سینمای جشنواره‌ای؛ میراث شهبانو درجهت پروپاگاندای ضدایرانی غرب


سینمای جشنواره‌ای؛ میراث شهبانو درجهت پروپاگاندای ضدایرانی غرب

برگزاری جشنواره فیلم کن ۲۰۲۲ و نمایش دو فیلم «برادران لیلا» و «عنکبوت مقدس» در آن و همچنین برگزاری جشنواره فیلم ونیز ۲۰۲۲ و نمایش فیلم‌های «شب داخلی دیوار»، «خرس نیست»، «جنگ جهانی سوم» و «بی رویا» در این جشنواره، دوباره بحث «سینمای جشنواره‌ای» به یکی از داغ‌ترین موضوعات روز سینمای ایران تبدیل شده است.

گروه فرهنگی-رجانیوز: برگزاری جشنواره فیلم کن ۲۰۲۲ و نمایش دو فیلم «برادران لیلا» و «عنکبوت مقدس» در آن، و همچنین برگزاری جشنواره فیلم ونیز ۲۰۲۲ و نمایش فیلم‌های «شب داخلی دیوار»، «خرس نیست»، «جنگ جهانی سوم» و «بی رویا» در این جشنواره، دوباره بحث «سینمای جشنواره‌ای» به یکی از داغ‌ترین موضوعات روز سینمای ایران تبدیل شده است. البته بحث «سینمای جشنواره‌ای» اتفاق تازه‌ای نیست و هر چند وقت یک‌بار همزمان با برگزاری جشنواره‌های سینمایی در سراسر دنیا به یکی از موضوعات مهم رسانه‌های داخلی تبدیل می‌شود. اما فارغ از دوقطبی‌های سیاسی باید به این مسئله کمی جدی‌تر و عمیق‌تر پرداخت تا شاید بعد از گذشت چهار دهه از انقلاب اسلامی، سینمای ایران از این آفت سهمگین خلاصی یابد.

اصطلاح «سینمای جشنواره ای» سال‌هاست که با سینمای ایران پیوند خورده و بیشتر از اینکه یک پدیده جهانی باشد که در سراسر دنیا به رسمیت شناخته شده، مسئله‌ای مختص به سینمای ایران است. «سینمای جشنواره‌ای» سینمایی‌است که «عامه‌پسندی» و «سرگرم‌کنندگی» به‌عنوان یک اصل ذاتی سینما برایش هیچ ارزشی ندارد و اساسا برای دیده شدن توسط مخاطب تلاشی نمی‌کند. «سینمای جشنواره‌ای» فقط به دنبال به تصویر کشیدن یک مفهوم انتزاعی-سیاسی به منظور جلب نظر روشنفکران و کسب موفقیت در جشنواره‌ها و محافل سینمایی-هنری داخلی و خارجی است.

بنابراین وقتی از «سینمای جشنواره‌ای» و «فیلم جشنواره‌ای» در سینمای ایران سخن می‌گوییم منظورمان فیلم‌هایی‌است که از همان ابتدا برای مخاطب و جامعه ایرانی ساخته نشده‌اند بلکه همان‌طور که از اسمش پیداست منتقدان و داوران جشنواره های خارجی مخاطب این آثار هستند. همچنین هدف از ساخت این فیلم‌ها در خوش‌بینانه‌ترین حالت ممکن کسب جوایز بین‌المللی و به تبع آن کسب اعتبار جهانی برای فیلمساز است نه کارکردهای متعالی‌ای که برای هنر سینما همچون بیان حقیقت متصور هستیم.

البته گاهی اوقات «سینمای جشنواره‌ای» با «سینمای هنری» یکی پنداشته می‌شود که این اتفاق ماحصل باور ادعای جشنواره‌ای سازهاست که می‌گویند «فیلم ما، فیلم هنری‌است». باید توجه داشت که «فیلم هنری» با «فیلم جشنواره‌ای» متفاوت است و جشنواره‌ای سازها تنها ادعای هنری بودن را دارند. سینمای هنری یا خاص، جریان موج نوی فرانسه و فیلم‌های کارگردانانی همچون تروفو و گدار، جریان سینمای مستقل آمریکا و فیلم‌های کارگردانانی همچون‌ اندری وارهول که مینیمالیستی‌ترین فیلم تاریخ سینما را ساخت یا دیگر فیلم‌های مشابه این جریان‌های اصلی را شامل می‌شود.

اما به طور طبیعی سینمای هنری در کنار سینمای عامه پسند معنا پیدا می‌کند. مخاطب خاص در کنار مخاطب عام شکل می‌گیرد و زنده می‌ماند. برگمان که به عنوان یکی از بزرگ‌ترین سینماگران روشنفکر شناخته می‌شود و من حتی یک‌بار هم نتوانستم فیلم «فریادها و نجواها»ی او را تا انتها تماشا کنم می‌گوید که «اگر مخاطب عام نباشد، من به خود اجازه نمی‌دهم که فیلم بسازم». سینمای هنری به مخاطب اعتقاد دارد و اصلا برای مخاطب، هرچند محدود، فیلم می‌سازد اما «سینمای جشنواره‌ای» مخاطب برایش مهم نیست چراکه حرف‌های سیاسی او قرار است برایش اعتبار کسب کند نه هنر و گیشه‌اش.

همچنین باید توجه داشت که مسئله حضور بین‌المللی فیلم‌ها یا جوایز بین‌المللی نیست بلکه ساخت فیلم براساس معیارها و سیاست‌های جشنواره‌های خارجی به امید کسب جایزه است؛ حتی اگر آن معیارها ضد آرمان‌ها و ارزش‌های ملی کشورمان باشد.

حال برای اینکه بفهمیم چگونه «سینمای جشنواره‌ای» در سینمای ایران شکل گرفت باید سوار بر ماشین زمان شویم و شش دهه به عقب برگردیم؛ درست زمانی که فرح پهلوی در حال گسترش فعالیت‌های خود در عرصه فرهنگ و هنر بود. فرح پهلوی به دنبال استقرار و استیلای رویکرد فرهنگی خود در سینمای ایران بود. به همین جهت نهادها و موسساتی همچون «تل فیلم» وابسته به رادیو و تلویزیون ملی ایران(با ریاست رضا قطبی پسر دایی فرح پهلوی)، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان(با مدیریت لیلی امیر ارجمند دوست نزدیک فرح پهلوی)، شرکت گسترش صنایع سینمای ایران(به مدیریت اشرف پهلوی) و برخی موسسات و نهادهای دیگر به‌عنوان بازوهای اجرایی فرح پهلوی برای استقرار و استیلا مدیریت فرهنگی او شکل گرفتند.

فرح پهلوی که تحصیلات خود را در فرانسه گذرانده بود علاقه زیادی به فرهنگ و هنر اروپایی به‌خصوص فرانسه داشت. همین علاقه به سینمای فرانسه(که تازه از بارداری «موج نو» فارغ شده بود) و جشنواره‌ها فرهنگی-هنری مختلف در مدیریت فرهنگی-سینمایی او ظهور و بروز پیدا کرد و موجبات شکل‌گیری یک جریان سیاسی-سینمایی جدید در سینمای تازه نفس و کم تجربه ایران در دهه چهل را فراهم کرد؛ «موج نو سینمای ایران» در نتیجه حضور پرقدرت فرح پهلوی در سینمای ایران متولد شد. این جریان سینمایی وابسته به دربار که در مقابل جریان مبتذل آن روزهای سینمای ایران معروف به «فیلمفارسی» یا «سینمای آبگوشتی» قرار داشت داعیه‌دار پاسداشت هنر اصیل و سینمای فرهنگی بود. در نتیجه بخشی از سینمای ایران با حمایت‌های فرح پهلوی پا به وادی سینمای هنری گذاشت. اما مسئله این‌جاست که اصلا سینمای هنری شکل نمی‌گیرد. تنها عباس کیارستمی در بعضی از فیلم‌هایش می‌تواند به سینمای هنری نزدیک شود.

در همین دوره برای اولین‌بار پای آثاری از سینمای ایران به جشنواره های جهانی باز شد و توانست تعدادی جایزه از این جشنواره‌ها برای سینمای ایران به ارمغان بیاورد. بدین ترتیب «سینمای جشنواره‌ای» به‌جای سینمای هنری در دل سینمای ایران متولد می‌شود‌. خوب است نگاهی به بخشی از اولین فیلم‌های جشنواره‌ای قبل از انقلاب که عموما از موج نو سینمای ایران هستند داشته باشیم:

-نمایش فیلم «شب قوزی» ساخته فرخ غفاری در جشنواره‌ کن در سال 43

- نمایش فیلم «سیاوش در تخت جمشید» ساخته فریدون رهنما در بخش مسابقه لوکارنو در سال 46 که برنده جایزه ژان اپستاین شد

- نمایش فیلم «گاو» ساخته داریوش مهرجویی در دو هفته کارگردانان جشنواره کن در سال ۵۰

- نمایش فیلم «پستچی» ساخته داریوش مهرجویی در دو هفته کارگردانان جشنواره کن در سال ۵۱

- نمایش فیلم کوتاه «سفر» ساخته بهرام بیضایی در بخش مسابقه جشنواره شیکاگو در سال ۵۲ که برنده جایزه هوگوی نقره‌ای شد

- نمایش فیلم «طبیعت بی‌جان» ساخته سهراب شهیدثالث در بخش مسابقه برلین در سال ۵۳ که برنده خرس نقره‌ای بهترین کارگردانی شد

- نمایش فیلم «درغربت» ساخته سهراب شهیدثالث در بخش مسابقه جشنواره برلین در سال ۵۴ که برنده جایزه فیپرشی منتقدان شد

- نمایش «شازده احتجاب» ساخته بهمن فرمان‌آرا در بخش دو هفته کارگردانان جشنواره کن در سال ۵۴

- نمایش فیلم «باغ سنگی» ساخته پرویز کیمیاوی در بخش مسابقه برلین در سال ۵۵ که برنده جایزه خرس نقره‌ای بهترین فیلم شد

- نمایش فیلم «دایره مینا» ساخته داریوش مهرجویی در بخش فوروم جشنواره برلین در سال ۵۶ که برنده جایزه فیپرشی منتقدان شد

- نمایش فیلم «بن بست» ساخته پرویز صیاد در بخش مسابقه جشنواره مسکو در سال ۵۶ که برنده جایزه بهترین بازیگر زن برای مری آپیک شد

- نمایش فیلم «سایه‌های بلند باد» ساخته بهمن فرمان‌آرا در بخش هفته منتقدان جشنواره فیلم کن در سال ۵۷

«سینمای جشنواره‌ای» بعد از انقلاب

بعد از وقوع انقلاب اسلامی مدیریت فرهنگی-سینمایی کشور در دست موسسان «آیت فیلم» قرار گرفت. فخرالدین انوار در جایگاه معاونت سینمایی وزارت ارشاد و سیدمحمد بهشتی در جایگاه ریاست بنیاد سینمایی فارابی به معماران جدید سینمای ایران تبدیل شدند. آیت فیلمی‌ها معتقد بودند که انقلاب اسلامی باید سینمای متناسب با آرمان‌ها و ارزش‌هایش را به‌وجود بیاورد. در اولین قدم «سینمای آبگوشتی» به دلیل مبتذل بودن و بیگانگی‌اش با آرمان‌ها و ارزش‌های انقلاب از سپهر سینمایی کشور حذف می‌شود. در ادامه مدیران سینمایی وقت برای رسیدن به سینمای مطلوب انقلاب به سراغ سینمای معناگرا و سینمای هنری می‌روند تا زین پس سینما به‌جای سرگرمی حامل پیام‌های معنوی و عمیق انقلاب اسلامی باشد. در واقع مدل مطلوب مدیران فرهنگی وقت در سینمای، سینمای معناگرای اروپای شرقی و کارگردانانی چون تارکوفسکی بود. بدین ترتیب خواسته یا ناخواسته مدیران فرهنگی دهه شصت همان دست فرمان فرح پهلوی را در مدیریت فرهنگی-سینمایی ادامه دادند. در قدم بعدی جشنواره فیلم فجر راه‌اندازی شد تا تعریف آیت فیلمی‌ها از سینما با آن مدل خاص از جذابیت‌های بصری، سیر روایی، مدل شخصیت‌پردازی، تعلیق و گره‌گشایی تبلیغ و ترویج شود که همین اتفاق هم در عمل رخ داد.

«سینمای جشنواره‌ای» در طول این چهار دهه در نتیجه ریل‌گذاری‌های غلط مدیران فرهنگی به حیات خودش ادامه داده است؛ به خصوص که بعد از موفقیت‌هایِ سیاسی اصغر فرهادی در جشنواره‌های جهانی توانسته طیف زیادی از کارگردانان جوان را به سمت خود جذب کند.

حتی این رویکرد به فضای فیلم کوتاه هم سرایت کرده و کارگردانان تازه کار برای دیده شدن سراغ «سینمای جشنواره‌» و مضمون‌های سیاسی آن‌گونه می‌روند.

در نتیجه همین وضعیت هر روز از تعداد مخاطبان سینمای ایران کاسته می‌شود چراکه مردم هیچ نسبتی میان فیلم‌های روی پرده با زندگی خود، سرگرم شدنشان و حال خوب پیدا کردن نمی‌بینند پس اساسا دلیلی وجود ندارد که بخواهند به سینما بروند.

همچنین خاطرم هست یازده سال پیش، بعد از اکران فیلم «قصه‌ها» به کارگردانی «رخشان بنی‌اعتماد» در جشنواره ونیز یکی از ایرانیان خارج از کشور درباره این فیلم و تصویر سیاه آن از «ایران» گفت: «ما وقتی چنین فیلمی را در خارج از کشور می‌بینیم احساس سرافکندگی می‌کنیم و به عنوان یک ایرانی نمی‌توانیم سرمان را بلند کنیم و بگوییم ما در این فضا زندگی می‌کنیم.

در واقع در این جنگ رسانه‌ای تمام عیار که دشمن درحال بازنمایی دروغین از ایران به‌عنوان یک کشور عقب مانده است؛ سینمای جشنوراه‌ای درست در همان پازل تصویر رسانه‌ای ایران در دنیا را سیاه‌تر نشان می‌دهد و مهر تاییدی می‌زند بر پروپاگاندای رسانه‌ای غرب.


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

فیلم/فیلم برف آخر، احسان علیخانی را هم متفاوت کرد