بیت کوین: پایان برده‌داری


 بیت کوین: پایان برده‌داری

رابرت بریدلاو (Robert Breedlove)، نویسنده و یکی از فعالان مطرح صنعت ارزهای دیجیتال است. او در مقاله‌ای که به‌تازگی منتشر کرده است توضیح می‌دهد که امروزه چگونه پول به ابزار «برده‌داری» تبدیل شده است و اثبات می‌کند که بیت کوین می‌تواند به این جریان پایان بدهد.

این مقاله در پنج بخش ترجمه شده است و هر هفته یکی از بخش‌ها در وب‌سایت ارزدیجیتال منتشر می‌شود. بخش اول این مقاله را در ادامه می‌خوانید.

پول ابزاری برای تجارت وقتِ آدمی است. بانک‌های مرکزی، اربابان مدرن پول، این ابزار را به‌عنوان سلاحی برای ربودنِ وقت گرانبها و تحمیل نابرابریِ ثروت به کار می‌گیرند. تاریخ به ما نشان می‌دهد که فساد در نظام‌های پولی، در نهایت به زوال اخلاقی، فروپاشی اجتماعی و برده‌داری ختم می‌شود. از‌آنجاکه اثبات شده است همیشه وسوسه‌ی دستکاری پول قدرتمندتر از آن است که انسان بتواند در برابرش مقاومت کند، تنها پادزهر برای این سم، یک پولِ فسادناپذیر است: بیت کوین.

دانش باعث می‌شود برده‌بودن برای انسان ناشایست باشد.

فردریک داگلاس، رهبر ضدبرده‌داری در آمریکا

در بخش غربیِ آفریقای باستان، برای قرن‌ها از مهره‌هایی به‌نام «اگری» (Aggry) به‌عنوان پول استفاده می‌شد. این مهره‌ها کوچک، شیشه‌ای و زینتی بودند. استفاده از مهره‌های اگری که منشأ ناشناخته‌ای هم دارند، در تجارت (به‌عنوان پول) راهی برای انتقال ثروت بین مردم و در اجتماع (به‌عنوان مهریه و ارث) روشی برای انتقال ثروت در میان نسل‌ها بود. در قرن ۱۶ میلادی، زمانی‌که کاشفان اروپایی به آفریقا رسیدند، خیلی زود دریافتند که مهره‌های اگری به‌شدت در میان بومیان آفریقایی ارزشمند هستند. از‌آنجاکه در آن زمان فناوری تولید شیشه در آفریقا بدوی بود، تولید مهره‌های اگری برای بومیان دشوار بود و به همین علت، این مهره‌ها نسبت به سایر کالاها کمیاب بودند؛ یک ویژگیِ پولی که از ارزش بازار آنها حمایت می‌کرد.

اما در اروپا، فناوری تولید شیشه در سطح بالایی قرار داشت. با هزینه پایین می‌شد انبوهی مهره تقلبی تولید کرد که از نظر ظاهری کاملاً با مهره‌های اگری یکسان بود. خیلی زود بسیاری از اروپاییانِ فرصت‌طلب با سوء‌استفاده از این فرصت اقتصادی و با کشتی‌هایی پر از مهره اگری تقلبی که با ظرافت بسیار در تأسیسات شیشه‌سازی اروپایی ساخته می‌شد، عازم غرب آفریقا شدند. این طرح یکی از اولین عملیات شناخته‌شده جعل پول بود که در مقیاس بزرگ انجام می‌شد. در نگاه اول، صادرات مهره‌های شیشه‌ای نمی‌توانست ضرر چندانی داشته باشد، اما چیزی که واقعاً رخ داد دهه‌ها غارتگریِ ثروت آفریقا، منابع ملی و در نهایت وقت گرانبها بود.

با رسیدن کشتی‌های اروپایی به سواحل آفریقا که مملو از مهره‌های شیشه‌ای بودند، بومیان آفریقایی خیلی راحت دارایی‌هایی را که با مشقت فراوان به دست آمده بود، با تکه شیشه‌هایی مبادله کردند که به خیالشان مهره‌های گرانبهای اگری هستند. در طول دهه‌ها، تجارت دارایی‌های واقعی در ازای مهره‌های جعلی شرایطی را فراهم کرد تا اروپایی‌ها بتوانند ثروت آفریقا را خیلی پنهانی مصادره کنند؛ یک حادثه جنایت‌کارانه با دور کُند که جامعه آفریقا را برای قرن‌ها فلج کرد. بعدها به مهره‌های اگری لقب «مهره‌های بردگی» را دادند چراکه با آغاز فروماندگی آفریقایی‌‌ها در دام فقر، برخی از آنها مجبور شدند خود یا دیگران را به اربابان اروپایی‌شان بفروشند. مهره‌های بردگی، یکی دیگر از نظام‌های پولی تاریخ که سلاح دست جاعلان شده بود، در نهایت «تجارت برده آتلانتیک» را پایه‌گذاری کرد؛ تجارتی که برای قرن‌ها در جریان بود.

در یکی از وحشیانه‌ترین طنزهای تاریخ، همان کشتی‌هایی که مهره‌های اگری جعلی به آفریقا آورده بودند، با بارِ انسان پر شدند و به‌سمت سواحل اروپا و آمریکا حرکت کردند. اربابان این بردگان در اقدامی نابخشودنی آنها را دقیقاً مشابه با جعبه‌های مهره‌های شیشه‌ای، به‌شکلی کاملاً فشرده و فاقد فضا در بدنه‌های کشتی جای دادند؛ دقیقاً شبیه همان مهره‌هایی که در گام اول برای خرید این محموله‌های انسانی پرداخت شده بود.

متأسفانه غارت آفریقا به همین جا ختم نمی‌شود. نوعی نوار پارچه‌ای، شکل دیگری از پول بود که در آفریقای باستان مورداستفاده قرار می‌گرفت و طی قرن‌های متمادی به یک واسط تبادل معتبر برای معامله با بازرگانان مسلمان تبدیل شده بود. قبایل بومی آفریقا خیلی زود تولید این نوارهای پارچه‌ای با نام محلی «پانوس» را آغاز کردند. اما آنها از نظر روش‌های تولید، در رقابت با پرتغالی‌ها ناتوان بودند. با ایجاد یک نظام اقتصادی به‌شدت سودآور، پرتغالی‌ها از پانوس برای خرید برده‌های آفریقایی استفاده کردند و سپس از همان برده‌ها برای تولید نوارهای پارچه‌ای بیشتر استفاده شد. در حقیقت برده‌ها همان چیزی را تولید می‌کردند که با آن آزادی آنها سلب شده بود. کریستوفر فایف (Christopher Fyfe)، مورخ اسکاتلندی، این روابط تجاری وحشتناک را این‌گونه تشریح کرده است:

برخی از بردگان در بافندگی مهارت داشتند و با پنبه لباس بومی می‌بافتند؛ همان کاری که در سرزمین خودشان هم انجام می‌دادند. الگوهای جدیدی برای آفریقای شمالی که استادانه درست شده بودند معرفی شدند و از اواسط قرن ۱۶ پانوس دماغه سبز [نوار پارچه‌ای] به‌طور مرتب به گینه صادر می‌شد تا با برده مبادله شود.

تولیدکنندگان پرتغالیِ پانوس که خود را در دریای بدون ساحل سود می‌دیدند، خیلی زود یک شرکت انحصاری به‌نام «گرائو پارا و مارانیائو» (Grão Pará and Maranhão) تأسیس کردند که تحت‌حمایت دولت بود. به این ترتیب، تمام جریان‌های مالی مربوط به پانوس باید از انبارها و بنگاه‌های تجاری این شرکت عبور می‌کرد. این شرکت اجبار کرد که برای پرداخت مالیات، برای قراردادهای بردگی و برای استخدام سرباز باید از پانوس استفاده شود. یک مثال مشابه و غیرتصادفی در دنیای امروز: دولت آمریکا اجبار کرده است که برای جمع‌آوری مالیات، به‌عنوان پول رایج قانونی، به‌عنوان ارز قراردادهای نفتی (بردگی انرژی مدرن) و به‌عنوان ارز ذخیره بین‌المللی (چیزی که به آن «امتیاز گزاف» می‌گوییم)، از دلار استفاده شود.

به‌طور آشکاری امروز هم با چیزهایی مانند مهره‌های اگری و پانوس در اقتصاد جهانی مواجه هستیم: اسکناس دلار در جیب شما یک نمونه بارز است. چیزی که برای به‌ دست آوردنش سختی می‌کشید دولت آمریکا فقط با فشردن یک دکمه میلیاردها عدد از آن را تولید کرده است. دقیقاً به همان شکلی که اروپایی‌ها به فناوری تولید شیشه دسترسی داشتند و می‌توانستند با هزینه پایین پول تولید کنند، یا مانند پرتغالی‌هایی که تولید انحصاری پانوس را در اختیار گرفته بودند، بانک‌های مرکزی هم امتیاز انحصاری تولید پول را در اختیار دارند، آن هم با هزینه‌ای نزدیک به صفر. این امتیاز به بانک‌های مرکزی اجازه می‌دهد هر زمان که بخواهند ثروت دارندگان پول را مصادره کنند. امروزه بانک‌های مرکزی سراسر جهان همان‌ طور ثروت را غارت می‌کنند که اروپایی‌ها از آفریقایی‌های از همه‌جا بی‌خبر غارت کردند، اگرچه به‌صورت نامحسوس و با خشونت کمتر.

بلایی که در جریان مهره‌های اگری و پانوس بر سر آفریقایی‌ها آمد، برای جوامعی که بانک مرکزی در آن بازیگر اصلی است درس‌های مهمی دارد: کسانی که بتوانند تولید پول را انحصاری کنند می‌توانند نیروی انسانی را تا ابد در اختیار خود بگیرند. زمانی‌که نیروهای بازار آزاد دستکاری می‌شود، تولیدکنندگان قادر هستند بدون درنظرگرفتن وضعیت مصرف‌کننده، قیمت تعیین کنند و در نتیجه، دموکراسی اقتصادی به دیکتاتوری و آزادی به اسارت تبدیل می‌شود. درمورد پول، صاحبان انحصار می‌توانند وقت آدمی (بخوانید نیروی انسانی) را با قیمتی غیرمنصفانه بخرند. به‌عبارت دیگر، صاحبان انحصار پول می‌توانند زمان و وقت آدمی را به تاراج ببرند؛ قدرت نحسی که آنها را درعمل به اربابان برده تبدیل می‌کند.

حق انحصاری تولید پول، بدون وجود رقیب، همان دستگاه تولید برده است؛ امتیازی شرم‌آور که انحصارطلبان فقط می‌توانند آن را با فریب و خشونت حفظ کنند. مهره‌های اگری جعلی و پانوس سلاح‌هایی برای به‌دست‌آوردن وقت انسان‌ها بودند. این امتیاز بین سال‌های ۱۵۰۱ تا ۱۸۰۶، موجب غارت مستقیم زندگی ۱۲.۵ میلیون انسان (و همچنین تاراج غیرمستقیم فرزندان آنها) شد. تجارت برده آتلانتیک (اقیانوس اطلس) یک هولوکاست آهسته در آفریقا بود. فقط ۲ میلیون نفر در هنگام انتقال با کشتی جان خود را از دست دادند و کسانی هم که زنده ماندند بقیه عمر خود را یا در رنج بودند و یا به فرزندآوری اختصاص پیدا کردند؛ بچه‌هایی برای پرکردن مجدد انبار اربابان. بیایید این بی‌رحمی محض را از چشم‌انداز اقتصادی ببینیم (بدون درنظرگرفتن افرادی که در بردگی به‌ دنیا آمدند): فرض کنیم یک برده معمولی بتواند به‌‌مدت ۴۰ سال هر سال ۵,۰۰۰ ساعت کار کند. با این حساب، رقم شوکه‌کننده ۲.۵ تریلیون (۲,۵۰۰۰,۰۰۰,۰۰۰,۰۰۰) ساعت به‌ دست می‌آید. یا به‌طور دقیق‌تر، به ‌مدت ۳۶۵ سال، هر سال ۶.۸ میلیارد ساعت از وقت بردگان به تاراج رفته است.

تجارت برده آتلانتیک به‌‌اندازه عظمتش نفرت‌انگیز و مضحک بود؛ اگر انحصارطلبانِ پول با رقابت بازار آزاد رو‌به‌رو می‌شدند، تاریخ بشر تا این اندازه وحشتناک نبود. زمانی‌که بازار (بدون زور) رقابتی باشد، فعالیت تولیدکنندگان با اولویت مصرف‌کنندگان هم‌سو می‌شود: یک نیروی محرک که اقتصاد را به‌سمت قیمت‌های پایین و نوآوری‌های فناورانه سوق می‌دهد. بدون وجود رقابت سالم، تولیدکنندگان انگیزه پیدا می‌کنند هرکاری که نیاز باشد برای افزایش سهم‌شان در بازار انجام دهند که شامل اعمال زور هم می‌شود. به‌بیان ساده، رقابت در بازار و فشارهایی از این دست، افراد را درست‌کار نگاه می‌دارد: به این ترتیب، ساختارهای بازار و اخلاق، به‌طور متقابل با یکدیگر ارتباط نزدیک دارند.

یک عمل وقتی اخلاقی است که آزادانه انجام شود.

موری راتبارد

رقابت، فرایند طبیعیِ پی‌بردن و کشف است: در ورزش، از این طریق پی‌ می‌بریم که کدام تیم در هر بازی شایسته‌تر است؛ در تمام طول فصل، رقابت مکرر روشی است که با آن پی می‌بریم کدام تیم روی‌هم‌رفته بهترین است. در بازارهای آزاد هم رقابت مجموعه‌ای از بازی‌هاست که برای پی‌بردن از «رضایت‌مندی خواسته‌ها» برگزار می‌شود. هر کارآفرین (با جذب سرمایه، پول و زمان) راه‌حل‌های بهتر، سریع‌تر یا ارزان‌تری برای مشکلات مشتریانش پیدا می‌کند تا اثبات کند که رقیبانش توانایی کافی را ندارند. رقابت بازار رونق‌بخشِ کار صادقانه و تسریع‌کننده پیشرفت مدنی است.

همان ‌طور که آمریکایی‌های پیرو فلسفه عملی گفته‌اند: «حقیقت پایان پژوهش است.» طبق این جمله، می‌توان بازار آزاد را محیطی برای پژوهش‌های مداوم دانست که روی یافتن حقیقت متمرکز شده‌اند. ایده‌هایی که از رقابت ایجاد می‌شود، مانع از عملکرد قرون وسطایی کارآفرینانی می‌شوند که می‌خواهند به‌زور تفکر مدنظر خودشان را به ما القا کنند.

همان ‌طور که ویلیام جیمز (William James) می‌گوید:

هر ایده‌ای که بتوانیم روی آن سوار شویم… هر ایده‌ای که ما را با کامیابی از سطحی از تجربه به سطح دیگری ببرد، ایده‌ای که چیزها را با رضایت‌مندی به‌ یکدیگر پیوند می‌دهد، ایده‌ای که با اطمینان کار کند، ایده‌ای که صرفه‌جویی در کار را رقم بزند، به‌شدت و به‌طور ابزارگرایانه‌ای صحیح و حقیقی است.

درعمل، نمی‌توانیم میان حقیقت و آنچه بیشترین کاربرد را دارد تمایز قائل شویم. در بازارهای مبادلاتی آزاد، حقیقت به‌شکل قیمت‌های دقیق، ابزارهای مفید و برتری فردی خودش را نشان می‌دهد. قیمت‌ها به‌طور پویایی میزان رضایت مشارکت‌کنندگان بازار از نرخ مبادله را نشان می‌دهند که خود برگرفته از تصمیمات تجاری بی‌شمار در طول زمان است.

ابزاری که بر بقیه برتری دارد، نمایان‌گر قوی‌ترین دانش بشر برای حل یک مشکل خاص است. اگر بخواهیم این جمله را طور دیگری بگوییم، ابزاری که کارآفرینان تولید می‌کنند و دانشی که به این ابزار گره خورده است، خودشان را با تمایلات مصرف‌کنندگان وفق می‌دهند تا زمانی‌که یک یا چند ابزار یا راهکار بر بازار تسلط پیدا کنند. مزیت و شایستگیِ رقابتی دو صفت کارآفرینان موفق است. با این دو، مدیران می‌توانند در فشارهای اقتصادی بقای خود را حفظ کنند و به تولید سود ادامه دهند. این تابعِ حقیقت‌جوی بازار آزاد، ذاتاً تکرارشونده است: قیمت‌ها، ابزارها و مزیت‌های رقابتی به‌طور مداوم نسبت به شرایط بازار در حال تغییر هستند.

در بازی بازار، امتیاز همان پول است؛ ابزاری که برای محاسبه، مذاکره و اجرای معاملات کاربرد دارد. رقابتِ بازار فرایندی است که تولیدکنندگان را درست‌کار نگه می‌دارد: وقتی رقابت با اجبار و خشونت سرکوب شود، حقیقت با قیمت‌های غلط، ابزارهای بی‌کیفیت و تباهی فردی تحریف می‌شود؛ چیزی که در «انحصارطلبی‌های قانونی» شاهدش هستیم. درمورد تولید پول، انحصارطلبی به‌معنای این است که تولیدکنندگان فریب‌کار به جاعلان تبدیل می‌شوند و (با فریب و خشونت) بر وقت گرانبهای آدمی تسلط می‌یابند.

*محمد آذرنیوار


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

آداب و رسوم شب یلدا در استان مازندران