یادداشت – مردی درون قایق
این داستان را برتولت برشت در گفتوگوی فراریان تعریف کرده است
این داستان را برتولت برشت در گفتوگوی فراریان تعریف کرده است:
مردی به کنار رودخانهای میرسد و هماندم قایقی از آنجا حرکت میکند. او چون عجله دارد، به درون قایق میپرد. آدمهای درون قایق با اینکه به هم فشردهاند، جایی برای او باز میکنند. وقتی به آن طرف رودخانه میرسند، دستهای از سربازان از راه میرسند، آنها را کنار دیوار به صف میکنند و شروع میکنند به نوبت جلوی آنها جوخه آتش ببندند و آنها را تیرباران کنند. وقتی همه را اعدام میکنند و نوبت به مرد قصه ما میرسد، درست یک لحظه قبل از فرمان آتش، منشی اجساد اعدامشده را شمارش میکند و میبیند که طبق آمار، کار تمام است.
وقتی از مرد میپرسند چرا در تمام این مدت اعتراضی نکرده است، تعریف میکند که چطور همه برادرها و خواهرهایش اعدام شدهاند. اولی به خاطر اینکه گفته دوست ندارد به سربازی اجباری برود، دومی چون گفته بود شاهد دزدی یک مدیر بوده و سومی به این خاطر که گفته شاهد اعدام بیدلیل برادرهایش بوده است. مرد از تمام اینها به این نتیجه منطقی رسیده است که حرف زدن ممکن است باعث اعدام آدمها شود و به همین خاطر ترجیح داده حتی مقابل جوخه اعدام هم حرفی نزند.
بعید است داستان به شرح اضافهای نیاز داشته باشد. البته غیر از خط آخر داستان خود برشت: «او تمام اینها را با آرامش کامل تعریف کرد، اما آخر سر از فکر زشتکاریها خشمگین شد و چیزی به حرفهایش افزود و آنها هم مجبور شدند تیربارانش کنند.»
هفتهنامه چلچراغ، شماره ۸۸۴