طرح ابتدایی تهیه یک فیلم – از بهرام بیضایی
تلخ است، ولی تاریخ سینما و تئاتر ایران بهرام بیضایی را بیش از همه با فیلمنامههای فیلمنشدهاش به یاد خواهد آورد.
تلخ است، ولی تاریخ سینما و تئاتر ایران بهرام بیضایی را بیش از همه با فیلمنامههای فیلمنشدهاش به یاد خواهد آورد و با نمایشنامههای به صحنه نرفتهاش. نوشتههایی که اتحاد خوفبرانگیز دستگاه سانسور و صاحبان ثروت نهفقط تمایلی به تبدیل شدنشان به تصویر نداشتند، که تمام تلاششان را برای اسیر ماندن آنها در بند کاغذ کردند.
گذشته از شمار عظیم آثاری که در این سالها بیضایی آنها را به شکل کتاب چاپ کرده است، تک و توک نوشتهها و طرحهایی هم هست که در مجلات مختلف منتشر شدهاند و امروز کمتر کسی آنها را به یاد دارد. طرحی که میخوانیم، یکی از آنهاست که در اردیبهشتماه سال ۴۱ و در شماره سوم مجله آرش، در صفحات ۶۳ تا ۷۱ به روی کاغذ آمده و از روی طرحهایی که بیضایی در کنار آن کشیده، میشود حدس زد تا مرحله کشیدن استوریبورد ساخت هم جلو رفته بوده است.
بهرام بیضایی: این نوشته نقشی است از آنچه میبایست طرح ابتدایی تـهیه یـک فـیلم کوتاه باشد، که بنا بود سال گذشته ساخته شود، و ساخته نشد. فعلا آن را با اندک تغییری چاپ میکنیم و منظور از چاپ آن شاید نشان دادن این نکته باشد که در قـالبهای دیگری هم میتوان و بـاید حرف زد.
پیشگفتار
در این فیلم (اگر ساخته شود، و امید هست که ساخته شود) تراژدی پایان بد حادثه نیست؛ خود بیحادثگی است. داستان میتوانست یک دوستی بدفرجام را بیان کند. ولی اینجا به نمایش یک دوستی تحققنـیافته میپردازد. نیز میتواند، پیش از آنجا که شروع میشود و پس از آنجا که خاتمه مییابد، ادامه داشته باشد، و درواقع برشی است از یک ادامه و منظور از ساختن آن تنها تصویر کردن است، و شاید برانگیختن (نه رقت بـلکه) تـرحم.
پدر میتواند یک کارگر صاحب زندگی پست، و شاید یک فراش اداره دولتی (آن ادارههایی که من میشناسم) باشد. هر روز صبح زود به سر کار خود میرود و طبعا موجودی است خالی و ساکت (او همیشه در اداره مـجبور بـه سکوت بوده است) و ساکن، کمی عصبانی، بدون علاقه به چیزی، نیممرده.
مادر- مسلما همسر چنان مردی است- در منزل تنهاست، او هم ساکت و ساکن و خالی است. و به دلایلی که من نـمیدانم! ظـاهرا خیلی گوشهنشین و کمصحبت است، نه از آن جهت که نمیخواهد حرفی بزند، بلکه از آن جهت که حرفی ندارد تا بزند. عجالتا تنها موضوع مورد علاقه او بافتنی (نخهای آن از یک بافتنی کهنه عاریه گرفته شده است) کوچکی است که میبافد.
پسـرک- بچهای مدرسهای است، شاید کلاس سوم یا چهارم دبستان. اما تنهایی و تفکر اجباری-گرچه ظاهرا او را خمود کرده است- ولی باعث شـده کـه او تخیل وسیعی داشته باشد.
او همه چیز را خوب تصویر میکند و از سـنش بیشتر میفهمد. در حقیقت این موجود شبیه به جوانی است که من او را خوب میشناختم. در مدرسه برای او دوست یا دوستانی پیدا نـشده اسـت، در مـنزل هم سکوت است. عجالتا هم مادر(موجود مورد علاقه او) بـه فکر کودک جدیدی است که بعدها خواهد داشت، پس او تنهاست.
در این داستان ما به او حق دادهایم که چیزهایی را آرزو کند. ایـن چیز میتواند در سن کنونی او یک سگ خوشترکیب پشت ویترین، چندی بعد یک عـشق، و بعدها دیگر وسایل کارش باشد.
همچنان که هست، و میدانیم و به روی خود نمیآوریم که هست، شرایط مانع میشود کـه او آنچه را که میخواهد- و لااقل آنچه را که باید- داشته باشد. و میبینیم که در خلأ شـرایط (رویـا) هـم برای او موانع و شرایط وجود دارد.
و سپس صدای زنگ گوشخراش ساعت طاقچهای، آغاز روزی دیگر و ادامـه زنـدگی او بـه همین نحو.
***
برای تصویر کردن این داستان عجالتا طرح این است که گفتوگو در آن نباشد. شـاید تـصاویر صادقانهای بتواند آنچه را که فریاد کلمات پرطمطراق نمیتواند به گوش دیگران برساند، بدون حـرف بـهتمامی بـازگو کند. و موسیقی در آن نباشد، زیرا حالی را که سروصدای زمینه از زندگی پسرک به ما منتقل میکند، کـافی است، ضـمنا در این فیلم هیچ تصمیم نداریم کاروان شعر و موسیقی راه بیندازیم.
قرار است که صـدا در صحنههای خـارجی (خیابانها) هیاهوی آمدورفت ماشینها و مردم باشد. در صحنههای داخلی (شب) که تصاویر میخواهد خالی بـودن زنـدگی آنها را برساند- تا آنجا که ممکن است- سروصدا قطع شود. در ابتدای قسمت رویـا میخواهیم صـدای ضربات ساعت و کمی پس از آن صدای ضربان قلب پسرک را به کار ببریم. و در آخرین تصویر ساعت زنگ دلخـراشی خواهد داشت…
قسمتهایی را که در خیابانها میگذرد، سعی داریم که تماما از پشت ویترینهای مـغازهها بـگیریم و این کار خاصیتهایی دارد: نخست آنکه تاثیر ویترین در نمای نخستین فیلم را (که مظهر خواهش و مانع است) در ذهـن نـگه میدارد. دیگر اینکه صامت بودن نسبی فیلم را توجیه میکند، و باز ایـنکه جـنبه سندیتری به تصاویر میدهد.
در بخش رویا کـه مـاجرا بـین خیابانهای روزنامهای میگذرد، البته نمونه کوچکی از اصـل سـاخته خواهد شد، و شکل این نمونه باید با توجه دقیق به تصاویری که از ابـتدا تـا آن وقت دیدهایم- یا پسرک دیـده اسـت- ساخته شـود، چـون ایـن بخش ترکیبی از آنهاست، در ذهن او.
و اینک طرح…
طرح فیلم
۱.پشت ویترین مغازه اسباببازیفروشی. عصر. صحنه خـارجی
نـمای درشت-از پسرک. با حسرت به چیزی مینگرد.
نمای نیمتنه-از پسـرک و سگ پشت ویترین. همان حالت در پسرک.
نـمای درشـت-از سگ
نمای نیمتنه-از پسـرک و سـگ پشت ویترین. ادامه آن حالت. مـردی کـه پدر پسرک است میآید، دست او را میگیرد و میبرد. پسـرک برمیگردد و با دسـت بـه سگ اشاره میکند، پدرش سـرش را تـکان میدهد، دست او را میکشد و میبرد.
قطع
۲. جلوی مغازه اسباببازیفروشی-عصر[ادامه]. صحنه خارجی
نمای نیمهدور-از پدر و پسرک. کمی که دور میشوند، پدر دوستی را میبیند، میایستد و با او سلام و احوالپرسی میکند.
نمای درشـت-از پسرک. برمیگردد، به طرف مغازه نگاه میکند.
نمای نـیمهدور-از مـغازه
نـمای نیمهدور-از پدر و پسرک. پدر با دوست خـود خـداحافظی میکند.
نمای نـیمهدرشت-از پسرک. نـگاه او به سوی مغازه هـست. پدر ناگهان دست او را میکشد و میبرد.
نمای نیمهدور-از مغازه. با حرکت دوربین به عقب، مغازه کمکم دور میشود.
قطع
۳-۶. خیابان-عصر[دنباله با کمی فاصله]-صـحنههای خـارجی
نمای نیمهدور-از پدر و پسـرک. در راه به سوی ما نزدیک میشوند.
نـمای نیمهدور-زاویـه دیـگر. هـمان حالت
نمای نیمهدور-زاویه دیگر. همان حالت
نمای درشت-از پسرک. ناگهان برمیگردد.
نمای نیمهدور-از چند کودک. در یک کوچه فرعی سگی را تعقیب میکنند و به او سنگ میزنند.
نمای نیمهدرشت-از پسرک. میایستد.
نمای نیمهنزدیک-از چند کودک. سگ را تعقیب میکنند و به سوی او سنگ میاندازند.
نمای درشت-از پسرک. ناگهان از جا میپرد. ولی پدرش دست او را میکشد و میبرد.
تلفیق میشود با:
۷. خیابان[دنباله]عصر. صحنه خارجی
نمای دور-از پدر و پسرک. به سوی دیگر خیابان میروند و در ایستگاه میایستند. یک اتوبوس میآید، سوار میشوند و میروند. دوربین به سوی آسمان بالا میرود.
محو
۸. اتاق منزل پسرک. غروب. صحنه داخلی
نـمای نیمتنه-از پسرک. برابر پنجره ایستاده و غروب آفتاب را تماشا میکند.
تصویر-از آسمان. کمکم تاریک میشود.
تصویر درشت-از پسرک. پشت پنجره ایستاده بـا هـمان حالت.
نمای نیمتنه-از مادر. به اتاق داخل میشود. در دسـت او یک چراغ گردسوز است.
نمای نیمتنه-از پسرک و مادر. مادر متوجه پسرک میشود. ناگهان سر او فریاد میکشد.
نمای نیمتنه-از پسرک. از پشت پنجره با ترس کنار میآید. و (با حرکت تعاقبی دوربین) سر مشق درشت مینشیند.
نمای نیمتنه-از مادر. چراغ گردسوز را روشن میکند.
نمای نیم درشت-از پسرک. در حال نوشتن مشق است. دوربین کمکم از روی او به سوی عقب حرکت میکند و به یک ورق روزنامه که کمی دورتر جلو او افتاده، میرسد.
تـصویر بسیار درشت-از روزنامه. در روزنامه عکس یک سگ دیده میشود که بالای آن نوشته: «گمشده»
نمای بسیار درشت-از پسرک و روزنامه. پسـرک روزنامه را به دست دارد و سـعی میکند که خبر را خوب بخواند.
تصویر-از آسمان. تاریک است.
محو
۹. اتاق منزل پسرک. شب[فاصلهای با صحنه پیش]صحنه داخلی
-نـمای درشت-از دستهای مادر. در نور چراغ مادر برای نوزادی بافتنی میبافد. دوربـین از روی دسـتهای او بـهآهستگی میگذرد و به طرف پنجره تاریک پیش میرود.
نمای درشت-از چراغ گردسوز. دود میزند. دسـتی داخل تصویر شده، چراغ را پایین میکشد. دوربین بهآهستگی به طرف پنجره تاریک پیش میرود.
نمای درشت-از دستهای پدر. پدر یک سـاعت قراضه طاقچهای را کوک میکند. دوربین بهآهستگی از او میگذرد و به طرف پنجره تاریک پیش میرود.
نمای درشت-از پسرک. سـر او از پایین تصویر بالا میآید. او از روی درسهای مدرسهاش بلند شده. مشق را روی چراغ میگیرد تا خشک شود، سرش را میخاراند و به یک نقطه خیره میماند.
دوربین بهآهستگی از وی میگذرد و به طرف پنجره تاریک پیش میرود.
نمای درشت-از مادر. مادر از یک سماور زغالی چـایی میریزد، و در سماور فوت میکند.
دوربین از روی او میگذرد و به آسمان تاریک میرسد.
نمای نیم درشت-از پدر. عکس مجلهای بیارزش را به دیوار میچسباند.
دوربین بهآهستگی از او میگذرد و به طرف پنجره تاریک میرود.
نـمای درشـت-از پسرک. چرت میزند.
نمای درشت-از مادر. خمیازه میکشد.
نمای درشت-از پدر. سیگار را خاموش میکند و عینکش را از چشم برمیدارد. دوربین بهآهستگی از روی او میگذرد و به سوی پنجره تاریک پیش میرود. روی پنجره تاریک دوربین میایستد.
تلفیق میشود با:
نمای درشت-از پسـرک. سر او داخل کادر میشود، به چراغ فوت میکند، خـاموش میشود.
نمای نیم درشت-از پسرک. سرش را روی بالش میگذارد. دوربین از روی او میگذرد و جلوی پنجره تاریک به عینک میرسد.
محو
۱۰. اتاق منزل پسرک. نیمهشب. صحنه داخلی
نمای درشت-از پسرک. در رختخواب میغلتد.
نمای بسیار درشت-از پسرک. دنباله همان حالت
نمای نـیم دور-از پنـجره. دوربین پیش میرود.
تصویر-از آسمان. تاریک بودن با ابرها.
تلفیق میشود با:
۱۱. یک خیابان که از روزنامه ساخته شده است. شب. صحنه خارجی
نمای دور-از خیابان روزنامهای. از ته خیابان سگ پشت ویترین در صحنه ۱ آهسته پیش میآید.
نـمای سراپا-از پسرکی که عروسک اسـت. بـه حـال سـرگردان ایستاده است. یک ماشین کوکی از قعر خیابان پیـش میآید و از تصویر خارج میشود.
نـمای نـیم دور-از سگ. پیش میآید و میایستد.
نمای درشت-از پسر عروسکی. به سگ نگاه میکند.
نمای درشت-از سگ. به پسرک عروسکی نگاه میکند.
نمای دور-از پسرک و سگ. روبهروی هم ایستادهاند. دوربـین با شتاب به طرف آنها پیش میرود.
نـمای بـسیار درشت-از پسر عروسکی. ناگهان برمیگردد.
نمای دور-از چهار عروسک دیگر. با شتاب از قـعر تصویر پیـش میآیند.
نمای نیم دور-زاویـه دیگر از همان چهار عروسک. با همان حالت
نمای سراپا-از سگ. میگریزد.
نمای درشت-عروسک اول
نمای درشت-عروسک دوم
نمای درشت-عروسک سـوم
نـمای درشـت-عروسک چهارم. با حالت حمله وحشیانه پیش میآیند.
نمای نیم درشت-از پسرک. دوربـین بـا یـک حرکت، دست او را در دست بزرگتری که نشانه پدر اوست، نشان میدهد.
نمای نیم دور-از خیابان. سگ در حال فرار و چهار عـروسک در حـال تـعقیب دور میشوند.
نمای دور-خـیابان زاویـه دیگر. سگ و چهار عروسک تعقیبکننده خارج میشوند.
نمای نیم دور-از پسرک. تنهاست دوربین بالا میرود.
قطع
۱۲. اتاق مـنزل پسرک. صبح زود. صحنه داخلی
تصویر بسیار درشت-از ساعت تاقچهای. به صدای بسیار بلند زنگ میزند.
بهرام بیضایی
هفتهنامه چلچراغ، شماره ۸۷۹