ناکامی در صحرای طبس


ناکامی در صحرای طبس

اول آوریل یا همان ۱۲ فروردین ۵۹، یعنی حدود سه هفته قبل از اجرای عملیات، «سیا» یک تیم را برای بررسی «میعادگاه» نیرو‌ها به داخل ایران فرستاد. آن‌ها بنا بود «صحرای شماره یک» یا همان دشت کویر را بررسی کنند. افسران سیا، همچنین وظیفه داشتند تا ابزار‌های کمک ناوبری را نصب و محل فرود هواپیما‌ها را ارزیابی کنند.

حدودا دو ماه قبل از واقعه بود که فاز اجرایی یک عملیات نظامی در ذهن هیات حاکمه ایالات متحده کلید خورد؛ عملیات نجات گروگان‌های سفارت امریکا در تهران یا همان عملیات پنجه عقاب به تاریخ ۵ اردیبهشت ۱۳۵۹.

به گزارش اعتماد، از ۱۳ آبان ۱۳۵۸ که دانشجویان پیرو خط امام به سفارت امریکا در تهران حمله کردند و کارکنان امریکایی را به گروگان گرفتند، تصمیم‌گیران در واشنگتن وارد یک بحرانی شدند که شاید بتوان گفت برای جیمی کارتر رییس‌جمهوری وقت امریکا، «مادر بحران ها» بود؛ بحرانی که عامل اصلی کنار رفتن کارتر و تک دوره‌ای شدن ریاست‌جمهوری او بود.

بحران پشت بحران، وضعیتی بود که کارتر در سال‌های ریاست‌جمهوری‌اش با آن روبه‌رو بود؛ از تحولات منجر به انقلاب در ایران، وضعیت محمدرضا پهلوی و ورود او به خاک امریکا، بحران گروگان‌گیری اعضای سفارت امریکا در تهران، حمله نظامی شوروی به افغانستان و... از مهم‌ترین مسائل سیاست خارجی کارتر بودند که در ۴ سال مثل آوار بر سر کارتر و کابینه‌اش فروریخته بود.

امریکایی‌ها در ابتدا تصور می‌کردند که حمله ماه نوامبر هم به سفارت‌شان مانند حمله ماه فوریه (زمستان ۱۳۵۷) است که با دخالت دولت پایان گرفت، ختم به خیر می‌شود؛ اما با استعفای دولت بازرگان در اعتراض به این اقدام دانشجویان خط امام، امید امریکایی‌ها برای حل‌وفصل زودهنگام ناامید شد.

عملیات پنجه عقاب که در ایران با عنوان «شکست عملیات نظامی امریکا در صحرای طبس» شناخته می‌شود، عملیاتی بود برای آزادسازی گروگان‌های سفارت امریکا که در اختیار دانشجویان خط امام بودند. از ابتدای آغاز بحران سفارت، امریکایی‌ها به تلاش‌های دیپلماتیک گسترده‌ای دست زدند. اما کارتر در یک دستور فوق محرمانه به وزارت دفاع ماموریت داد تا برای یک حمله نظامی به ایران و عملیات نجات امکان‌سنجی و برنامه‌ریزی کند؛ در واقع او قصد داشت همزمان با پیشبرد راه‌های دیپلماتیک، گزینه نظامی را هم آماده داشته باشد تا در هنگام لزوم، آن را به کار ببرد.

ژنرال‌ها وارد می‌شوند

با بی‌نتیجه ماندن اقدامات دیپلماتیک، دیگر نوبت آن شده بود تا ژنرال‌های ارشد ستاد مشترک ارتش ایالات متحده هم وارد جلسات کاخ سفید شوند. کارتر چهارم فروردین‌ماه ۱۳۵۸ با همیلتون جردن رییس ستاد کاخ سفید تماس می‌گیرد و به او می‌گوید با «هارولد براون» وزیر دفاع وقت تماس بگیرد و جردن گزارشی درباره «مطالعات موضوع حساسی که در کمپ دیوید مورد بحث قرار گرفت» برای او تهیه کند. جردن که نمی‌دانست موضوع از چه قرار است، عین جملات کارتر را برای وزیر دفاع نقل کرد و جواب شنید که یک ژنرال ارتش به دفتر او خواهد آمد تا او را توجیه کند.

همیلتون جردن رییس ستاد کاخ سفید در کتاب خاطراتش می‌نویسد: «ژنرال جان پوستای از افسران ستاد و ژنرال دیوید جونز رییس ستاد مشترک نیرو‌های مسلح امریکا در حالی که دو نقشه لوله شده زیر بغل خود داشتند وارد دفتر من شدند.» ژنرال پوستای به جردن می‌گوید: «به من دستور داده شده تا درباره عملیات نجات توضیحاتی به شما بدهم.» جردن به گفته خودش، نخستین‌باری بود که واژه «عملیات نجات» را می‌شنید.

موضوع حساس: «پنجه عقاب»

موضوع حساسی که کارتر از آن صحبت کرد، همان عملیات پنجه عقاب بود. نیرو‌های «دلتا» که برای چنین ماموریت‌هایی در حال آموزش بودند، در محرمانه‌ترین حالت ممکن به تمرین و مانور برای شبیه‌سازی حمله به سفارتخانه امریکا در تهران می‌پرداختند. آن‌ها حتی برای آشنایی با آنچه قرار است روبه‌رو شوند، عین در‌های سفارت را سفارش دادند تا شبیه‌سازی به بالاترین درصد ممکن برسد.

حتی دیوار‌هایی مانند دیوار سفارت درست کرده بودند تا نیرو‌های دلتا بتوانند عین آن را تجربه کنند. حفاظت از محرمانگی تمرین‌های تصرف سفارت چنان بالا بود که حد و حدود چینش دیوار‌ها و ساختمان‌های سفارت با نوار سفید مهندسی معین می‌شد که این نوار‌ها هنگام پرواز ماهواره‌های جاسوسی شوروی از روی منطقه، از روی آنجا برداشته می‌شد و پس از عبورشان دوباره چیده می‌شدند.

نهایتا حدود دو ماه قبل از اجرای عملیات، با حفظ همان سطح طبقه‌بندی با وزیر خارجه، رییس ستاد کاخ سفید، مشاور امنیت ملی و معاون اول در میان گذاشت. چند روز بعد، وزیر دفاع با رییس ستاد کاخ سفید تماس می‌گیرد و به او اطلاع می‌دهد که پرزیدنت کارتر تصمیم خود را برای اعزام گروه کماندویی به ایران گرفته است. هیات حاکمه امریکا دیگر چاره کار را در عملیات نظامی دیدند.

اعزام ماموران سیا به محل فرود و نصب تجهیزات

اول آوریل یا همان ۱۲ فروردین ۵۹، یعنی حدود سه هفته قبل از اجرای عملیات، «سیا» یک تیم را برای بررسی «میعادگاه» نیرو‌ها به داخل ایران فرستاد. آن‌ها بنا بود «صحرای شماره یک» یا همان دشت کویر را بررسی کنند. افسران سیا، همچنین وظیفه داشتند تا ابزار‌های کمک ناوبری را نصب و محل فرود هواپیما‌ها را ارزیابی کنند.

به همین منظور دو خلبان «سیا» در پوشش «زمین‌شناس» سوار بر یک هواپیمای کوچک مسافری، به همراه دو مامور دیگر سیا، همان مسیر پیش‌بینی‌شده برای هواپیما‌ها در یورش نهایی را طی کردند. آن‌ها برای انجام ماموریت‌شان هزاران دلار سکه طلای ضرب‌شده آفریقای جنوبی همراه داشتند تا اگر مشکلی برایشان پیش بیاید بتوانند با رشوه خود را رها کنند. آن‌ها در محل صحرای شماره یک فرود آمدند؛ هر یک سراغ انجام وظیفه‌شان رفتند تا سیستم ناوبری هوایی رزمی، پنج لامپ چشمک‌زن کنترل از راه دور برای هدایت هواپیما‌ها را نصب کنند.

آن‌ها همچنین چراغ‌های مادون قرمز که دفتر خدمات فنی سیا ساخته بود را هم در زمین دفن کردند و هنگام ترک محل، از خاک آنجا هم نمونه‌برداری کردند تا با آزمایش روی خاک ببینند آیا مقاومت زمین منطقه برای فرود و بلند شدن هواپیما‌های غول‌پیکر ارتش امریکا دارد یا خیر. پس از اجرای این عملیات، سیا چندین روز محدوده مذکور را رصد کرد تا ببیند آیا ایرانی‌ها متوجه تجهیزات نصب‌شده در منطقه شده‌اند یا خیر که جواب منفی بود.

یک متخصص آب و هواشناسی هم به تیم عملیات در وادی‌قنای مصر محل تجمیع نیرو‌های پشتیبانی پیوست؛ او آنجا هوای منطقه برای عملیات را مساعد پیش‌بینی کرده بود، اما در عین حال نسبت به «هبوب» صحرایی یا همان توفان غبار‌آلود هشدار داد و تاکید کرد که این پدیده بدون هیچ دلیلی و بدون هرگونه علامتی از قبل، رخ می‌دهد.

اعزام ماموران سیا برای پشتیبانی در تهران

در همان حوالی زمانی و برای هماهنگی‌های بیشتر سیا سه نفر از نیرو‌هایی که با زبان فارسی آشنا هستند را هم راهی تهران کرد تا در ادامه مسیر دلتا تا تهران، یافتن و پاکسازی پناهگاه، تهیه کامیون‌ها و خودرو‌ها و سایر اقدامات را انجام دهند. چنگیز لاهیجی سرباز نیرو‌های ویژه ارتش ایالات متحده؛ او وظیفه داشت تا درباره محل گروگان‌ها اطلاعات جمع کند و در رساندن دلتا به محل سفارت کمک‌رسان باشد. او یک اتوبوس تهیه کرد که اگر هلیکوپتر‌ها نتوانستند در سفارت یا استادیوم امجدیه فرود بیایند، گروگان‌های آزاد شده را به جای دیگری منتقل کند.

او مشاهداتش را به رابط آلمانی‌اش می‌رساند. فِرد عروجی نفر دیگر اعزامی به تهران بود؛ متخصص ارتباطات نیروی هوایی امریکا. پس از چند ماه آموزش به ایران سفر کرد تا یک انبار و چند خودرو برای نیرو‌های دلتا تدارک ببیند و در هدایت دلتا برای ورود به تهران کمک کند.

«دیک میدوز» سرباز بازنشسته نیرو‌های ویژه ارتش نفر بعدی بود؛ او بنا بود چینش تجهیزات ارتباطی در میعادگاه‌ها را مشخص کند. سیا به او یک گذرنامه ایرلندی داد و قرار بود در پوشش نماینده یک شرکت معدن به تهران بیاید. سه نفر دیگر هم برای ساختمان وزارت امور خارجه که محل نگهداری سه تن از گروگان‌ها بود اعزام شدند؛ آن‌ها نفراتی از یگان نیرو‌های ویژه بودند که در پوشش تجار آلمانی راهی تهران شدند. تمرکز آن‌ها بر ساختمان وزارت خارجه و جمع‌آوری اطلاعات از آنجا بود. یکی از آن‌ها آنقدر پیش رفت که یک عکس یادگاری هم با دانشجویان اشغال‌کننده سفارت انداخت!

تصمیم کارتر

۲۲ فروردین‌ماه ۱۳۵۹، جلسه‌ای در کاخ سفید با حضور دو ژنرال ستاد مشترک نیرو‌های مسلح و همچنین رییس سازمان «سیا» برگزار می‌شود. در آن جلسه کارتر اعلام می‌کند که تصمیمش را برای عملیات نظامی گرفته است.

ونس وزیر خارجه در یکی از آخرین جلسات در مخالفت این عملیات صحبت می‌کند: «عکس‌العمل بین‌المللی به این عملیات چه خواهد بود؟ شوروی چه واکنشی خواهد داشت؟ کشور‌های عرب و مسلمان چه خواهند کرد؟ ما به این کار عملیات نجات می‌گوییم ولی بقیه به آن عملیات نظامی می‌گویند.» در پایان اعلام کرد که با این اقدام به‌طور جدی مخالف است. کارتر دلایل ونس را رد کرد و در ادامه پیرامون جزییات عملیات بحث شد.

چند روز بعد اتاق وضعیت در کاخ سفید جلسه مهمی را شاهد بود؛ بررسی جزییات نهایی عملیات که با اسم رمز «دلتا» شناخته می‌شد. سرهنگ «چارلی بکویت» فرمانده عملیات جزییات را شرح داد: «فرود هواپیما‌های ترابری نظامی و هلیکوپتر‌ها در نقطه پیش‌بینی‌شده در کنار کویر؛ پرواز شبانه به منطقه‌ای کوهستانی در نزدیکی تهران و استراحت در آن نقطه؛ حرکت به سمت تهران در کامیون‌های کهنه ایرانی با رانندگان ایرانی که در استخدام سیا هستند؛ توقف در یک انبار کالا در تهران و انتظار برای فرا رسیدن شب؛ عزیمت به سمت محل سفارت؛ عملیات آزادسازی و سپس پرواز با هلیکوپتر‌ها به سمت هواپیماها.»

تهدید بی‌موقع ایران

در همان روز‌هایی که کاخ سفید در حال بررسی عملیات نظامی بود، کارتر در نطقی ایران را تهدید به عملیات نظامی کرد. برژینسکی این تهدید را بی‌موقع دانست و احتمال داد تا ایران با تهدید هوشیار شود. آن‌ها برای خنثی کردن تهدید کارتر تصمیم گرفتند با واسطه‌های فرانسوی دوباره ارتباط بگیرند و خواهان ملاقات قطب‌زاده در اروپا شدند.

هامیلتون جردن رییس ستاد کاخ سفید برای ملاقات با قطب‌زاده راهی اروپا شد؛ این دومین باری بود که جردن با قطب‌زاده دیدار محرمانه داشت. قطب‌زاده از اقدامات دیپلماتیک امریکا علیه ایران از جمله قطع روابط را «اشتباه بزرگی» خوانده بود: «این کار شما پای روس‌ها در ایران را محکم‌تر خواهد کرد و به زودی ایران پر از ماموران ک. گ. ب خواهد شد.»

از بین رفتن امید‌های دیپلماتیک

جردن شبانه به کارتر اطلاع می‌دهد که طرف ایرانی گفته آزادی گروگان‌ها شاید ماه‌ها طول بکشد. کارتر با شنیدن این سخنان بی‌درنگ در تماس با وزیر دفاع می‌گوید: «آخرین امید‌ها ما برای حل مسالمت‌آمیز گروگان‌ها از بین رفت؛ به نیرو‌های سرهنگ اطلاع دهید که آماده شوند.»

در یکی از آخرین جلسات پیش از عملیات، کارتر از نظامیان می‌خواهد که میزان تلفات احتمالی را بیان کنند؛ آن‌ها می‌گویند اگر ماموریت از مرحله صحرای شماره یک عبور کند، با موفقیت همراه خواهد بود، اما پیش‌بینی کردند که در طول مرحله اصلی عملیات، ۶ تا ۸ نفر از گروگان‌ها و نیرو‌های دلتا کشته می‌شوند.

دوم اردیبهشت سرهنگ چارلی بک‌ویت و نیروهایش، امریکا را به مقصد نقطه‌ای در خاورمیانه ترک کردند. غیر از پایگاه المصیره در عمان، «وادی‌قنا» در مصر، «ظهران» در عربستان و ناو «یو. اس. اس نیمیتز» از مقاصد دیگر نیرو‌های دخیل در عملیات بود که از پایگاه‌های دیگر به نیرو‌های عملیاتی ملحق می‌شدند. از بین این پایگاه‌ها، «وادی‌قنا» به عنوان مرکز هدایت عملیات برگزیده شد.

نیرو‌های دلتا چه شکلی بودند؟

نیرو‌های دلتا در این عملیات پوششی متفاوت با نیرو‌های هم‌رده خودشان داشتند؛ مو و ریش‌های نسبتا بلند؛ شلوار جین آبی، پیراهن غیرنظامی خاکی و مشکی، پوتین‌های رزمی معمولی مشکی، ژاکت‌های ارتشی مشکی و کلاه‌های بافتنی مشکی. روی شانه ژاکت‌ها پرچم امریکا نقش بسته بود، اما با نوار چسب‌های مشکی پوشانده شده بودند؛ بنا بود در حین آغاز مرحله نهایی عملیات این نوار چسب‌ها کنده شوند تا پرچم ایالات متحده به عنوان یک شناسه برای شناختن یکدیگر و شناختن نیرو‌های دلتا برای گروگان‌ها استفاده شود.

آن‌ها غیر از ادوات نظامی مانند خشاب و مسلسل، ۱۰ هزار دلار امریکا و ریال و همچنین گذرنامه جعلی و ویزای قلابی همراه خود داشتند تا در صورتی که از کاروان جدا بیفتند، بتوانند خودشان را از ایران خارج کنند. آن‌ها «راهنمای بقای فارسی» را هم همراه داشتند که عبارات کاربردی به فارسی برای آن‌ها قید شده بود: «حرکت نکن»، «ما برادر هستیم» و «شما ایرانی‌ها و مسلمان‌ها به میهمان‌نوازی مشهورید، برای خاطر خدا کمکم کن. من به کمکت نیاز دارم».

آغاز عملیات؛ بلوبرد‌ها به مشکل خوردند

چهارم اردیبهشت‌ماه؛ صبح به وقت سواحل شرقی امریکا و شامگاه به وقت ایران، عملیات آغاز شد؛ ۸ هلیکوپتر که با اسم رمز بلوبرد یک تا ۸ شناخته می‌شدند، از عرشه ناو یو. اس. اس نیمیتز به پرواز درمی‌آیند. آن‌ها بنا بود تقریبا همزمان با هواپیما‌های «کامبت-تالون» با اسم رمز «دراگون‌های یک تا ۳» به صحرای شماره یک برسند.

قرار بود وقتی ۳ هواپیمای مدل «کامبت-تالون» به صحرای شماره یک رسیدند، از طریق ۳ هواپیمای سوخت‌رسان با اسم رمز «ریپابلیک» ۴ تا ۶، که پیش از آن‌ها در صحرا مستقر شده‌اند، سوخت‌گیری کنند و آماده بازگشت به پایگاه‌های‌شان شوند. اما بلوبرد‌ها تاخیر کرده بودند. به لحاظ سکوت رادیویی مطلق هم امکان تماس وجود نداشت.

یکی از بلوبرد‌ها در عمق حدودا ۳۰۰ کیلومتری خاک ایران دچار مشکل می‌شود و لاجرم در یک بیابان فرود می‌آید. بلوبرد شماره ۶ وقتی فرود می‌آید دیگر امکان برخاستن نداشت؛ چرا که در شن‌های بیابان فرورفته بود. بلوبرد شماره ۲ فرود می‌آید و خدمه بلوبرد ۶ را سوار می‌کند و ادامه مسیر می‌دهد. آن‌ها ۱۵ دقیقه از دسته بلوبرد‌ها عقب افتادند. بلوبرد ۵ هم هنگام پرواز سیستم ناوبری‌اش از کار افتاد و تنها راه ممکن، بازگشت به ناو نیمیتز یا پایگاه المصیره بود که آن هم از میانه راه از ایران خارج شد.

نهایتا پس از پشت سر گذاشتن دو هبوب سنگین به میعادگاه رسیدند.

آغاز بحران در کاخ سفید

در همین حین کارتر به رییس ستاد کاخ سفید خبر می‌دهد که وزیر خارجه قصد دارد استعفا دهد. کارتر شاید فکر می‌کرد که بدتر از این نمی‌شود که برایش رخ دهد؛ رییس‌جمهوری به همراه رییس ستاد کاخ سفید به اتاق کابینه رفت؛ وزیر خارجه، معاون اول رییس‌جمهوری، ژنرال ستاد مشترک و وزیر دفاع حاضر بودند. وزیر دفاع گفت که با ۶ هلیکوپتر هم می‌توان عملیات را انجام داد؛ او خبر داد که هلیکوپتر‌ها در نقطه مدنظر یعنی همان صحرای طبس فرود آمده‌اند.

اما بلوبرد شماره ۲ هم هنگام آماده‌سازی برای پرواز دچار نقص شد و امکان پرواز را از دست داد. حالا دیگر هلیکوپتر‌ها از حد نصاب افتاده بودند. هیچ‌کس نه در کاخ سفید نه در «وادی‌قنا» با اسم رمز «آغل قرمز» و نه در دل عملیات، جرات فرمان ادامه را نداشت.

بعدازظهر به وقت سواحل شرقی امریکا و نیمه شب ایران، کارتر با حالتی پریشان مقامات کاخ سفید را به دفترش فرا می‌خواند. او به حاضرین اطلاع می‌دهد که یک هلیکوپتر دیگر دچار مشکل شده و با ۵ فروند امکان عملیات نیست. حاضران در بهت فرو رفتند؛ کارتر سخنانش را تکمیل کرد و گفت که سرهنگ چارلی بک‌ویت هم معتقد است که عملیات باید لغو شود.

دستور لغو عملیات؛ فاجعه هنگام تخلیه

کاخ سفید تصمیم را به فرماندهان میدانی محول کرده بود. «آغل قرمز» هم با مشورت با فرماندهان حاضر در صحرای شماره یک، تصمیم به لغو عملیات و آغاز عملیات تخلیه گرفتند. دستور لغو عملیات به صحرای شماره یک می‌رسد؛ امریکایی‌ها موتور‌های هواپیماهای‌شان را روشن نگه داشته بودند که مبادا پس از خاموشی، برای روشن شدن دچار مشکل شوند. همین امر باعث شده بود تا علاوه بر سر و صدای زیاد، گرمای بالاتر از حد عادی و همچنین برخاستن گرد و غبار و شن‌های روان بر فضا حاکم شود.

بلوبرد‌ها تک‌تک می‌خواهند بلند شوند و راهی نیمیتز شوند. چرخش ملخ‌های هلیکوپتر‌ها به خودی خود، باعث شکل گرفتن توفانی از شن‌های روان شده بود. بلوبرد شماره ۳ قصد پرواز داشت؛ یکی از افسران ناوبری در حال فرمان دادن به بلوبرد۳ است تا به محل پرواز برسد؛ با از بین رفتن میدان دید، خلبان به اشتباه به سمت دیگری می‌چرخد و ملخ‌های هلیکوپتر به یکی از دراگون‌ها گیر می‌کند؛ این همان لحظه‌ای بود که همه از آن می‌ترسیدند؛ فاجعه. یکی از دراگون‌ها و بلوبرد۳ هر دو آتش می‌گیرند.

سرنشینان هرجور بود تخلیه شدند، اما ۵ نفر از خدمه بلوبرد۳ در آن گیر می‌کنند و نمی‌توانند بیرون بیایند. ۳ نفر هم از خدمه هواپیمای «کامبت-تالون» همین شرایط را پیدا می‌کنند. نهایتا ۸ نفر در آن حادثه کشته شدند. نیرو‌های امریکایی که وحشت‌زده از اتفاق پیش آمده بودند، به سرعت تخلیه محل را پیگیری می‌کنند و تعدادی از هلیکوپتر‌ها را جا گذاشته و با هواپیما‌ها بازمی‌گردند. آن‌ها باید هلیکوپتر‌ها و مدارک و سلاح‌های باقیمانده را با چاشنی‌های انفجاری که همراه داشتند منهدم می‌کردند، اما همان‌طور هلیکوپتر‌ها را رها کردند و رفتند.

همزمان تلفن دفتر کارتر زنگ می‌خورد؛ او بریده بریده صحبت می‌کند؛ از شخص پشت خط می‌پرسد «کسی هم کشته شده؟» با این سوال بهت حاضرین بیشتر شد. اوضاع وخیم‌تر از آن بود که تصور می‌کردند. چندین کشته روی دست کارتر مانده بود؛ آن هم از ماموران ویژه که داوطلب آزادی گروگان‌ها بودند و هزاران کیلومتر دورتر از امریکا. کارتر داوطلب شد تا شخصا با خانواده نیرو‌ها تماس بگیرد و خبر کشته شدن آن‌ها را اطلاع دهد، اما وزیر دفاع این مسوولیت را بر عهده می‌گیرد. کارتر از ونس می‌خواهد که متن نطق او را آماده کند تا این خبر را به اطلاع افکار عمومی برساند.

کارتر صبح جمعه پنجم اردیبهشت به وقت سواحل شرقی امریکا، جلوی دوربین می‌رود در نطقی کوتاه، مسوولیت دستور آغاز و دستور لغو عملیات را برعهده می‌گیرد و می‌گوید: «مسوولیت آنچه پیش آمده کلا با من است.»

فردای آن روز، ژنرال‌های ارتش گزارشی از علل شکست عملیات به کارتر ارایه کردند؛ پس از آن کارتر به جردن می‌گوید هیچ کسی هیچ قصوری در این ماجرا نداشت؛ ما فقط بدشانسی آوردیم. از ۹۷ نفر تیم اعزامی، ۸ نفر در حادثه برخورد هلیکوپتر و هواپیمای امریکا هنگام بلند شدن از طبس کشته شدند و ۸۹ نفر به امریکا بازگشتند.

بازگشت ماموران سیا مستقر در ایران

گرچه نیرو‌های دلتا به خانه بازگشتند، اما ۶ مامور سیا که برای این عملیات در تهران به سر می‌بردند، هنوز ایران را ترک نکرده بودند. «دیک میدوز» با گذرنامه ایرلندی‌اس از راه فرودگاه توانست خارج شد. چنگیر لاهیجی با پرداخت دلاری به یک قایق ماهیگیری، از آبادان قاچاقی به کویت رفت. فِرد عروجی بعد از چند هفته اقامت مخفیانه در تهران از ایران خارج شد. سه مامور دیگر هم توانستند از کشور خارج شوند، اما چون به لحاظ امنیتی امکان ارتباط با بیرون نبود، تا چند هفته از آن‌ها خبری نداشتند.

این واقعه به مثابه یک زلزله سیاسی در هیات حاکمه ایالات متحده بود؛ ژنرال چارلی بک‌ویت فرمانده عملیات از ارتش استعفا داد و مهم‌تر از آن، سایروس ونس وزیر امور خارجه هم از مقامش استعفا داد و دولت را ترک کرد.

آزادی چند دقیقه پس از سوگند ریگان

نهایتا گروگان‌های امریکایی با گذشت ۴۴۴ روز آزاد می‌شوند؛ این آزادی البته از کانال‌های دیپلماتیک و پس از قرارداد الجزایر رخ داد. اما ورود و خروج آن‌ها از ایران، مطابق خواست کارتر پیش نرفت؛ او به واسطه همین عملیات، انتخابات را به رونالد ریگان جمهوری‌خواه باخته بود. «پنجه عقاب» تلخ‌ترین خاطره کارتر در طول ریاست‌جمهوری‌اش بود؛ تا جایی که هر بار از او می‌پرسیدند که اگر می‌توانست یک تغییر در دوره ریاست‌جمهوری بدهد، چه می‌کرد، می‌گفت که «یک هلیکوپتر دیگر می‌فرستادم».

اشاره او به کم شدن یک هلیکوپتر در جریان عملیات بود که باعث شد عملیات از نیمه راه لغو شود. با این وجود کارتر می‌خواست تا قبل از تحلیف ریگان هواپیمای گروگان‌ها از باند مهرآباد تهران بلند شود؛ اما هواپیمای آن‌ها آنقدر روی باند مهرآباد ماند تا مراسم سوگند ریاست‌جمهوری به پایان برسد و دقیقا چند دقیقه پس از پایان سوگند ریگان هواپیما روی باند فرودگاه شروع به حرکت کرد و از تهران و ایران خارج شد.

منابع مورد استفاده:

کتاب «عملیات پنجه عقاب» - نوشته جاستین دابلیو. ویلیامسون- ترجمه: محمد معماریان

کتاب «بحران» (خاطرات همیلتون جردن رییس ستاد کاخ سفید) - ترجمه: محمود مشرقی

آرشیو سال‌های ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹ روزنامه کیهان


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید

زیباترین سفره های شب یلدا را ببینید + عکس