خبرگزاری مهر، گروه استانها: عشق حسین (ع) که در میان باشد، همه چیز هیچ است. سختیها شیرین می شود، ناهمواریها هموار میشود و اندوه و دل گرفتگیها معنایی ندارد. صحبت از امام حسین (ع) که میشود اشکها هم اختیارشان را از دست میدهند.
حکایت این روزهای زائران اربعین در کربلا هم همین است. افرادی که از گوشه گوشه کشور و حتی از دیگر کشورها رفتند و میروند تا اربعین شأن را در بینالحرمین به سوگ بنشینند.
رفتند تا چشمانشان را به خاک کربلا توتیا کنند و دل را از غبار تاریکیها بزدایند. رفتند و میروند تا با دخیل بر شبکههای ضریح امام حسین (ع) خزان روزهای شأن را بهاری کنند. به راستی که حسین، برات آزادی از جهنم پلیدیهاست.
هم قدم با زائران در کاظمین
اینجا کاظمین است. با زائران امام حسین (ع) هم قدم میشویم. چه زیبا احوالی دارند. رنج مسیر برایشان معنایی ندارد. خالصانه قدم بر میدارند و عارفانه نجواهایی زیر لب زمزمه میکنند.
کوچک و بزرگ آمدهاند. لهجهها متفاوت اما هدف یکی است. همه برای زیارت سالار شهدا آمدهاند تا زیر پرچم ایثار و آزادگی، حصارهای شیطانی را در هم بشکنند.
یکی با هر قدمش صلواتی می فرستد… یکی نوحه خوانی میکند و دیگری در گوشهای زیر تیغ آفتاب در دنیای خودش خلوت کرده است.
گفتن و نوشتن از حال صدها زائر امام حسین (ع) در رشته کلام و در هزاران هزار خط نمیگنجد. چراکه صحبت از عشق به ائمه در میان است. عشقی آتشینی که از کودکی در دل تک تک این زائران وجود داشته و بی شک خاموش نخواهد شد.
سلام فرمانده
ساعت حوالی پنج عصر است. گروهی از کودکان گرد هم آمده و یک صدا سرود «سلام فرمانده» را میخوانند. قامت شأن کوچک اما عشق شأن به ائمه و امام زمان (عج) بزرگ است. هر بار که دستشان به نشانه احترام بالا میرود، اشکهایشان سرازیر میشود.
گویی از هویدای دل مهدی (عج) را به ظهور فرا میخوانند. گویی امام حسین (ع) را برای ظهور موعودشان به وساطت گرفتهاند.
با دختر بچهای هم کلام میشویم و از هدفش برای سرود سلام فرمانده میپرسیم. گونههایش هنوز خیس است و میگوید: آرزو میکنم امام زمان هر چه زودتر ظهور کند و دنیا پر از خوبی شود.
وی که فاطمه نام دارد، میافزاید: هفت ساله هستم و برای اولین بار به همراه پدر، مادر و برادر سه سالهام آمدهام.
چادر مشکیاش را مرتب میکند و میگوید: هرچند هوا گرم است اما خیلی خوشحالم که در این روزها مهمان امام حسین (ع) هستم و در مسیر سفر اذیت نشدیم.
آتش عشق حسین خاموش نمیشود
با پیرمردی محاسن سفید همکلام میشویم. صحبت از سختیهای سفر که میشود، کلامم را قطع میکند و میگوید: در سفر اربعین سختی معنایی ندارد.
دستی بر صورت میکشد. با چفیه عرق پیشانیاش را میگیرد و ادامه میدهد: پنج سال است که اربعین با پای پیاده خودم را به کربلا میرسانم و تا زنده هستم باز هم همین مسیر را می آیم.
وی که بنا به گفته خودش از ناراحتی قلب و فشار خون رنج میبرد، میافزاید: کهولت سن، بیماری و مشقت برایم معنایی ندارد چراکه آتش عشق حسین (ع) در دل دارم که سرد و خاموش شدنی نیست.
از کردستان آمده و با لهجه خودش دعایی میکند و میگوید: کاش در راه خدمت به حسین (ع) شهید شوم و چه بسا زیباترین رسم دلدادگی خواهد بود.
بغض گلویش را میگیرد. صورتش را در لابه لای دستهایش مخفی میکند. او را با دلتنگی هایش تنها میگذارم و به نجواهای زائران دل میسپارم.
زیارتی به نیابت از شهدا
خانمی بلند قامت در حالی که دست دختر خردسالش را گرفته آرام آرام گام بر میدارد. عکس شهیدی بر کولهاش چسبیده و زیر لب بر سالار شهیدان سلام میدهد.
در اولین پرسش میگوید: به نیابت از شهدا آمدهام تا به برکت این عزیزان رزق و روزی زندگیام زیاد شود.
سلامی به ضریح امامین میدهد و میافزاید: خداوند همه جهانیان را عاقبت بخیر کند و ما را زیر سایه لطف امام زمان (عج) از بیماریها و پلیدیهای دشمن مصون نگه دارد.
آری حسین علیه السلام سرچشمه همه نیکیهاست که رودخانههای عظیم عشق و محبت را به خود وصل میکند. امروز عشق به سالار شهدا حد و مرز ندارد و فداکاریهای این امام وارسته به آن سوی مرزها هم الگو شده که بس افتخاری برای امت شیعه اسلامی است.