خبرگزاری مهر – گروه استانها: گرامیداشت هفته دفاع مقدس بهانه خوبی است برای اینکه فکر و ذهن خود را یک بار دیگر به توطئه و حمله همه جانبه ارتش بعثی عراق با حمایت دهها کشور به کشور عزیزمان معطوف کنیم و روزهای سخت و سرنوشت سازی که به مملکتمان گذشت را مرور کنیم و عوامل گذر از آن روزهای سخت در مقابل حمله دشمن متجاوز را بیشتر بشناسیم.
نقش خلبانان هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران در سالهای دفاع مقدس نقش ویژهای بود. دلشان را به دریای عشق زدند و بالهای آهنیشان را گشودند و دل از زندگی و فرزندانشان بریدند تا بتوانند در عملیاتهای مشهور (بکاو و بکش)، در غرب و جنوب در آسمان بچرخند، ستونهای زرهی دشمن را بیابند و با آتش راکتها و موشکهای بالگردشان دشمن را زمینگیر کنند و سد راهشان شوند.
هر چند که قابلیت بالگردهای تهاجمی کبرا به خلبانان اجازه میداد که از مسافتهای دورتر و ایمن تر آتشهایشان را به روی دشمن اجرا کنند اما تحریمها و لزوم صرفه جویی مهمات و غیرت و شرف خلبانان ارتش آنان را وادار میکرد که تا آخرین نقطه ممکن پرواز کنند تا به ازای هر شلیک یک هدف را منهدم کنند.
شهید خلبان علی کیارش یکی از آنها بود، خلبان لر خرمآبادی که در پایگاه هوانیروز شهید وطن پور اصفهان، پرواز میکرد. شهید کیارش که از اولین روز حمله دشمن در ۳۱ شهریور ماه سال ۱۳۵۹ با بالگردش از اصفهان به دزفول پرواز کرده بود، در ۲۳ آذرماه همان سال پسر۶ ماهه و همسرش را به خدای شهدا و تاریخ میهن عزیزمان سپرد و بالگردش جنگندهاش را وسیله عشقورزی به دین ومیهن و ملتش کرد و شهید شد.
بر آن شدیم تا با مروری بر زندگی و شهادت این شهید سربلند تاریخ ایران اسلامی از زندگی و ایثار و نقشآفرینی و شهادتش درس بگیریم.
به پایگاه هوانیروز شهید وطنپور اصفهان رفتیم و مورد استقبال فرمانده این پایگاه، قرار گرفتیم و با راهنمایی و همکاری وی موفق شدیم با همسر این شهید عزیز و نیز با همرزم و همپرواز این خلبان شهید کشورمان، سرهنگ خلبان بازنشسته مسعود نیکمردهمکلام شویم و درسها و فرازهایی از زندگی این شهید عزیز را فرا بگیریم.
شهید کیارش حامی محرومان بود
شهنار شهبازی، همسر شهید کیارش همسر شهیدش را شهره به غیرت و شجاعت و پاکی و کمک به محرومان معرفی میکند و به خبرنگار مهر گفت: در سال ۱۳۵۸ شهید خلبان علی کیارش، جوانی برومند و شریف و با اخلاق بود، که در محله ما سکونت داشت. مهمترین جلوههای شخصیتی این شهید شهرت به غیرت و شجاعت و پاکی و کمک به محرومان در محله بود.
وی افزود: شهید خلبان کیارش اصالتاً لر و اهل خرمآباد بود و منش پهلوانیاش او را به انسانی محبوب در محله و کوچه تبدیل کرده بود، تقریباً همه اهالی هر مشکلی داشتند به او مراجعه میکردند و او همیشه کمک حال همه بود. دستش به خیر بود و به طور پنهانی به محرومان کمک میرساند و از آنان حمایت میکرد. شجاعت و غیرت و منش پاک و مردمی و پهلوانی و لباس با شکوه خلبانیاش او را محبوب همه کرده بود و دوستی شهید کیارش با برادرم باعث آشنایی و ازدواج ما شد.
همسر شهید در پاسخ سوال ما که آیا میدانستید که شهید کیارش خلبان بالگرد جنگنده کبرا است و خطرات آن را میدانستید، گفت: علی خیلی شجاع بود و همیشه تاکید میکرد که وظیفهاش دفاع از ایران اسلامی در همه شرایط است و به خلبان جنگی بودنش افتخار میکرد، زمانی که یکی از بستگان به خطرات شغل خلبانی به مادرم اخطار داد مادرم به او گفت «همه چیز دست خداست و تا خدا نخواهد برگی از درخت پایین نمیافتد.» و خیلی وقتها که ترس و نگرانی از پروازها و ماموریتهایش داشتم با آرامش و طمانینه میگفت «هیچ خطری نیست.»
او ادامه داد: ما در سال ۱۳۵۸ ازدواج کردیم و در حالی که او به عشق و هدف انسجام و قدرت جمهوری اسلامی ایران پروازمیکرد، در تیرماه سال ۱۳۵۹ خدای مهربان فرزندم بابک را به ما هدیه کرد و ۳ ماه بعد حمله دشمن بعثی به میهن اسلامیمان شروع شد و آنجا بود که من غیرت و شکوه یک لر را که در لباس مقدس خلبانی بود با چشمانم دیدم.
شهید کیارش خلبان بالگرد جنگنده کبرا و متخصص در شلیک موشکهای ضد تانک بود
خانم شهبازی اضافه کرد: شهید کیارش خلبان بالگرد جنگنده کبرا و متخصص در شلیک موشکهای ضد تانک بود؛ او به دزفول و جنوب رفت و من و فرزند سه ماههام را در اصفهان و در خانه مادرم به خدا سپرد و خودش رفت تا نگهبان ناموس دین و میهنش شود و دیگر به خانه برنگشت.
همچنین سرهنگ بازنشسته جانباز خلبان مسعود نیکمرد، همرزم شهید کیارش در خصوص دوستی و همراهی اش با این شهید به خبرنگار مهر گفت: من در سال ۱۳۵۲ وارد دانشکده خلبانی ارتش شدم و شهید خلبان کیارش در سال بعد یعنی در سال ۱۳۵۳ وارد دانشکده خلبانی شد. او را میشناختم جوان شجاع و ورزشکار و شریفی بود که خلبان بالگرد جنگنده کبرا شد و در ادامه دوره تخصصی شلیک موشکهای هوا به زمین را با موفقیت طی کرد.
او اضافه کرد: شهید کیارش از خلبانان خوشنام بود اما تا زمان حمله دشمن بعثی به کشور عزیزمان با او همپرواز نشده بودم، تا آنکه در آذرماه سال ۱۳۵۹ در دزفول بودم، تیم آتش هوانیروز که به ما ابلاغ شد، با شهید کیارش در یک تیم پروازی قرار گرفته بودیم که باید با بالگردهای جداگانه در یک تیم آتش پرواز میکردیم، تیم آتش ما به دشمن حمله کرد و ضربات مهلکی به دشمن وارد کردیم. از آسمان او را و شلیکهایش را زیر نظر داشتم و شجاعت و تدبیرش تحسین مرا بر انگیخت.
همرزم شهید کیارش ادامه داد: آن شب در دزفول بریفینگ عملیاتیمان تشکیل شد و در همان جلسه شهید خلبان علی کیارش به من پیشنهاد داد که با هم پرواز کنیم و به این صورت بود که فقط در روز اول از هم جدا بودیم و در روزهای بعد با شهید کیارش همپرواز شدم، من کابین عقب پرواز میکردم و او کابین جلو شلیک میکرد و از اولین روز همپرواز شدنمان حماسههای بی بدیلی شکل میگرفت؛ از دزفول بلند میشدیم و از طریق «دهلاویه» و کوههای «میشداغ»، دشمن را کاملاً دور زده و از پشت نیروهای دشمن آتشباری سنگین موشکها و راکتها و توپهایمان را اجرا میکردیم، تریلی مهمات دشمن در حال نزدیک شدن به نیروهایشان بود و در حالی که کاملاً غافلگیر شده بود، در آتش یک فروند موشک ما منهدم شد و به هوا رفت.
او افزود: بر سفرههای ناهار و شام سربازی مان در جبهه به رادیو گوش میدادیم و برخی روزها اخبار حملاتمان را و نتیجههایش را از رادیو گوش میکردیم.
ماجرای شهادت شهید کیارش
سرهنگ خلبان نیکمرد با بیان اینکه شهید کیارش چند روز آخر پروازهایش را با من همپرواز بود، اضافه کرد: در بامداد ۲۳ آذر ماه ۵۹ یک بار دیگر تیم آتش ما از دزفول بلند شد، بالگرد من و کیارش مجهز به موشک بود و دو فروند کبرای دیگر هم راکت میزدند.یک فروند جترنجر هم بالگرد پشتیبانی و نجات ما بود. در این چند روز امان از دشمن بریده بودیم، آن روز هم هوای سرد و باران و مه بود، دید خیلی کم بود. وارد منطقه نبرد شدیم و آتشباری شروع شد، با شهید کیارش در حال صحبت و تحلیل منطقه نبرد بودم؛ در همین حین انفجار شدیدی در کابین حس کردم و درد و سوزش شدیدی در دست و بازوی خودم حس کردم و صورتم و عینک پروازم پر از خون شد، شیشههای کابین منهدم شده بود و باد سرد و تند به درون کابین وزیدن گرفت، به زحمت به نشاندهندههای کابین خلبان نگاه کردم، همه آنها در اثر انفجار و برخورد ترکش از کار افتاده بودند اما موتور بالگرد کار میکرد و رادیوهایم آسیبی ندیده بود. سریعاً چرخش به چپ کردم و به فروندهای دیگر تیم گفتم «ما رو زدن، بر میگردیم لطفاً من را پوشش آتش بدهید» و بلافاصله علی کیارش را صدا زدم جوابم را نداد، وقتی دیدم با رادیو جواب نمیدهد با فریاد صدایش کردم، هر چه فریاد زدم جوابی نشنیدم در حالی که از درد و زخم دست و بازویم در رنج شدید بودم باد انتهای کمربندهای صندلی خلبان را به تلاطم در آورده بود و به سر و صورت و بدنم میکوبید، کمی کمربندم را شل کردم و خودم را کشیدم تا از بالا و کنار کنسول خلبان کابین عقب کابین جلو را ببینم و وضعیت کیارش را بدانم، سر هم پرواز قهرمانم را دیدم که به یک طرف کابینش تکیه داده بود و خون کابینش را فرا گرفته بود. خونی که بر شیشه عینک من پاشیده بود، خون کیارش بود، مجبور بودم به پرواز ادامه دهم تا از منطقه نبرد رهایی پیدا کنم، بالگردهای همراهمان آتشهایشان را بر سر دشمن خالی کردند و در آسمان مراقب شرایطم بودند، شنیدم که به برج مراقبت پایگاه دزفول شرایط را اطلاع دادند و در خواست آمبولانس و نیروهای امداد کردند، شهید کیارش ورزشکار و بوکسور بود و برای امداد به او نیاز به آدمهای بیشتری بود، به محض رسیدن به دزفول همافران نیروی هوایی نیز برای امداد به ما پای برج بودند.
او ادامه داد: به علت ترکشی که به انگشتم خورده بود و هنوزهم به یادگار در بدنم باقی مانده است و بازویم هم ترکش خورده بود و از زخمم خون جاری بود، سرمای شدید ناشی از انهدام کابین بالگردم وضعیت بدی داشتم، مرا به بهداری بردند و هم پرواز قهرمانم شهید خلبان علی کیارش را برای مراقبتهای ویژه بردند. در حالی که خودم تحت مراقبت بودم بارها سراغ کیارش را از پرستاران میگرفتم و آنها میگفتند که قرار است به تهران اعزام شود، اما خلبان علی کیارش شهید شده بود، او با غیرت و شجاعت و شرفش در آسمان خوزستان حماسه آفرید و آخرین حماسهاش، هدیه جانش به آزادی و استقلال ایران اسلامی در مسیر انهدام دشمنانش بود. روحش شاد و نامش ماندگار باد.