عکاسباشی؛ زندان دیو، عمارت قدیمی، مقبره صور اسرافیل و چند چیز دیگر
ما تو این صفحه تصویر و خاطرهشو گذاشتیم. هرکی با این عکسها خودش یا دوروبریهاش خاطره دارن، میتونه بیاد وسط.
یه وقتهایی خاطرات ما موقع تعریف کردن واسه دیگرون یا به یاد آوردن تو ذهنمون واژگانش دقیقا میافته روی پیکسلهای یه تصویری که عینی یا ذهنیه. ما تو این صفحه تصویر و خاطرهشو گذاشتیم. هرکی با این عکسها خودش یا دوروبریهاش خاطره دارن، میتونه بیاد وسط و خاطرهش رو مثل کاربن بذاره رو تصاویر تا زندهتر و دقیقتر بشن.
میشه تو هرجایی و تو هر حالتی چیزی خوند. اینا نمونههای تاثیرگذارتریاند واسه تشویق به مطالعه تا اون نمونههایی که تو مراکز فرهنگی نصب میکنن و معمولا یه کسی با ژست مصنوعی و تیپ شیک و نور مناسب نشسته و کتابی یا روزنامهای جلوشه. این مهمه که تو شلوغی و ازدحام چهارراه سیروس روی ترک موتور منتظر نوبت پیک باشی و روزنامهام بخونی.
کارتنخوابا تو سالای گذشته تو کشور ما به یه تصویر ثابت و تکراری تو سطح شهرهای بزرگ تبدیل شدن. شهروندان هم برای امنیت خودشون هم برای سلامت این جمعیت آسیبدیده، نگاه انسانیشون نگران مونده و کارشناسای اجتماعی نتونستن برای این مسئله فکر اساسی بکنن و فصلا همینطور بر این قشر آسیبدیده میگذره…
برج آزادی تو هر لحظهای از ساعات شبانهروز و تو هر فصلی از سال یه طوری جلوهگری میکنه که نمیشه از کنارش بیتوجه گذشت و بهش نگفت عشق من آزادی.
تو بعضی مناطق شهری خونهها و مغازههایی هستن که با بالا آمدن سطح کوچه و خیابونا و یه دست شدن معابر، اینا همچنان میرن پایین و پایینتر. صاحباش فکری برای این بناها یا نکردن یا نشده.
محلیا این کوه رو به اسم زندان سلیمان یا زندان دیو میشناسن. معتقدن که سلیمان دیوهایی رو که از فرمانش سرپیچی میکردن تو این کوه زندانی میکرده. حالا وقتی بیشتر نگاه کنیم امروزه روز یه مصداقهای درش پیدا میکنیم که ناگفتنیه. بگذریم.
بعضی خونههای قدیمی و خالی از سکنه چنان با در و دیوار و طاقچه و پنجره و ایوون و طاق و پله در هیبت یه خونۀ واقعی آدمو غافلگیر میکنه که ناخودآگاه آدم یاد ایوان مدائن میافته. من همیشه برای ساکنای این خونهها و روزایی که تو این خونه گذروندن دلتنگ میشم.
اونایی که خونۀ ویلایی دارن هنوز میتونن خاطرجمع بشینن و رفتوآمد فصلا رو ببینن. بیشتر آپارتمانارو یه طوری ساختن که آدما به اتفاق زندگیشون توش گیر افتادن و هرچی قسط میدن خونه براشون خونه نمیشه. زندگی تو بعضی خونهها نباید جزء عمر آدم به حساب بیاد.
تمیز کردن شیشههای برجها و ساختمونای عظیمالجثه از شغلهای خاصه این زمونهاس. شغلی که با اینکه تو ارتفاعه و از همه جای دورواطراف اون ساختمان و برج دیده میشه ولی صاحبای این مشاغل خیلی دیده نمیشن و کسی حالشون و حقوقشونو نمیپرسه.
دربارۀ مقبره صور اسرافیل و ملک المتکلمین بهترین توضیح اینه که هرکسی خودش پاشه بره این لوکیشن و از نزدیک مشاهداتشو اگه میتونه بگه. یه ورودی از داخل بیمارستان داره یه ورودی از داخل کوچه کناریاش که بعضیوقتا نگهبانیش اجازه ورود به زمین خالی و دیدن مزار دو تا روزنامهنگارو نمیده.
در دورۀ منحوس کرونا از اونجاییکه مراسم تشییع و ترحیم برای از دسترفتگان برگزار نمیشد بعضیا معمولا یه آگهی برای اطلاعرسانی چاپ میکردن و تو محلشون میزدن که همساده و کسبه و آشناها مطلع بشن. روی این بُرد خیلی وقتا پیرایی رو میدیدم که میاومدن ببینن بین اعلامیهها از دوستاشونم هستن یا نه. بُرد تلخی بود.
سهیلا عابدینی
هفتهنامه چلچراغ، شماره ۸۸۴