مرور خاطرات خلبانی که «عقاب‌ها» از روی کتابش ساخته شد


مرور خاطرات خلبانی که «عقاب‌ها» از روی کتابش ساخته شد

این‌خلبان از روز بمباران تاسیسات گاز کرکوک خاطره دیگری هم دارد که حاوی گلایه است؛ از این‌که عده‌ای با ظاهر موجه و انقلابی آبروریزی می‌کردند.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ صادق وفایی: به‌جز پرونده «پهلوان محمود اسکندری، قهرمانی که باید دوباره شناخت» که همزمان با هفته دفاع مقدس سال پیش در خبرگزاری مهر باز شد و پرونده «منوچهر محققی، شبح‌سوار دلاور» که همزمان با هفته دفاع مقدس امسال گشوده شد، پرونده دیگری برای مرور کتاب‌های خاطرات خلبانان نیروی هوایی باز کردیم که تا به‌حال خاطرات خلبانانی چون فضل‌الله جاویدنیا، منوچهر شیرآقایی، صمدعلی بالازاده، محمد عتیقه‌چی، محمد غلامحسینی، علی‌اکبر صیاد بورانی، عبدالحمید نجفی و حسینعلی ذوالفقاری در قالب آن بررسی و مرور شده‌اند.

این‌بار سراغ یکی دیگر از کتاب‌های دفاع مقدسی در حوزه خاطرات خلبانان رفته‌ایم که نسخه اصلی آن سال ۱۳۶۲ منتشر شد و سال ۱۳۶۳ هم فیلم سینمایی «عقاب‌ها» به کارگردانی ساموئل خاچیکیان با اقتباس از این‌خاطرات ساخته شد. «عقاب‌ها» همان‌طور که می‌دانیم در کنار فیلمی چون «کانیمانگا» از پرفروش‌ترین فیلم‌های ژانر دفاع مقدس و جنگی ایران است.

کتاب مورد نظر «سقوط در چهلمین پرواز» نام دارد و خاطرات امیر خلبان یدالله شریفی‌راد را شامل می‌شود. او متولد سال ۱۳۲۵ در روستای نسا در طالقان است و کتاب خاطراتش طی سال‌های گذشته با نظارت فرامرز توکلی در قالبی جدید منتشر شد. او در مقدمه این‌چاپ جدید از تهیه‌کنندگان فیلم «عقاب‌ها» این گله را دارد که بدون اطلاعش داستان زندگی او را تبدیل به فیلم سینمایی کردند.

به‌هرحال کتاب خاطرات یدالله شریفی‌راد از چندماه اول جنگ تحمیلی، عقاید و باورهای خلبان‌های نیروی هوایی ارتش را که به‌تعبیر امیر خلبان فریدون صمدی ۶ ماهه اول جنگ را اداره کردند، به خوبی نشان می‌دهد. شریفی‌راد قلم و لحنی حماسی و انقلابی دارد و در عین حال احساساتی و بسیار عاطفی هم هست. به‌عنوان مثال در این‌خاطرات می‌توان جملاتی چون «به گفته رهبرمان، جنگ جنگ است و عزت و حیثیت ما در گرو این جنگ.» (صفحه ۳۶) را بارها شاهد بود. خاطرات این‌خلبان در «سقوط در چهلمین پرواز» که البته به‌سادگی در بازار نشر و تهران قابل تهیه نیست، در ۳ فصل اصلی «فصل اول: یورش»، «فصل دوم: سقوط در چهلمین پرواز» و «فصل سوم: حرکت به سوی وطن» تدوین شده‌اند.

این‌خاطرات مربوط به دورانی هستند که سرهنگ مرتضی فرزانه یکی از خلبانان قدیمی و کهنه‌کار F5 فرمانده پایگاه دوم شکاری تبریز بود و شریفی‌راد نیز عادت داشت اگر از منزل و در حضور همسرش راهی ماموریت می‌شود، از زیر قرآن سفره عقد خود عبور کند. این‌خلبان پس از سقوط و سپس بازگشت به میهن، به‌عنوان دیپلمات به پاکستان اعزام و سال ۶۶ به اتهام جاسوسی بازداشت شد. پس از اثبات بی‌گناهی و عدم دست‌داشتن در توطئه نیز با توجه به روحیه احساساتی و عاطفی خود دلشکسته شد و به کانادا مهاجرت کرد.

کتاب «سقوط در چهلمین پرواز» و فیلم «عقاب‌ها» تفاوت‌ها و شباهت‌هایی با هم دارند که مخاطب علاقه‌مند متوجه آن‌ها خواهد شد. به‌عنوان مثال دو فرزند شریفی‌راد پسر بوده‌اند اما در نسخه سینمایی، فرزند کوچک‌تر که شیرین‌زبانی می‌کرده، دختر است. همچنین ماجرای درگیری نهایی که منجر به سقوط شریفی‌راد شد، در نسخه سینمایی در ابتدای ماموریت رخ می‌دهد اما در واقعیت، شریفی‌راد و دو فروند دیگر همراهش پس از اجرای موفقیت‌آمیز ماموریت بمباران، در حال بازگشت به سمت ایران بوده‌اند که شریفی‌راد با توجه به عقب‌تر بودن از دو فروند دیگر، به‌ترتیب با دو دسته دوفروندی میگ‌های دشمن روبرو شده و به‌تنهایی موفق به انهدام ۳ فروند می‌شود و توسط هواپیمای چهارمی مورد هدف قرار گرفته و سقوط می‌کند.

در ادامه، کتاب خاطرات یدالله شریفی‌راد را از چندماه آغازین جنگ تحمیلی مرور می‌کنیم؛

* شروع جنگ در پایگاه دوم شکاری

وقتی حمله عراق به ایران آغاز شد، شریفی‌راد در پست فرماندهی پایگاه دوم شکاری تبریز مشغول تنظیم پروازهای داخلی بود. لحظاتی پس از بمباران پایگاه دوم، همه خلبان‌ها در اتاق فرماندهی گرد آمدند و دسته‌های پروازی تعیین و هدف‌هایشان مشخص شد. او روایت می‌کند «شش بعد از ظهر همه‌چیز آماده بود و ما می‌توانستیم حمله را آغاز کنیم؛ اما طبق دستور ستاد فرماندهی حمله به دلایلی می‌بایستی طلوع آفتاب فردا انجام شود.» (صفحه ۲۰) ساعت هفت بعد از ظهر روز سی‌ویکم شهریور ۵۹، شریفی‌راد اتاق بریفینگ پایگاه دوم را ترک کرد و به سوی منزل رفت. ماموریت او در روز بعد حمله به پایگاه موصل تعیین شده بود.

راوی کتاب «سقوط در چهلمین پرواز» می‌گوید در آن‌روز و لحظات به شهادت فکر می‌کرده و پیش از رفتن ماموریت متنی را که پیش‌تر به عنوان وصیت‌نامه تنظیم کرده بود، ویرایش و جملاتی به آن اضافه کرد؛ این‌که به جنگ کسی می‌رود که در مقابل اسلام برخاسته و مملکت را مورد تجاوز قرار داده است. همچنین این‌که به‌عنوان یک‌مسلمان ترجیح می‌دهد چند نکته را از همسرش بخواهد؛ ازجمله این‌که مرگ او را که مرگ در راه اسلام و آزادی و استقلال کشور است، مرگ معمول نپندارد و یادش باشد همسرش شهید شده است. شریفی‌راد در این‌متن یا وصیت‌نامه به همسرش می‌گوید یقین دارد شهادت از زندگی شیرین‌تر است.

* اولین ماموریت برون‌مرزی؛ بمباران پایگاه موصل

یدالله شریفی‌راد در بامداد صبح روز اول مهر، نماز صبح را خواند و از زیر قرآن عقد و عروسی‌اش که همسرش برایش آماده کرده بود عبور کرد تا به ماموریت برون‌مرزی برود. او و سرگرد بهروز سلیمانی اولین دسته پروازی بودند که روز اول مهر از پایگاه دوم شکاری به آسمان عراق رفتند. در این‌پرواز سلیمانی لیدر و شریفی راد شماره دو بود. روایت همین‌ماموریت یکی از فرازهایی است که لحن حماسی و انقلابی شریفی‌راد در قلمش در سال ۱۳۶۲ خود را نشان می‌دهد؛ به‌ویژه فرازی که می‌گوید «از طرف ملت انقلابی‌ام مامورم تا چند قطره غضب مردم مظلوم خود را بر سر دولت متجاوز صدام بچکانم.» (صفحه ۲۸) و صدای غرش موتور اف‌پنج را هنگام تیک‌آف به «اولین شکوفه خشم ملت» ایران تشبیه می‌کند.

این‌خلبان دغدغه عدم آزاررسانی به مردم عراق را در خاطره دیگر خود در بازگشت از ماموریت بمباران کرکوک هم دارد و می‌گوید «به ملاحظه آنکه آن مردم ساده عراقی را نترسانده باشم، چندلحظه از زمین فاصله گرفتم و خود را در معرض دیده شدن رادارهای دشمن گذاشتم. آن‌وقت صدام نامرد هر روز محل‌های مسکونی مردم مرزنشین ما را می‌کوبد.» با گذشت ۱۴ دقیقه از تیک‌آف، سلیمانی و شریفی‌راد در آسمان عراق بودند. یکی از جزئیات روایت شده از خاطره این‌ماموریت بمباران، این است که شریفی‌راد به‌دقت و لحظه‌به‌لحظه از حرکات لیدر پرواز تبعیت می‌کرده است. در این‌ماموریت، به‌دلیل اجرای مانور لو پس (پرواز در ارتفاع بسیار پست)، امکان برخورد با زمان، هرلحظه دو هواپیما را تهدید می‌کرده است. شریفی‌راد هم مانند بسیاری از خلبانان دیگر که از خشکی یا تلخی دهان در ماموریت پرواز برون‌مرزی روایت کرده‌اند، درباره این‌اولین‌ماموریت خود می‌گوید دهانش خشک شده بود که این‌وضعیت به‌دلیل هیجان بیش از حد بوده نه از ترس.

اما وجه عاطفی و احساسی و انسان‌دوستانه قلم شریفی‌راد هم در جای دیگری از خاطره این‌ماموریت خود را نشان می‌دهد؛ در فرازی که مربوط به اجرای موفق بمباران و بازگشت به‌سمت ایران است. او روایت می‌کند، پس از بمباران «دنبال راه گریز می‌گشتم که خود را روی شهر غبار گرفته موصل یافتم؛ و از اینکه مجبور بودم در آن تاریکی صبح از روی شهر عبور کنم و عده‌ای از مردم بی‌گناه شهر را با غرش هواپیمایم بیدار کنم متاسف شدم.» (صفحه ۳۱) این‌خلبان دغدغه عدم آزاررسانی به مردم عراق را در خاطره دیگر خود در بازگشت از ماموریت بمباران کرکوک هم دارد و می‌گوید «به ملاحظه آنکه آن مردم ساده عراقی را نترسانده باشم، چندلحظه از زمین فاصله گرفتم و خود را در معرض دیده شدن رادارهای دشمن گذاشتم. آن‌وقت صدام نامرد هر روز محل‌های مسکونی مردم مرزنشین ما را می‌کوبد.» (صفحه ۵۱)

در مسیر بازگشت از ماموریت، هیچ‌هواپیمایی از پرنده‌های دشمن با شریفی‌راد و سلیمانی روبرو نمی‌شود و فقط چندین هواپیمای خود از چپ و راست آن‌ها گذشته و برای بمباران، به‌سمت پایگاه موصل می‌روند. به‌هرحال شریفی‌راد و هواپیمای همراهش حدود ۴۰ دقیقه پس از شروع پرواز، وارد آسمان ایران شدند.

شریفی‌راد درباره پایان اولین روز جنگ در پایگاه دوم شکاری می‌گوید نفر دوم دسته چارلی که نامش ذکر نمی‌شود، سروان حسین افشین‌آذر و ستوان یکم مرادعلی جهانشاهلو از ماموریت بازنگشتند. او، ‌ستوان حجتی را هم نام می‌برد که شاید همان نفر دوم دسته چارلی باشد. همچنین درباره تصور خلبان‌های پایگاه تبریز درباره ادامه جنگ این‌گونه روایت می‌کند: «اکثر ما فکر می‌کردیم جنگ هوایی سه روز تا یک هفته تمام است. بزرگ‌ترین جنگ هوایی را جنگ هند و پاکستان می‌شناختیم؛ که شش روز به طول انجامیده بود.» (صفحه ۳۵)

مرور خاطرات خلبانی که «عقاب‌ها» از روی کتابش ساخته شد

شهید مرادعلی جهانشاهلو که روز اول جنگ به شهادت رسید و پیکرش پس از ۲۲ سال در سال ۱۳۸۱ به میهن بازگشت

* روز دوم جنگ و بمباران کرکوک؛ مهربانی و احترام عجیب دیگران

یدالله شریفی‌راد در روز دوم جنگ تحمیلی، در گروه خلبان‌های بمباران‌کننده پایگاه هوایی کرکوک قرار گرفت که برای رفتن به این‌ماموریت مانند ماموریت پیشین، پس از خواندن نماز صبح از منزل راهی پایگاه شد. او در خاطرات خود از این‌روز، نوشته احساس می‌کرده همه با محبت شده و با احترام با او و خلبان‌ها برخورد می‌کنند. چون چنین روحیه‌ای پس از پیروزی انقلاب و بی‌نظمی رخ‌داده در پایگاه‌ها و مراکز ارتش، برایش تازگی داشته است. این‌خلبان می‌نویسد پیش از جنگ، بی‌مهری و بی‌احترامی به مافوق، انگار یک رسم انقلابی باشد. پنداری خلبانان از صدر تا ذیل همه طاغوتی بوده‌اند اما صبح دوم جنگ، همه‌چیز عوض شده بود. «برای همه این تجربه پیش آمده بود که می‌دیدند خلبانی، یعنی پاسداری از آسمان کشور؛ و یعنی از جان گذشتن در برابر اهداف انقلاب اسلامی.» (صفحه ۳۹)

این‌خلبان می‌نویسد پیش از جنگ، بی‌مهری و بی‌احترامی به مافوق، انگار یک رسم انقلابی باشد. پنداری خلبانان از صدر تا ذیل همه طاغوتی بوده‌اند اما صبح دوم جنگ، همه‌چیز عوض شده بود. «برای همه این تجربه پیش آمده بود که می‌دیدند خلبانی، یعنی پاسداری از آسمان کشور؛ و یعنی از جان گذشتن در برابر اهداف انقلاب اسلامی.» ماموریت بمباران پایگاه هوایی کرکوک در روز دوم جنگ، از پایگاه دوم شکاری تبریز با لیدری یدالله شریفی‌راد در قالب یک‌پرواز چهارفروندی انجام شد که ستوان صمدعلی بالازاده، ستوان مظفری و سروان اکبری سه F5 دیگر این‌پرواز را هدایت می‌کردند.

* خوشحالی از خدمت در ارتشی مردمی و انقلابی

در روایت روزهای سوم و چهارم جنگ، شریفی‌راد می‌گوید ماموریت‌هایی داشته و در آن‌روزها به ادای وظیفه و خدمت به انقلاب، میهن و ملت می‌اندیشیده و خوشحال بوده که عضو ارتشی مردمی و انقلابی است. او با اشاره به فداکاری و سلحشوری‌های خلبان‌های نیروی هوایی، در خاطرات خود نوشته است: «آری انقلاب چنین پاسدارانی نیز دارد. پاسداران آسمان کشور.»

* دوستی نزدیک با شهیدان دانشپور و اقبالی و گلایه‌های یک‌خلبان

شریفی‌راد می‌گوید اکثر شب‌های اول جنگ را در خانه تنها بوده چون خانواده‌اش مانند دیگر خانواده‌های خلبان‌های پایگاه دوم شکاری، خارج از شهر در یک هتل اسکان داده شده بودند. در این‌شب‌ها او با سرگرد محمد دانشپور و علی اقبالی در خانه دور هم جمع می‌شده و با یکدیگر زندگی کرده و به عملیات می‌رفته‌اند. او روایت کرده بیش از بقیه، با این دو خلبان مانوس بوده و صبح‌ها پس از ادای فریضه صبح، همراه هم به‌طرف پست فرماندهی و انجام ماموریت راه می‌افتاده‌اند. شریفی‌راد در خاطره‌گویی از شهید علی اقبالی، از فرهنگ دوستی او با علی بن ابی‌طالب (ع) و عشق زیاد او به مولا یاد کرده و می‌گوید مدت‌ها با این‌شهید همزاد بوده است.

از دیگر مطالبی که شریفی‌راد درباره اندیشه‌ها و خیالات آن‌روزهای خود ثبت و ضبط کرده، می‌توان به گلایه‌ها و غم و اندوهش از موضوعاتی چون شکار تانک توسط شکاری‌های نیروی هوایی و تعلل بنی‌صدر در حمله به دشمن اشاره کرد. نمونه بارز این‌گلایه‌ها را می‌توان در صفحه ۵۰ کتاب «سقوط در چهلمین پرواز» مشاهده کرد: «هواپیما که نمی‌تواند به شکار تانک برود.» و «از خود می‌پرسم پس کی حمله وسیع که رییس جمهور (بنی‌صدر) هر روز نویدش را می‌دهند شروع خواهد شد؟»

* اطلاعات اشتباه و خشم شریفی‌راد در روز شهادت اقبالی

روز اول آبان ۵۹ یعنی همان روزی که علی اقبالی در حومه موصل سقوط کرد و پس از اسارت به شهادت رسید، به یدالله شریفی‌راد ماموریت داده شد مرکز استقرار هلی‌کوپترهای دشمن را در نزدیک سلیمانیه بمباران کند. اما وقتی این‌خلبان به هدف و موقعیت مشخص‌شده رسید، متوجه شد مختصاتی که به او داده‌اند، یک قبرستان ماشین‌های اسقاط است. شریفی‌راد از این‌اطلاعات اشتباه بسیار خشمگین شد و که اعتراضات ناشی از این خشم را در خاطرات خود هم منعکس کرده است. اما در این‌بخش از خاطرات خود این‌توضیح را هم دارد که گلایه‌هایش از سر دلسوزی است و امیدوار است به گوش مسئولان کشور برسد و آن‌ها تلاشی در جهت رفع موانع پیش پای نظامیانی که علاقه‌مند خدمت به ایران هستند و می‌خواهند در راه انقلاب جانبازی کنند، اما مدت‌ها طاغوتی خوانده می‌شدند، انجام دهند.

همان‌روزی که شریفی راد به‌سمت هدف رفت و با قبرستان ماشین‌های اسقاط روبرو شد، سرگرد علی اقبالی و ستوان شفیع حسین‌پور برای کوبیدن ایستگاه راداری به نزدیکی موصل رفتند اما آن‌ها هم، هدفی نمی‌یابند و سراغ هدف ثانویه و جایگزین می‌روند که یک پایگاه نظامی بوده است. در ادامه، اقبالی مورد اصابت پدافند قرار گرفته و اجکت می‌کند و به اسارت دشمن در می‌آید که پس از دستگیری به شهادت می‌رسد.

ویژگی عاطفی قلم و شخصیت شریفی‌راد هم خود را در فرازهای مربوط به پس از مفقودشدن یا همان شهادت علی اقبالی نشان می‌دهد. او می‌گوید پس از بازنگشتن اقبالی، شب‌ها در خانه برای او نامه می‌نوشته و درد دل‌ها و گلایه‌هایش از بی‌مهری‌ها و وضعیت را برای رفیقش مکتوب می‌کرده است. او در نامه‌هایش از کسانی که به پرواز جنگی نمی‌رفته‌اند، انتقاد کرده است؛ همچنین از کسانی که به صندلی ریاست چسبیده و عافیت‌طلبی پیشه کرده‌اند.

مرور خاطرات خلبانی که «عقاب‌ها» از روی کتابش ساخته شد

شهید علی اقبالی دوگاهه جوان‌ترین معلم‌خلبان شکاری کشور؛ در دوران دانشجویی

* بمباران دو باره تاسیسات کرکوک به فاصله چندروز و بازگشت از جهنم

با گذشت بیش از یک ماه و نیم از آغاز جنگ، شریفی‌راد مامور شد همراه با سروان عباس حجازی، تاسیسات گاز کرکوک را بمباران کند. پس از گذشت چندروز هم، ماموریت بمباران مخازن گاز کرکوک، به او و سروان نصرالله عرفانی واگذار شد که شریفی‌راد گفته در این‌ماموریت، قسمتی از تاسیسات را که در ماموریت پیشین کوبیده بود، با مانور رد کرده و به سمت مخازن گاز حمله‌ور شده است. «وقتی فکر می‌کنم چگونه از آن جهنم تیرباران و آتش نجات یافتم هیچ دلیلی نمی‌شناسم جز آنکه تفصل پروردگار شامل حال ما بود.» (صفحه ۶۹)

«غصه‌دار و متاثر و متاسف و خسته و خیس عرق به پست فرماندهی بازگشتم؛ و در حالی که می‌دیدم چقدر راحت این همکاران از خدا بی‌خبر ارتش جمهوری اسلامی را با ظاهری فریبنده از ریشه خراب می‌کنند و چگونه پاسخ یک سهل‌انگاری آشکار خود را همراه با تمجید و تشویق از جانبازی‌ات پای هواپیمایی که از آن غرق عرق بیرون آمده‌ای کف دستت می‌گذارند.» پس از پایان ماموریت و بازگشت، به شریفی راد اجازه داده شد شب را کنار خانواده‌اش بیرون از پایگاه بگذراند. خاطره او از آن شب، به پخش اخبار تلویزیون اختصاص دارد که خبر دومین حمله پیاپی به تاسیسات گاز کرکوک و ویرانی بیش از ۵۰ درصد آن توسط گوینده خبر قرائت شد. اما این‌خلبان از آن روز خاطره دیگری هم دارد که حاوی گلایه است؛ از این‌که عده‌ای با ظاهر موجه و انقلابی آبروریزی می‌کردند. شریفی‌راد پس از انجام ماموریت و حضور در آشیانه هواپیما، مشغول گلایه از بی‌نظمی کارکنان و مسئولان نگهداری بوده که مردی خود را وارد بحث او و دیگران می‌کند و خود را افسر مسئول خطر پرواز معرفی می‌کند. «غصه‌دار و متاثر و متاسف و خسته و خیس عرق به پست فرماندهی بازگشتم؛ و در حالی که می‌دیدم چقدر راحت این همکاران از خدا بی‌خبر ارتش جمهوری اسلامی را با ظاهری فریبنده از ریشه خراب می‌کنند و چگونه پاسخ یک سهل‌انگاری آشکار خود را همراه با تمجید و تشویق از جانبازی‌ات پای هواپیمایی که از آن غرق عرق بیرون آمده‌ای کف دستت می‌گذارند.» (صفحه ۷۰)

* ماموریت بمباران مخازن نفت موصل و شهادت پرویز ذبیحی

ماموریت بعدی شریفی راد بمباران مخازن نفت موصل همراه با دوست نزدیکش سرگرد محمد دانشپور بود. برای شماره‌های ۲ و ۴ این‌ماموریت هم ستوان یکم مصطفی اردستانی و ستوان یکم پرویز ذبیحی انتخاب شدند. شریفی‌راد در خاطره این ماموریت نوشته در آن‌مقطع، دیگر آب دهانش خشک نمی‌شد و ضربان قلبش شدت نمی‌گرفت. اما بمباران مخازن نفت موصل، خاطره تلخی هم دارد که مربوط به شهادت پرویز ذبیحی است. او در مسیر برگشت برای تیراندازی به یک پایگاه عراقی به زمین نزدیک شد و با سطح برخورد کرد که در نتیجه هواپیمایش منفجر شد و به شهادت رسید.

* سختی‌های حضور خلبان بی‌تجربه در دسته پروازی و خسته‌کننده‌ترین ماموریت

در پنجاه و پنجمین روز جنگ، ماموریت حمله به نیروهای گسترش‌یافته دشمن در پادگان نظامی پنجوین که به مرز نزدیک می‌شدند، به شریفی‌راد، ستوان صادقی، ستوان ابوالحسنی و سروان سعیدی واگذار شد. ستوان صادقی در این ماموریت شماره ۲ بود و بارها از موقعیت صحیح خارج شد که شریفی‌راد ضمن روایت این‌مساله، از مافوق‌هایی که این‌خلبان را با سطح تجربه آن‌روزش به چنین ماموریتی فرستاده‌اند گلایه کرده است. او می‌گوید صادقی با وجود تلاشی که می‌کرد، به‌خاطر کمی تجربه نمی‌توانست موقعیت خود را با دسته پروازی تنظیم کند. در نهایت شریفی‌راد به عنوان لیدر پرواز، شماره‌های ۳ و ۴ را به پایگاه برگردانده و با شماره ۲ به سمت هدف بازگشت. در نتیجه این‌دو فروند اف‌پنج پس از بمباران پنجوین به پایگاه بازگشتند.

وقتی فرماندهی، تجربه تپش قلب بیش از حد معمول نداشته باشد، وقتی کسی تجربه التهابات شب قبل از ماموریت را، حتی برای یک‌بار نداشته باشد و وقتی کسی عادت نداشته باشد جز از پشت میز کارش در متن خطر شیرجه برود، چطور ممکن است ملاحظات ناچیز مرا با اهمیت تلقی کند؟ شریفی‌راد درباره این‌ماموریت نوشته است: «این بار دومی بود که هیچ‌چیز دیگر را نمی‌توانم عامل نجات خودمان بدانم، مگر لطف حضرت حق.» (صفحه ۸۲) او می‌گوید این‌ماموریت خسته‌کننده‌ترین ماموریتش بوده است. در این‌پرواز، جز شماره ۳ که آسیب مختصری دید، همه اف‌پنج‌ها به سلامت در پایگاه فرود آمدند. شریفی‌راد می‌نویسد: «خیال نکن که این‌حرف‌ها را اینجا می‌نویسم. به فرماندهان نیز گفته‌ام؛ اما انگار گوش شنوایی برای شنیدن این ملاحظات نیست. وقتی فرماندهی، تجربه تپش قلب بیش از حد معمول نداشته باشد، وقتی کسی تجربه التهابات شب قبل از ماموریت را، حتی برای یک‌بار نداشته باشد و سرانجام وقتی کسی عادت نداشته باشد جز از پشت میز کارش در متن خطر شیرجه برود، چطور ممکن است ملاحظات ناچیز مرا با اهمیت تلقی کند؟» (صفحه ۸۳)

او در ادامه می‌نویسد انسان بودن و مسلمان بودن لازم است؛ اما کافی نیست. چون در شغل خلبانی، شجاعت و کاردانی و صمیمت هم لازم است. با باز شدن سر درد دل و واگویه‌هایی که شریفی‌راد پس از شهادت علی اقبالی برای او روایت می‌کرد، این‌جا و درباره این‌ماموریت و دیگر ناملایماتی که در پایگاه دوم شکاری دیده، می‌گوید مواقعی هست که «درجه داری و یا همافری با ظاهری فریبنده به‌عنوان خدمت به انقلاب اسلحه بر دوش بگیرد و به جای اینکه در سنگر اسلام خدمت کند در منزل به استراحت بپردازد و یا از راه‌های مختلف مشغول سو استفاده گردد.» (صفحه ۸۴) و در نهایت آرزو می‌کند جامعه انقلابی ایران، متوجه برخی از عیوب ارتش باشد؛ که نیازمند حفظ و نگهداری آن است.

مرور خاطرات خلبانی که «عقاب‌ها» از روی کتابش ساخته شد

شهید خلبان پرویز ذبیحی

* انهدام میگ دشمن در شصت‌وپنجمین روز جنگ و شهادت امیر زنجانی

با رسیدن شصت و پنجمین روز جنگ، شریفی‌راد همراه با شماره ۲ دسته پروازی خود، ستوان امیر زنجانی برای بمباران یک پست دیده‌بانی در شمال شرق سلیمانیه عازم ماموریت شد. اما دیده‌بانی را خالی از نفر و متروک یافت و از رها کردن راکت‌های خود خودداری کرد. به همین‌دلیل هر دو اف‌پنج با دستور او، به سمت هدف شماره دو یا جایگزین رفتند. اما در میانه مسیر شریفی‌راد با احساس انفجاری در زیر هواپیمای خود متوجه می‌شود سمت چپش یک MIG21 عراقی در حال پرواز است. در نتیجه وارد درگیری هوایی شده و موشکی را به‌سمت میگ رها می‌کند که موشک، به‌علت عدم زمان‌بندی مناسب به هدف برخورد نمی‌کند.

او در ادامه مانور و درگیری، با مسلسل خود به‌سمت میگ شلیک می‌کند که تعدادی از گلوله‌هایش به بدنه هواپیمای دشمن برخورد می‌کند. اما در یک‌لحظه که خلبان میگ برای نگاه به شریفی راد سر خود را به‌سمت راست گردانده بود، بال چپش به زمین گرفته و باعث انفجار هواپیما می‌شود.

شریفی راد پس از بازگشت به پایگاه، متوجه علت عدم پاسخ‌گویی شماره ۲ در رادیو می‌شود و به او خبر می‌دهند پس از میگ‌ای که به او حمله کرد، هواپیمای ستوان امیر زنجانی با یک‌هواپیمای دیگر عراقی که از پشت به او حمله کرده بود، تصادف کرده و هر دو خلبان، در دَم کشته شده‌اند.

* ماموریت بمباران برق دبیس و درگیری با میگ‌های دشمن؛ یک‌نفر به چهارنفر!

روز سه‌شنبه ۲۵ آذر ۵۹ ماموریتی به شریفی‌راد، ستوان شفیع حسین‌پور، سروان حبیب بقایی و ستوان مصطفی اردستانی ابلاغ شد که زمانش بستگی به وضع جوی و آب‌وهوا داشت. چندروزی که این‌ماموریت به دلیل آب و هوای بارانی به تعویق افتاد، این‌فرصت را به شریفی‌راد داد که به شهر رفته و زندگی معمول و عادی مردم را دور از جنگ ببیند. همین فراز از خاطرات او نکته جالبی دارد: «غرقه در همین صحنه‌ها، بلوزی توجهم را جلب کرد. چیزی نمانده بود که آن را بخرم به فکر جنگ افتادم و اینکه از کجا معلوم از ماموریت تازه‌ام زنده برگردم. از خرید آن منصرف شدم.» (صفحه ۹۰)

آخرین ماموریت شریفی‌راد همین‌عملیات جنگی است؛ زمانی که هوا برای انجام ماموریت مساعد شد و صبح جمعه ۲۸ آذر ۵۹ برای انجام آن در نظر گرفته شد. محل ماموریت هم تاسیسات برق دبیس در شمال کرکوک بود. در این‌ماموریت شماره ۲ سروان حبیب بقایی به‌دلیل نقص فنی از حضور در ماموریت باز ماند و دسته سه‌فروندی اف‌پنج‌ها، ساعت ۱۰ و ۳۰ دقیقه یک روز کاملاً آفتابی تیک آف کرد. شریفی‌راد درباره حس و حال خود در آن لحظات نوشته است: «در اوج نگرانی، من خود را یک پاسدار تصور می‌کردم. یک پاسدار انقلاب. پاسدار آسمان انقلاب.» (صفحه ۹۵)

«قصد داشتند مرا زنده و سالم همراه خود فرود آورند، توجه کردم و به سمت تقریبی پایگاه هوایی کرکوک واقع در شمال عراق، تغییر جهت دادم. حدود دو دقیقه بین اسکورت دشمن به سمت دلخواه آنان تغییر جهت دادم.» جمله جالب و مهم شریفی‌راد درباره آن‌لحظات این‌چنین است: «تنها چاره مرگ و شهادت بود.» آرایش پروازی اف‌پنج‌های این‌ماموریت، مثلثی بود که طبق آن، لیدر در وسط و کمی جلوتر از دو فروند دیگر قرار دارد. شریفی‌راد درباره منطقه ماموریت چنین‌روایت کرده که یک لحاف اطلس سفید از ابر در ارتفاع هزارپایی زمین انداخته شده بود و روی هدف را پوشانده بود. در نتیجه او به دو فروند دیگر گفت بمب‌های خود را از بالای ابر روی هدف بریزند تا او یک دور دیگر در منطقه بزند و اگر شکافی در ابر پیدا کرد پایین‌تر رفته و با چشم هدف را رویت کند. او در نهایت با وجود نگرانی از مصرف سوخت، شکافی در ابرها پیدا کرد و توانست قسمتی از تاسیسات هدف را مشاهده کند. در نتیجه بمب‌های خود را روی هدف تخلیه کرده و به سمت ایران گردش کرد.

در مسیر برگشت که شریفی‌راد از دو فروند دیگر عقب‌تر بود، به‌طور ناگهانی متوجه عبور دو فروند میگ دشمن از بالای سر خود شد. او همراهان خود را از این‌مساله آغاز کرد و کمی بعد متوجه شد از طرفین و کمی بالاتر به سمتش شلیک شده و گلوله‌هایی از کنارش عبور می‌کنند. با نگاهی که خلبان اف‌پنج ایرانی به چپ و راست خود کرد، متوجه شد توسط دو میگ عراقی محاصره شده تا به سمت عراق برگشته و در یک‌پایگاه فرود بیاید. «قصد داشتند مرا زنده و سالم همراه خود فرود آورند، توجه کردم و به سمت تقریبی پایگاه هوایی کرکوک واقع در شمال عراق، تغییر جهت دادم. حدود دو دقیقه بین اسکورت دشمن به سمت دلخواه آنان تغییر جهت دادم.» جمله جالب و مهم شریفی‌راد درباره آن‌لحظات این‌چنین است: «تنها چاره مرگ و شهادت بود.»

با گرفتن یک‌تصمیم آنی، شریفی‌راد در یک‌لحظه هر دو موتور خود را خاموش کرد تا هواپیمای دشمن از او جلو افتاده و در تیررس‌اش قرار بگیرند. همچنین اقدام به چرخش ۹۰ درجه کرد و در راستای عمو زمین قرار گرفت. در همین‌ثانیه‌ها، حرارت خروجی موتورهای یکی از هواپیماهای عراقی به دلیل استفاده از حداکثر قدرت، هواپیمای شریفی راد را درگیر موج کرده و به چپ و راست راند. شریفی‌راد از عقب و جلو، بین دو هواپیمای عراقی قرار گرفته بود که هواپیمای عقبی اقدام به شلیک موشک حرارتی به سمت او کرد اما به‌دلیل خاموش‌بودن موتورهایش، موشک، حرارت اگزوز هواپیمای عراقی جلویی را دنبال کرده و به آن اصابت کرد. «می‌توانم بگویم هیچ‌گاه به آن اندازه مملو و سرشار از خدا و احساس خدا نبودم. احساس داشتم که هواپیما را دیگری هدایت می‌کند نه من.» (صفحه ۱۰۰ به ۱۰۱)

شریفی راد در ادامه نوشته است:

«هواپیمایی که موشکش را رها و یارش را سرنگون کرده بود، قبل از آن‌که یک‌ور شدنم را اصلاح کنم، از من جلو افتاد و هدف تیرهایی قرار گرفت که برای هواپیمای ساقط‌شده آماده کرده بودم.» (همان) این‌هواپیما نیز با اصابت تیرهای مسلسل F5 شریفی‌راد سقوط می‌کند. اما خلبان ایرانی متوجه شد دو هواپیمای دیگر دشمن به سمتش هجوم آورده‌اند. او موفق شد یکی از آن‌ها را با چند حرکت تاکتیکی جلو انداخته و به‌سمتش موشکی شلیک کند اما موشک بال چپ عمل نکرده و شلیک نشد و موشک سمت راست هم پس از به‌کارگیری به هدف برخورد نکرد. در نتیجه شریفی راد با مسلسل به‌سمت هواپیمای دشمن شلیک کرد و هنوز نتیجه شلیک‌اش را به چشم ندیده بود که مورد اصابت موشک هواپیمای عقبی قرار گرفت و هواپیمایش از ناحیه دم آتش گرفت.

* سقوط و خروج اضطراری از هواپیما

شریفی‌راد در خاطراتش نوشته هنگامی که مورد هدف شلیک موشک هواپیمای دشمن قرار گرفت، در ارتفاع حدوداً ۱۰ متری زمین پرواز می‌کرده است. به همین‌دلیل پس از خروج اضطراری از هواپیما، چتر نجاتش فرصت بازشدن کامل پیدا نکرده و او با سر به زمین برخورد کرده است. به همین‌دلیل هم بیهوش شده است. درباره وضعیت هواپیمای جلویی هم که او با گلوله‌های مسلسل F5 مورد هدف قرارش داده بود، چنین‌روایتی در کتاب «سقوط در چهلمین پرواز» وجود دارد: «برایم گفتند هواپیمایی که در جلویم پرواز کرده، ششصد الی هشتصدمتری محل سقوط من به تپه‌ای اصابت کرده و خلبانش نیز کشته شده.» (صفحه ۱۰۱)

خلبان ایرانی توسط کردهای عراقی معارض صدام حسین پیدا و به محلی امن منتقل شد. کردها یک جلد قرآن کوچک جیبی و یک نسخه آیت‌الکرسی را در جیب بازویش پیدا کردند و با حالت پچ‌پچه به یکدیگر گفتند همراه داشتن همین‌کتاب و آیت‌الکرسی باعث نجات خلبان شده‌اند.

شریفی‌راد در روزهای اول پس از سقوط بی‌حرکت بود و به‌روایت خود، در حال درازکش نماز می‌خواند. دولت عراق هم چندین بار نماینده‌هایی را برای گرفتن او نزد کردها فرستاد. اما کردهای مبارز شایع کردند او مرده و امکان تحویلش به نمایندگان صدام را مردود دانستند. آن‌ها در مقابل نگرانی شریفی‌راد از تحویلش به دولت بعثی عراق، به او اطمینان خاطر دادند و گفتند روی او معامله‌ای با دولت عراق نخواهند کرد. این‌خلبان ۵ روز پس از سقوط موفق شد در اتاقی که بستری شده بود، مقداری قدم بزند و با این‌احساس روبرو شود که اشتهایش بازگشته است. پس از گذشت یک‌هفته از سقوط هم، تحمل دردهای جسمی برایش ممکن شد.

طبق نوشته‌های شریفی‌راد در کتاب «سقوط در چهلمین پرواز»، مشاهده محرومیت‌ها و ظلم‌هایی که دولت صدام در حق مردم عراق و کردها می‌کرد، باعث شد وجود این‌خلبان سرشار از خشم انقلابی نسبت به صدام شود و با خود فکر کند مردم ایران، به حق لقب «صدام یزید» را به او داده‌اند.

خانواده یدالله شریفی‌راد تا یک‌روز پس از سقوط او به‌کلی از وضعیت او بی‌خبر بودند و هر روز نیز با شایعه‌ای درباره سرنوشت او روبرو می‌شدند. ۲۱ روز پس از سقوط بود که نامه شریفی‌راد به‌واسطه یک‌کرد مبارز به نام کاک‌محمود به دست آن‌ها رسید و از زنده‌بودنش یقین حاصل کردند.

شریفی‌راد پس از تحمل چندهفته آوارگی در کوه‌های سرد کردستان عراق، با فداکاری این‌مبارزان ضدبعثی به مرز ایران رسید و در چند مراسم مختلف مورد استقبال قرار گرفت. فرازهای مربوط به روبه‌رو شدن با همسرش هم ازجمله فرازهای عاطفی و احساسی کتاب خاطرات این‌خلبان هستند.



شعر غمگین شب یلدا + مجموعه اشعار زیبای غم و ناراحتی شب یلدا