به گزارش خبرنگار مهر، دومین اردو از دهمین دوره آموزشی شعر آفتابگردانها سهشنبه ۲۶ اردیبهشت در اردوگاه فرهنگی تفریحی الزهرا (س) تهران آغاز شد.
در اولین روز از این اردو ابتدا کلاسی با موضوع شعر «فولکلور» برگزار شد که در آن استاد ناصر فیض درباره شعر محلی و فولکلور به ارائه درس پرداختند. پس از آن با حضور ناصر فیض و حامد عسگری، اولین کارگاه نقد شعر برای آقایان و دومین کارگاه نقد شعر برای خانمهای عضو دوره دهم آفتابگردانها برگزار شد.
در این کارگاه شعر شاعران مورد نقد و داوری اساتید کارگاه قرار گرفت.
اولین شاعری که در نخستین کارگاه نقد شعر خانمهای عضو دوره آموزشی شعر آفتابگردانها، شعرخوانی کرد، معصومه توکلی بود: وقتی که راه عاطفه ویران است / وقتی که خاطرات، پریشان است / وقتی که صبح حادثه تنهایم / آن سو ولی سپاه سلیمان است / وقتی که بغض، قاتل نامرئی، توی اتاق حنجره پنهان است / وقتی چراغقرمز دلتنگی / از چارراه عشق نمایان است / وقتش رسیده که برسی از راه / این دشت خشک، تشنه باران است / برگ دلم که زرد خزان دیده است / در انتظار سبز بهاران است / در ازدحام ذهن، خیال تو / ناخوانده ماههاست که مهمان است / بگذار تا اسیر شوم وقتی / آغوش مهربان تو زندان است / دیوان چشمهای تو را خواندم / این بیت هام زیره به کرمان است / با بال خواب پر بکشم سویت / امشب که راه عاطفه ویران است
ناصر فیض درباره این شعر گفت: استاد ما آقای شریف صادقی میگفت تا وقتی که در بیت اول شعر دستور زبان رعایت نشده، بقیه شعر را گوش نکنید. اساس شعر زبان است. وقتی میگوئیم شاعر میتواند دستور زبان شعر را به هم بزند، این برای قوتی است که منطق داشته باشد. نمیتوانی «را» را بدون توجیه از شعر حذف کنی. اگر نبودن این یک کلمه دستور زبان شعر را به هم میریزد، یعنی ایراد دارد.
وی ادامه داد: مثلاً «برگ دلم زرد خزان دیده است». بهتر است که شاعر برای آوردن این زرد دلیل داشته باشد. شما میتوانستی همین مصرع را بگویی «برگ دلم خزان دیده است». اینجا زرد کار خاصی نمیکند. فرید میگوید بگذار بر من تهمت مستی ببندند / مردم چه میدانند؟ شاید خورده باشم». همه کار شعر را این مصرع میکند. این است که شعر را متفاوت میکند. شعر شما هم شعر سالم و خوبی است ولی اگر دقتها بیشتر شود بهتر میشود».
فاطمه امیری مقدم شاعر بعدی بود که با یک چهارپاره طولانی مهمان کارگاه نقد شد. این چهارپاره با این مطلع شروع شد: همنشین خاطرات کودکی / یاد دوران عروسکها بخیر / روزهای دلنواز پشت کوه / یاد جالیز و مترسکها بخیر / روزهای سبز و شالیزار سبز / یاد دورانی که با هم داشتیم / غصهها کوتاه شادیها بلند / در دل هم دوستی میکاشتیم / صخرهها در فکر فرداهای سخت / کودکیهامان پی امواج رود / صخرهها در فکر فردا میشکست / رود از امواج ما شرمنده بود / تیغهای سبز همراه تمشک.
حامد عسگری در نقد این شعر گفت: آقای انسانی همیشه میگوید وقتی شعر میخوانید کم بخوانید. اگر خوب باشد میگویند چه حیف که زود تمام شد، اگر بد باشد میگویند خدا پدرش را بیامرزد که زود تمام شد! جهان امروز برای این شعرها زمان نمیدهد. شعر مثل یک آدامس است که میچسبانی به دیوار. هرچه بکشی بیشتر کشیده میشود؛ تا جایی که قطع میشود. شیرینیاش هم کم میشود. شما اگر خیلی حرف دارید چند تا شعر بگویید.
وی افزود: در بم وقتی نخل ۱۵ تا خوشه میدهد، باغبانهای اورجینال ۵ یا ۷ تا از خوشهها را قطع میکنند. چرا؟ برای اینکه شیره درخت بنشیند به جان همان ۵ تا خوشهای که باقی میماند. به جای اینکه ۲۰۰ کیلو خرما ۴۰ هزار تومانی داشته باشد، ۵۰ کیلو خرمای ۲۰۰ هزار تومانی میدهد. شما هم باید خوشهچین باشید. بدانید شعرتان چقدر کوتاه یا بلند باشد».
مهدیه آهویی شاعر بعد بود که با این مطلع غزلی برای حضرت امالبنین (س) خواند: روح تو با گلایه و شکوه عجین نبود / بانو! برای درد دلت همنشین نبود / یک ماه داشتی و سه اختر به دامنت / ای آسمان! برابرِ شأنت زمین نبود / بسیار مادران و زنان بوده قبل تو / اما کسی شبیه تو امالبنین نبود / شرمندهای چرا؟ به یقین هیچ غایبی / در کربلا شبیه تو نقشآفرین نبود / پای حسین (ع) دادی عزیزان خویش را / عافیتی برای تو بهتر از این نبود / ماندی که روضهخوانِ غمِ کربلا شوی / کاری جز اینکه مرهم قلب حزین نبود / گفتم غزل کنم غم و قدر تو را ولی / قدرَت فقط همان نه، غمت هم همین نبود
عسگری درباره این شعر گفت: «غزل پاکیزهای بود. خیلی هوشمندانه بود».
فیض در ادامه گفت: یکی از خوبیهای این شعر همین است که پنج شش بیت بیشتر نیست و اکثر بیتها هم خوب است. شعر هم با بیت خوبی هم تمام میشود.
فاطمه محرومی نوشآبادی شاعر بعدی بود که غزلی برای جمع قرائت کرد: خستم از این غمپرور شبزندهدار امشب / دعوت بکن دل را به یک گشت و گذار امشب / سنجاق کن لبخند را بر صورتم طناز! / با شوخ طبعی یا دروغی شاخدار امشب / تا برحذر باشیم از چشم نظربازان / بگذار جای اسمم اسمی مستعار امشب / من خوب میدانم تو خیلی دوستم داری / آن را نکن در حرفهایت استتار امشب / دستی بکش بر وزن ماه و قافیههایش / اصلاح کن شب را، بشو ویراستار امشب.
فیض در نقد این شعر گفت: «بعضی وقتها «ب» ها در شعر قشنگ میشود مثل ببین. بعضی جاها برعکس است؛ اگر نگوییم «ب» قشنگتر است. مثلاً دعوت بکن خوب نیست. خیلی راحت میتوانی بگویی «دعوت کن این دل را». اگرچه اگر بخواهیم سخت بگیریم باید بگوییم در این مصرع «این دل» هم اضافه است. ولی باز هم «دعوت کن این دل را» بهتر از «دعوت بکن دل را» است. «بشو ویراستار امشب» هم باید تغییر کند».
شاعر بعدی طاهره رحیمی بود که غزلی با مصرعهای کوتاه خواند: مثل قلبم نبات را بشکن / استکانهای مات را بشکن / با صدای بلند و فریادی / تکه نان بیات را بشکن.
عسگری در نقد این شعر گفت: شما ابتدای راه هستید. همیشه مدنظر داشته باشید که شما همیشه همراه شعرتان نیستید. نمیتوانید به مخاطب بگویید منظور من این بود. شعر شما یک برشی از زندگی بود. یک قفلهایی در شعرتان گذاشته بودید که اصلاً باز نشد. این اختلاف اصلاً برای چی بود؟ چرا شاعر عصبانی است؟ شما چرا از این شکسته شدن کیف میکنید؟ شعر نیاز دارد که دستی به سر و رویش بکشید. آقای شفیعی کدکنی غزلی دارد با ردیف بشکن. «نفسم گرفت از این شب، این حصار بشکن». پیشنهاد میکنم این شعر را بخوانید».
زینب حاتمپور شاعر بعدی بود که با یک شعر کودک برای جمع شعرخوانی کرد. شعری با این مطلع: دیشب که بابا آمد به خانه / در حوض انداخت یک هندوانه
فیض درباره اهمیت شعر طنز گفت: شعر طنز و کودک بین شاعرها بد جا افتاده است. بعضی فکر میکنند دون شأن شعر و شاعر است که شعر کودک یا شعر طنز بگویند. محمد سلمانی شعری گفته بود که به فضای نوجوانانه نزدیک بود. یکبار به او گفتم از اینها بیشتر بگو. یک جوری گفت نه! که انگار شعر کودک و نوجوان چیز خوبی نیست. ضمن اینکه گفتن شعر کودک خیلی سخت است. من خودم یک شب تا صبح نشستم تا شعر کودک بنویسم ولی نتوانستم، کاغذها را پاره کردم و انداختم دور. اول فکر میکنی خیلی راحت است، ولی در عمل خیلی سخت است. شعر شما هم خیلی خوب بود».
شاعر بعدی فاطمه حدیدی بود که با چهارپاره به کارگاه نقد شعر آمده بود: بنشین پیش چشم من آرام / صبر کن خاطرات دم بکشد / هر که مهمان خانهام شده است / باید از چای خانهام بچشد.
فیض درباره این چهارپاره گفت: «چهارپاره برای روایت کردن فضای خیلی خوبی دارد. توی موضوع هم تنوع زیادی دارد. میتوانی در قالب چهارپاره شعر عاشقانه و آئینی و… بنویسی. شما هم توی این شعر از عهده کار برآمدید. توی چهارپاره بیت آخر باید شعر را ببندد. توی این شعر هم همینطور شده است.
هانیه سادات مرتضوی با این شعر به جلسه آمده بود: رسوا منم با رقص موهایی رها در باد / گردآفریدی که کلاخود از سرش افتاد / مصرع به مصرع تار مو از مطلعم رویید / با یک غزل جنگیدهای سهراب دشمنشاد / شب فیلسوفی ما دو را در شهر با هم دید / این شد که آن شب ادعا شد وحدت ازداد / با پانسمان هیس هم ساکت نخواهم شد / سر میخورد از زخم لب خونابه فریاد / تقویم تو بلعیده روز دیدن من را / در امتداد هفتههایت میرود از یاد / حس میکنم لبخند سرخت بوی خون دارد / بوییده کل رنگها را کور مادرزاد
فیض در نقد این غزل گفت: شعرهایی که ردیف ندارد کار شاعر را سختتر میکند. از موسیقی شعر کمتر میکند. برای همین کار شاعر سختتر میشود. شاعر خیلی باید مراقب باشد که قافیه ضعیف نباشد. اگر یک مقدار حواسش نباشد، شعر گفتن برایش خیلی سخت میشود. این شعر اینطوری نبود. کار خوبی بود. زبان سالم بود.
وی درباره تفاوتهای نسل جدید شاعران با نسلهای قبل اضافه کردند: «یک ویژگی که شما دارید، این است که ما از شما توقع بیشتری داریم. ما توقعمان را از شما خیلی بالا آوردیم، وگرنه خیلی از شعرهایی که شما میخوانید، از شعرهای ابتدایی قدما بهتر است. ما شاعرانی داریم که توی بیست سال شاعریشان نتوانستهاند شعر سالمی مثل شعر شما بنویسند. ولی چون شما امکانات بیشتری دارید و نسبت به قدیمیها بیشتر دیده میشود، از شما انتظار بیشتری داریم.
وی ادامه داد: شاعر داریم که پنجاه سال دارد ولی هنوز نتوانسته شعری مثل شعر شما بنویسند. اگر ما سختگیری میکنیم، دلیلش است که توقع زیادی داریم. اگر همین ظرافتها را هم توجه کنید، شاعر خیلی بهتری میشوید. یک بار من پیشنهاد دادم که هر شاعر بزرگ و شناختهشدهای اولین سرودههایش را بفرستد تا در یک جشنواره داوری کنیم. مطمئن باشید اولین سرودههای شاعران بزرگ ما حتی یک دهم سطح شعرهای شما نبوده است. بعضی از آنها که شعرهای اولشان مضحک است. شما زبان سالمی دارد. فقط باید روی جزئیات کار کنید.
پایانبخش کارگاه نقد شعر خانمها شعر طنزی بود که ناصر فیض برای جمع خواند.