عاشق آن دختر هستم، اما تعرض نکردم
پسر جوان میگوید شکایت از او به اتهام تعرض، پاپوشی است تا او را از دختر مورد علاقهاش دور کنند. 14 حوادث 1401/10/12
پسر جوان میگوید شکایت از او به اتهام تعرض، پاپوشی است
مسعود ۱۰ سال است به صورت غیرقانونی در ایران زندگی میکند. زمانی که وارد ایران شد کودکی ۱۲ساله بود و حالا مردی جوان است که به اتهام رابطه نامشروع بازداشت شده است.
مسعود از زندگی سختی که داشته و عشقی که باعث بازداشتش شده است میگوید:
*متهم هستی به دختری تعرض کردهای، قبول داری؟
قبول ندارم. من ملیکا را دوست دارم، ما عاشق همدیگر هستیم.
*پس چرا از تو شکایت کرده است؟
خودش شکایت نکرده، پدرش شکایت کرده است. ملیکا به پدرش گفته که من کاری نکردهام.
*چرا پدر ملیکا چنین شکایتی کرده است؟
او شکایت کرد چون میخواهد من و ملیکا را از هم جدا کند.
*چه مدت است با هم رابطه دارید؟
نزدیک به یک سال است.
*چرا فکر میکنی پدر ملیکا قصد جدایی شما را دارد؟
وقتی پدر ملیکا فهمید من دخترش را دوست دارم تصمیم گرفت ما را جدا کند چون میخواهد دخترش را به بچه برادرش بدهد. به هر حال سمت ما این چیزها رسم است. ملیکا هم قبول نکرد و گفت میخواهد با من ازدواج کند، به همین خاطر پدرش تصمیم گرفت من را به دردسر بیندازد چون میداند با این پرونده من را به افغانستان برمیگرداند.
*اقامت غیرقانونی داری؟
بله. ۱۰ سال قبل به ایران آمدم. به صورت غیرقانونی با برادرم وارد خاک ایران شدیم. چون کار خلافی نمیکردیم هیچوقت هم گیر پلیس نیفتادیم.
*پدر و مادر نداری؟
پدر و مادرم وقتی که من بچه بودم کشته شدند؛ مین ترکید و پدر و مادرم فوت شدند. من را برادرم بزرگ کرد، با هم به ایران آمدیم وقتی که من بزرگ شدم برادرم برای خودش زندگی مستقلی درست کرد و من هم خانهای کوچک اجاره کردم. همانجا بود که با ملیکا آشنا شدم.
*فکر میکنی بتوانی رضایت پدر ملیکا را بگیری؟
چیزی در پرونده من نیست. او شکایت کرد که به خاطر اقامت غیرقانونی برای من رد مرز بدهند و بعد هم در این مدت دخترش را شوهر بدهد اما وقتی آزاد شوم با ملیکا فرار میکنم! او را به افغانستان میبرم تا در آنجا زندگی کنیم. یا اینکه با هم به ترکیه میرویم اما اجازه نمیدهم زن پسرعمویش بشود.
گردآوری: گروه خبر سیمرغ
seemorgh.com/news
منبع: tasnimnews.com