هر زمان میخواستیم جایی بریم پدر چندین بار برای پیدا کردن آدرس راهنمایی میگرفت، اما آن روز همینطور مستقیم به خانه آن مرد رسیدیم، من هم در عالم کودکی خود مشغول بودم، بعدها متوجه شدم، آن مرد از دیدار خود با امام زمان (عج) برای پدر صحبت میکند آن هم دیداری که عصر روز قبل اتفاق افتاده بود و پدر از اینها آگاه بودند
توسل و توجه به عبادت همراه با تحصیل علم
شیخ علی بهجت با ذکر نقل قولی از حضرت آیت الله بهجت عنوان کرد ایشان در جایی اظهار کردند، «روزی آقایی را در حرم حضرت سیدالشهدا (ع) دیدم، که خدا میداند چه مقاماتی را طی میکرد، اما پرواز روح و الهی شدن او را دیدم»، به عبارت دیگر ایشان با یادآوری این خاطره به لزوم همراهی معنویت، رشد و الهی شدن تاکید کردند، به گفته ایشان علم و تحصیل نباید مانع از انجام مستحبات، توسلات و اهتمام به عبادت و بندگی شود. ما نباید تنها به انجام واجبات بسنده کنیم. ایشان معتقد بود که انسان اگر در معنویات ید طولایی به دست بیاورد در کسب کمالات علمی هم توفیق مییابد و آن زمان است که با اتصال به نور حقیقی عالم، با نور خدا دیدن، شنیدن و الهی شدن، تهذیب نفس امکان پذیر میشود.
وی تصریح کرد: ایشان با وجود مرتبه والای علمی و عرفانی حتی در سن ۹۰ سالگی کمک حال اهل منزل بودند. به عنوان مثال اگر فرزندانشان، کاری در خارج از منزل داشتند ایشان از کودکان و خردسالان مراقبت میکردند، با کودکان قدم میزدند و اوقاتشان را سپری میکردند. پدر در مجموع رابطه خوبی با کودکان داشتند که این امر از قلب رئوف و پاک ایشان حکایت دارد.
فرزند آیت الله بهجت با بیان یک خاطرهای تصریح کرد: «مادرم همیشه تعریف میکند، که آرزو به دل مانده ام پدرت یک بار به من سفارش غذای خاصی بدهد» پدر هرچه بر سر سفره بود میل میکرد و در مورد غذا و خوراک سخت گیر نبود. همین که غذایی باشد و او را سیر کند، برایش کفایت میکرد و بلافاصله به فکر و ذکر مشغول میشد.
وی افزود: از سال ۱۳۷۴ که رسماً مرجعیت آیت الله بهجت را اعلام کردند، رفته رفته مقلدانش بیشتر میشد؛ در داخل و خارج کشور، میلیونها نفر از ایشان تقلید میکردند، پیری و بیماری، بدنش را رنجور و خسته کرده بود، ولی با همه اینها روی گشاده و اخلاق نیکویش، از یادت میبرد که او مرجع تقلید جهان تشیع است و بیش از نود سال سن دارد و چند جور مریضی. آن رنجها را به جان می خرید و با صبر و حوصله با اطرافیان برخورد مینمود؛ حتی با آنهایی که خلاف ادب رفتار میکردند. حواسش به دوستان و اطرافیان بود، اگر شخص آشنایی التماس دعا میگفت، تا مدتها بعد آقا از او سوال میکرد مشکلش حل شده یا نه؟ آن قدر پیگیر بود که اگر فرزندش بیمار میشد، میگفت: «به آقا نگویید که فکر ایشان مشغول نشود».
حجت الاسلام علی بهجت در ادامه خاطرنشان کرد: آقا اهل عمل بود؛ به همین دلیل هم سخنان اندکش بسیار به دل مینشست. نمازهای باصفایش دل نشین بود و همه را جذب میکرد. مسجدیها میدیدند، آقا چقدر به نماز اهمیت میدهد، بعد از نماز مینشیند و تعقیبات مفصلی به جا میآورد، تعقیباتی که به هیچ وجه حاضر نبود از آنها بگذرد، اما شاید همه نمیدانستند این بخش اندکی از عبادتهای اوست.
فکر و ذکر آیت الله بهجت عبادت و راز و نیاز پروردگار بود
عبادتهای آیت الله بهجت از حدود دو ساعت به اذان صبح آغاز میشد و تقریباً تا پنج ساعت بعد که از حرم بر میگشت، ادامه مییافت، بقیه روز هم اکثراً به عبادت میگذشت تا آن لحظهای در رختخواب میرفت، اگر نگاهش میکردی، میدیدی لبهایش تکان میخورد. کار اصلی اش همین بود و بقیه کارها بین عبادات انجام میشد. اما عجیب بود با این همه وقتی که برای دعا و نماز و قرآن و روزه و ذکر و زیارت عبادت میگذاشت، از تدریس و رسیدگی به امور مردم و خانواده و … باز نمیماند. وقتی به او میگفتند: «آقا، بس است. آخر چقدر عبادت! کمی هم به درس و بحث برسید!»، میگفت: «نگران نباش! برای من به تجربه معلوم شده اگر از عبادات کم نشود، درسی که نیاز به یک ساعت مطالعه دارد، برای من با ده دقیقه تمام می شود».نمیخواست یک ثانیه را هم هدر دهد. این گونه بود که همه حسرتش را میخوردند.
وی افزود: روزی همراه پدر به خانه محقر مردی رفتیم که سر و وضع مناسبی نداشت و از خانوادههای فقیر محسوب میشد، پدر برای بار اول بود که به آنجا میرفت، بدون اینکه از کسی آدرسی بپرسد، به خانه آن مرد رسیدیم. برای من خیلی عجیب بود چون هر زمان میخواستیم جایی بریم پدر چندین بار برای پیدا کردن آدرس راهنمایی میگرفت، اما آن روز همینطور مستقیم به خانه آن مرد رسیدیم، من هم در عالم کودکی خود مشغول بودم، بعدها متوجه شدم، آن مرد از دیدار خود با امام زمان (عج) برای پدر صحبت میکند آن هم دیداری که عصر روز قبل اتفاق افتاده بود و پدر از اینها آگاه بودند. این برای ما خیلی عجیب بود.