خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب_ فاطمه میرزاجعفری: حسین بهاروند، استاد و پژوهشگر در پژوهشکده زیستشناسی و فناوری سلولهای بنیادی پژوهشگاه رویان، در اسفند ۱۳۵۰ در شهر اصفهان به دنیا آمد. اما پدر و مادرش از اهالی خرمآباد هستند. او در دانشگاههای شیراز، شهید بهشتی و خوارزمی تحصیل کرد و در سال ۱۳۷۶ به پژوهشگاه رویان پیوست و پس از چند سال پژوهش، در سال ۱۳۸۲ توانست برای اولین بار در ایران سلولهای بنیادی رویانی انسانی و همچنین موشی را تولید کند.
کتاب «سلول های بهاری» نوشته بهنام باقری روایت پیشرفت و معرفی دکتر حسین بهاروند به عنوان یکی از دانشمندان برجسته کشور است که توسط انتشارات راه یار منتشر شده است به همین بهانه جلسه نقد و بررسی این کتاب در خبرگزاری مهر با حضور نویسنده کتاب، حسام آبنوس و زهرا ابوالحسنی به عنوان منتقد برگزار شد.
در قسمت اول مطلب منتشر شده این جلسه به ویژگیهای دکتر بهاروند به عنوان تعبیر الگوی بومی اسلامی انقلابی و بهره مندی از سوژههای نابی که در میان دانشمندان و مفاخر ایرانی حضور دارند پرداختیم که از طریق لینک زیر قابل دسترسی است.
«ویژگی دکتر بهاروند تعبیر الگوی بومی اسلامیانقلابی بود / بین دانشمندانمان سوژههای واقعاً ناب داریم»
در ادامه مشروح قسمت دوم این جلسه را میخوانید:
* خانم ابوالحسنی همانطور که میدانید این کتاب روایت نظریه پیشرفت است به نظر شما چگونه یک ایده میتواند اثر گذار باشد؟
ابوالحسنی: ببینید در این کتاب هم شاید میتوانستیم روایت بهتری از شکلگیری ایدهای که محور یک کار ملی قرار گرفته است داشته باشیم چراکه به نظر من بحث ایدهها و نیازهای کشور همچنین نسب شأن با یکدیگر و تثبیت آن در قلبها بسیار مهم هستند و باید بیان شود.
به نظر من بر اساس نگاه نظریه پیشرفت اگر ایدهای بخواهد در کشور اثرگذار باشد باید تبدیل به گفتمان شود و این مهم است که چقدر تلاش کردهایم که ایده مجموعه رویان در فضاها و سازمانهای دیگر منتشر شود و تبدیل به گفتمان شود.
قبول دارم دکتر بهاروند مسیر را ساخته است؛ به طور مشخص نظرم این است که باید در کتاب به این مسئله که دکتر بهاروند چه ظرفیتی در سلولهای بنیادی دیده است که بر روی آن ایستادگی کرده، سرمایه گذاری داشته و حتی هزینههایی را هم داده است تاکید میشد و نویسنده به این مباحث میپرداخت.
قبول دارم دکتر بهاروند مسیر را ساخته است؛ به طور مشخص نظرم این است که باید در کتاب به این مسئله که دکتر بهاروند چه ظرفیتی در سلولهای بنیادی دیده است که بر روی آن ایستادگی کرده، سرمایه گذاری داشته و حتی هزینههایی را هم داده است تاکید میشد و نویسنده به این مباحث میپرداخت
* آقای باقری نظر شما درباره این نکات چیست؟
باقری: خب ما به دو شکل وقایع را تحلیل میکنیم ابتدا اینکه خودمان در بطن ماجرا حضور داشته باشیم و یا از بیرون به مسئله نگاه کنیم یعنی نگاه پسینی داشته باشیم. این مسئله که ابتدا باید ایده مبنای اتفاقات و پیشرفتهای پس از آن باشد را قبول دارم اما برای فردی که در خط مقدم پیشرفت حرکت میکند و پشت اولین خاکریز دانشی است این نگاه از پیش تعیین شده و برنامه ریزی شده وجود ندارد.
در مورد دکتر بهاروند هم معتقدم حتماً یک لطف الهی بوده است که سبب ورود به ماجرا شده است که این همان نگاه از پیش تعیین شده است و البته در دانشهایی که شما در خط مقدم آن هستید این اتفاقات طبیعی است اما بعد از مدتی باید برنامه ریزی وجود داشته باشد. به طور کلی در مقام دانشمندی که در مرز دانش است باید در مواقعی خط شکنی وجود داشته باشد که وارد ماجرا شود و پس از آن برنامه ریزی کند.
* آقای آبنوس شما کتاب را چطور دیدید؟
آبنوس: در ابتدا باید بگویم نگاه توحیدی دکتر بهاروند در کتاب «سلولهای بهاری» برای من بسیار جالب بود، من خاطرات شفاهی بسیار زیادی خواندهام اما در موضوع علم این چنین کتابی نخوانده بودم؛ خب معمولاً به این شکل است که چنین افرادی خاطرات و باورهایشان را بیان نمیکنند و این نگاه توحیدی دکتر بهاروند در سراسر کتاب برای من جذاب بود. حتی نکات علمی کتاب هم برای من جذاب بود و به جهت تازگی موضوع مخاطب را به دنبال خود میکشاند هرچند که فکر میکنم کتاب محصول نظارت دقیق دکتر بهاروند هم باشد. به نظر من روایت به خودی خود اصالت دارد و زمانی که از زندگی دکتر بهاروند صحبت می کند اصالت دارد.
چنین کاری به نظر من کار سفارشی است و در آخر هم ما با یک خاطرات گزارش کاری مواجهه هستیم به نظر من هدفمند بودن این کتاب به تنهایی یک سوژه است؛ طبیعتاً اگر بسیاری از نکات داخل کتاب نمیآمد به کتاب خلل هم وارد میشد؛ برای مثال ما جای خالی دکتر بهاروند را در کتاب احساس میکنیم آن هم دختری که به مدت ۵ سال از پدر و مادر دور بود اما دکتر بهاروند و همسرش تن به این سختی دادند. ممکن است بگوییم روایت دختر دکتر بهاروند اهمیتی نداشت مثل همان تیم رویان اما باید به سراغ ایشان میرفتیم و نبود آن من خواننده را متوجه میکند.
به نظر من شما نمیتوانید روایتی را بدون هدف پیش ببرید پس روایت به خودی خود هدفمند است؛ شما هدفتان روایت پیشرفت است و همین مسئله هدف شماست.
نکته بعدی این است که مخاطب دکتر بهاروند را نمیشناسند و به نظرم به عنوان اولین ایران راجع به این کتاب باید از جلد آن یاد کرد که هیچ اثری از دکتر بهاروند بر روی آن نیست و اگر نمایشگاهی مثل نمایشگاه کتاب باشد مخاطب متوجه نمیشود که این کتاب ماجرای سلولهای بنیادی و روایت پیشرفت باشد و این حس را میدهد که احتمالاً ما با یک کتاب عاشقانه رو به رو هستیم و خیلی گویا نیست که ما در این کتاب با چه چیزی رو به رو هستیم.
جای خالی دکتر بهاروند را در کتاب احساس میکنیم آن هم دختری که به مدت ۵ سال از پدر و مادر دور بود اما دکتر بهاروند و همسرش تن به این سختی دادند. ممکن است بگوییم روایت دختر دکتر بهاروند اهمیتی نداشت مثل همان تیم رویان اما باید به سراغ ایشان میرفتیم و نبود آن من خواننده را متوجه میکند
در مورد خود شکل جلد کتاب هم به نظرم اگر کتابها در یک بسته و پایه قرار گیرند و اگر این کتاب از نظر شکلی متفاوت با سایر محتواها باشد خب مخاطب را جذب میکند. ماجرای ترجمه این کتاب هم بسیار مهم است و باید پیگیری شود و فکر میکنم به این کتاب باید گرنت تعلق گیرد چراکه واقعاً شخصیت دکتر بهاروند شخصیتی است که بسیار متواضع است.
اما نکته دیگری که در این کتاب وجود دارد این است که بخش اصلی داستان و ماجرای دیدار رهبری و اتفاقاتی که منجر به تمجید از دکتر بهاروند شده است در ابتدای کتاب آمده است و پس از آن با روایت خطی رو به رو هستیم و به نظرم ماجراهای بسیار مهمتری وجود داشت که نویسنده بتواند از آنها به عنوان قلاب استفاده کند و احساس میکنم که نویسنده فقط به دنبال خوانده شدن همین بخش بوده که خب اشتباه است.
ماجرای تهیه فرم و محتوای متفاوت این کتاب برای دانش آموزان نیز به نظرم بسیار مهم است و باید بحث کمیک استریپ در برنامه انتشارات و نویسنده باشد برای مثال اخیراً چند مورد از فیلمهای داستانی با یک قهرمان وجود دارد و ما در سطح خودمان نیازمند قهرمان هستیم؛ چراکه قهرمان علمی زندگی افراد ما در جامعه امروز مشخص نیست چه کسی است و دکتر بهاروند این ظرفیت را دارد.
* آقای باقری پاسخ شما را درباره نقدهایی که به کتاب وارد شد را میشنویم.
در تاریخ شفاهی وقتی به سراغ یک شخصیت علمی و سیاسی می روید باید بدانید که کدام یک از وجههای شخصیتی این شخصیت را دنبال میکنید؛ مثلاً دین داری، تقید و یا غیره در این کتاب هم اگر این سوالات نبود کتاب پیش نمیرفت برای مثال اگر دغدغه دکتر بهاروند را نسبت به کشور نمیپرسیدیم حرفی از این نظر به میان نمیآمد و به داستان خللی وارد نمیشد؛ بنابراین این حساسیتهای ما هست که هدفمند بودن کار را مشخص میکند.
بنا بر صحبتهای مقام معظم رهبری کارکنان رویان دین داری را با علم همسو کردند همین جمله و همین دین داری دکتر بهاروند بود که برای من در روایت کتاب بسیار مهم بود چراکه من به عنوان نویسنده این کار، نمیتوانستم به سراغ فردی بروم که هیچ نگاهی به عرصه دینداری ندارد.
در بحث تمدن سازی نیز ما نیازمند الگو هستیم و اگر بخواهیم در جمهوری اسلامی تمدن سازی علمی کنیم؛ تمدن ایرانی و اسلامی میخواهیم چه کسی بهتر از دکتر بهاروند که هم مسلمان و مقید است و هم دانشمند بسیار بزرگ اما ببینید که برای معرفی این کتاب چه کاری انجام دادهاند
متأسفانه نهادها و بنیادهای بسیار زیادی برای بحث تولید فیلم و یا تهیه محتوایی مخصوص دانش آموزان پیشنهاد دادهاند اما به عرصه عمل نرسیده است و در حد همان پیشنهاد باقی مانده است. ببینید این کتاب، مربوط به شخص من به عنوان نویسنده نیست و کتاب یک شخصیت مهم است اما صدا و سیما برای این کتاب چه کاری کرده است؟ برای معرفی آنچه فعالیتی انجام شده است؟ من محقق این کتاب نیستم و به عنوان یک فعال کتاب میگویم اگر این کتاب را ناشران دیگری هم چاپ میکردند من باز هم میگفتم باید این کتاب در سطح ملی معرفی شود چراکه دکتر بهاروند یکی از مفاخر کشور ماست.
در بحث تمدن سازی نیز ما نیازمند الگو هستیم و اگر بخواهیم در جمهوری اسلامی تمدن سازی علمی کنیم؛ تمدن ایرانی و اسلامی میخواهیم چه کسی بهتر از دکتر بهاروند که هم مسلمان و مقید است و هم دانشمند بسیار بزرگ اما ببینید که برای معرفی این کتاب چه کاری انجام دادهاند.
در حال حاضر جمهوری اسلامی ۴۰ سال دارد و برای پیشرفت امثال دکتر بهاروند تلاشی نکرده است اما باید برای معرفی او کاری کنیم به طور کلی اگر شخص دکتر بهاروند را هم کنار بگذاریم چنین کاری برای ماهیت جمهوری اسلامی نیز مناسب است و باید شخصیت بهاروند را تبلیغ کند.
من به عنوان یک فرد عاشق جمهوری اسلامی تاکید میکنم که باید چنین شخصیتهایی را معرفی کنیم برای مثال ما شاید افراد برجسته ای را داشته باشیم که با سکولاری به مدارج بالایی رسیدهاند اما من هیچ وقت به سراغ معرفی آنها نمیروم بلکه به سراغ افرادی میروم که از راه دین داری به قله رسیده باشد.
* خانم ابوالحسنی به نظر شما نقطه قوت این کتاب چیست و برای افزایش مخاطب آنچه کاری میتوان انجام داد؟
ابوالحسنی: همانطور که گفته شد این روایتها موضوعیت دارد اما ما روایتها را برای الگو سازی و امید آفرینی انجام میدهیم و مهم است که بدانیم زمانی که روایتها را میخوانیم ممکن است شبهاتی وجود داشته باشد که منجر به الگو سازی نشود؛ اما نقطه قوت این کتاب این است که در یک فصل به این مسئله پرداخته است اینکه رویان چطور رویان شده است و چه بودجهای داشته است.
اما به عنوان کار تکمیلی شاید اگر بتوانیم ضمن روایت یک فرد و سازمانی به عنوان سوژه در یک بستر و حرکت اجتماعی پیشرفتهای علمی را نیز بگوییم آن وقت شبهات هم رفع میشود و به نظرم پژوهشگر برای این مسئله چاره اندیشی کرده است.
در پاسخ به سوال شما نیز باید گفت اگر میخواهیم مخاطب گستردهتر شود شاید بتوانیم کمی کتاب را خلاصه تر کنیم و به صورت مختصر به سوالات خواننده پاسخ دهیم و قسمتهایی از کتاب را که به طور خاص روی مسئلهای تمرکز داشته است با سایر قسمتها یکسان کنیم؛ همچنین ای کاش تیتربندی های فرعی هم در کتاب وجود داشت و در بعضی از قسمتها خلاصه نویسی انجام شود.
نکته دیگر که در کتاب توجه من را جلب کرد این بود که دکتر بهاروند شخصیتی با امید و تلاش است اما چرا دو فصل آخر کتاب ما یاس و غم را مشاهده میکنیم در حالی که مخاطب مسلماً انتظار دارد در پایان رؤیای دکتر بهاروند برای رویان را بداند، یا بداند برنامه کاری و چشم انداز کشور را چطور می بیند و این کار را از نویسنده توقع دارد اما یک فضای رکورد عاطفی را مشاهده کردیم و به طور کلی ما در سه فصل آخر فرود عاطفی داریم اما نظرم بر این است که ای کاش بعد از این مسئله یک نقطه اوج هم وجود داشت.