بر طبیبم سوز دل پوشیده ماند؛ تجربه پزشکها از ویزیت بیماران
رابطه پزشک و بیمار یکی از بحثبرانگیزترین روابطی بوده که نمونههای بازتاب آن، از شعر و داستان در ادبیات مطرح است تا مقالههای علمی
روایتهایی از رابطه و برخورد پزشک و بیمار، اینبار از زاویهدید پزشکان
«سردردم بر طبیب آسان نبود/ گفت: تب داری، غلط کرد، آن نبود / نوشدارو داد و آن سودی نداشت/ گل شکر فرمود و آن درمان نبود / بر طبیبم سوز دل پوشیده ماند/ ورنه اشک دیدهام پنهان نبود/ من بکوشیدم که: گویم حال خویش/ دل به دست و نطق در فرمان نبود/ عشق را هم عاشقی داند که: چیست؟/ عشق دانستن چنین آسان نبود/ از دلیل این درد را نتوان شناخت/ در کتاب این نکته را برهان نبود/ گرچه آهم برده بود از چهره رنگ/ اشک چشمم کمتر از باران نبود» این شعر از غزلیات اوحدی مراغهای است.
رابطه پزشک و بیمار از دیرباز همواره یکی از بحثبرانگیزترین روابط بوده است که نمونههای بازتاب این روابط از شعر و داستان در ادبیات مطرح است تا مقالههای علمی-پژوهشی، فیلم، آثار هنری و… شاید عمق این رابطه به خاطر موضوع درد و درمان باشد؛ فردی که درد دارد و فردی که درمان نزد اوست، یا میتواند به سوی درمان راهنمایی کند. بیمار و پزشک نیازمند ارتباط با یکدیگرند. حول درد و درمان جمع میشوند تا راه برای خلاصی بدن، بدن محترم انسان، از گرفتاری ایجادشده پیدا کنند. این ارتباط، ارتباط بین دو انسان است که هر دو طرف هم توقع احترام دارد.
وقتی کسی با درد یا حس درد به پزشکمراجعه میکند، نهتنها توقع درمان دارد، بلکه توقع همدردی هم دارد. پزشک نیز توقع همراهی و همکاری دارد. بااینحال، بعضی وقتها ارتباط بین پزشک و بیمار در دوره تشخیص درد و شروع درمان کمرنگ میشود و دو سوی رابطه از هم و از سلامتی فاصله میگیرند. مسلما در اطراف همهمان زیادند کسانی که به دفعات بیمار شدهاند و از بیتوجهی پزشک معالج گلایهها کردهاند که بهحق هم بوده است.
بسیاری از بیماران حرفشان این است که دکتر خوب حرف ما را نشنید و به درد ما توجه نکرد و موقتی دارویی داد و ما را رها کرد و رفت پی شغلش که ویزیت بیمار بعدی بود. در بعضی از این موارد هم حق با بیمار است، ولی پزشکان هم گلایههایی از عدم همکاری و همراهی همراهان بیمار دارند که در روند درمان و عمل به دستورات پزشک اختلال ایجاد میکنند. شاید کمتر از تجارب پزشکان در اینباره شنیده باشیم. به چند مورد از موارد بیشمار پرداختهایم از زبان خودشان.
همیشه همه چیز به خوبی و خوشی تمام نمیشود
مریم قربانپور، پزشک
۱
آقای مُسنی را که آلزایمر داشت، به خاطر عفونت ریه در بیمارستان بستری کرده بودند. بیمار دیابتی هم بود و انسولین دریافت میکرد. وقتی مریض بستری میشود، ما به خود مریض و همراه مریض تاکید میکنیم که خودتان هیچ دارویی استفاده نکنید. دارویی را که قبلا مریضتان در خانه مصرف میکرده، ما اینجا به او میدهیم. شما چیزی به مریض ندهید. در مورد این مریض که آلزایمری بود، انسولین را صبح پرستار تزریق میکند و به همراه بیمار میگوید بیمار انسولینش را دریافت کرده.
همراه مریض که عوض میشود، مریض به همراه جدید میگوید امروز انسولینم را نزدم. همراه هم از پرستاری سوال نمیکند که شما انسولین زدید به بیمار ما یا نه. انسولین را مجددا به مریض میزند. مریض که دو بار انسولین دریافت میکند، دچار افت قند میشود. حالا چون در بیمارستان بود، سریع متوجه شدیم و اقدامات لازم برای بیمار انجام شد. همراههای بیمار وقتی عوض میشوند، در خانه یا بیمارستان باید به همدیگر شرایط بیمار را اطلاع دهند، چون همیشه هم همه چیز به خوبی و خوشی تمام نمیشود.
۲
مریض کلیوی داشتیم که به خاطر کرونا بستری شده بود. مریض کلیوی که دیالیز میشود، در اینکه چقدر مایعات دریافت کند، محدودیت دارد، چون همه مایعات از بدنش خارج نمیشود و مقداری از آنها در بدن انباشت میشود. هر وقت بیمار کلیوی در بیمارستان بستری میشود، خیلی کنترل میشود که چه مقدار سرم و آب و غذا دریافت کند تا مشکلی برایش پیش نیاید. همراه این بیمار کلیوی شنیده بوده که مریض کرونایی باید آب زیاد مصرف کند.
این مریض دیالیزش دو بار در هفته بوده و در این فاصله کرونا گرفته بود و آورده بودند بستری شده بود. هنوز زمان دیالیزش به طور معمول نرسیده بود، منتها همراهان مدام به او مایعات داده بودند. بیمار دچار ورم خیلی شدید شد، آب و الکترودهای بدنش به هم ریخت و ناچار شد یک جلسه دیالیز اورژانسی شود تا مقداری از این اختلالی که برایش ایجاد شده بود، کنترل شود. همهاش هم به خاطر آب هویج و آب سیب و مایعاتی بود که همراهان داده بودند، با این فکر که دارد به بیمارشان کمک میشود.
به چنین مریضی حتی لیوان مدرج داده میشود که مثلا این مقدار آب باید بخورد متناسب با آن حجمی که میتواند از بدنش دفع کند. متخصص تعیین میکند که چقدر آب یا آبمیوه بخورد. همراهان پنهانی این کار را کرده بودند. مشکل قلبی و ریوی برای بیمار پیش آمده بود و آب جمع شده بود در بدنش. مریض تنگی نفس به خاطر کرونا داشت، حالا انباشت مایعات در او تنگی نفس بیشتری برایش ایجاد کرده بود.
۳
مریضی داشتیم که به خاطر سنگ کیسه صفرا بستری بود. سنگ کیسه صفرا درد خیلی شدیدی دارد و چون درد با مسکن عادی کنترل نمیشود، برای همین مریض مخدر دریافت میکرد. در اینجور مواقع به خود مریض و به همراه مریض مرتب تاکید میشود که مریضت مخدر گرفته و نباید از تخت بیاید پایین. حتی برای سرویس بهداشتی نباید روی پاهایش راه برود، باید ویلچر بیاوری و روی آن بنشیند و ببری، چون ممکن است سرگیجه بگیرد و زمین بخورد.
این مریض نیمهشب از خواب بیدار میشود که برود دستشویی. همراهش را بیدار نمیکند، خودش هم قضیه را جدی نمیگیرد، لب تخت که خوابآلود مینشیند بیاید پایین، سرش گیج میرود و از تخت میافتد زمین و ضربه مغزی میشود. متاسفانه یک مشکل به مشکل قبلیاش اضافه میشود. درحالیکه سن و سالی هم نداشت و حدودا ۴۰ ساله بود. منتها نه خودش، نه همراهش تاکید پرستاران را جدی نگرفتند.
۴
یک خانم مسن دیابتی داشتیم که وقتی بستری میشود، پزشک معالج به مریض و همراه مریض میگوید داروهایی که در خانه مصرف میکند، بیاورید من ببینم. مریض برای مشکل دیگری بستری میشود، ولی بیماری زمینهای هم دارد. حالا یا فشار دارد، یا قند دارد، یا هر مورد دیگری. باید داروهایش را نشان بدهند که مشکل زمینهایاش مخفی نماند که اضافه بشود به مشکل جدید.
مریض دیابتی است و چند نوع قرص قند مصرف میکند. به خاطر عفونت ادراری بستری شده بود. داروهایش را دیدم و داخل پروندهاش نوشتم که در منزل چه داروهایی استفاده میکند. به همراه بیمار هم تاکید کردیم دارو به او ندهد و همین داروهایی که ما میدهیم، کافی است. صبح پرستار قرص قند او را میدهد. همراه مریض یا تعویض شده، یا متوجه نشده که مریضش قرص قندش را خورده، دوباره به او قرص میدهد. مریض سه، چهار ساعت بعد دچار شوک افت قند میشود.
خط پزشک خوب نباشد، دستورش اشتباه خوانده میشود
مستانه محمدی، پزشک
چیزی که خیلی پیش میآید، اینکه دستوری که پزشک برای مریض مینویسد، مخصوصا اگر خط پزشک خوب نباشد، دستورش اشتباه خوانده میشود و پرستارها داروها را اشتباه تزریق میکنند. معمولا در مورد دوز داروها این اتفاق پیش میآید. بعضی وقتها که شیفت شلوغ نیست، پرستارها میآیند از پزشک میپرسند. قاعدتا باید این کار را بکنند. وقتی خط پزشک واضح نیست، باید بپرسد که منظورتان از دوز دارو چقدر بوده!
مثلا من بچهای را بستری کردم که جثهاش کوچک است. میزان دارویی که باید به این حجم از بدن بدهیم، باید متناسب با وزنش تنظیم کنیم و زیاد به بچه دارو ندهیم. یکسری داروها خیلی خطرناکاند و دوز بالا حتما مشکلساز میشود. یکسری هم نه، مشکل چندانی ایجاد نمیکند. ولی درکل نباید اشتباه پیش بیاید. در این مورد بیمار ما که بچه خیلی کوچکی بود، من نوشتم سرم فلان ۲۰۰ سیسی. عدد ۲۰۰ را به انگلیسی نوشتم و شاید زیاد واضح نیست، پرستار اشتباهی میخواند ۶۰۰ سیسی. درنتیجه حجم مایعی که به بچه میدهد، بالاست. یا نوشتم آمپول فلان ۴۰۰ میلیگرم، عدد ۴۰۰ به انگلیسی کمی کجوکوله شود، اشتباه خوانده میشود با عدد ۶۰۰ و پرستارها ممکن است اشتباه کنند.
خیلی داروها هستند که حالا ۱۰۰ میلی اینور آنور مشکلی ایجاد نمیکند. هرچند تاکید میکنم کلا نباید اشتباهی پیش بیاید. پرستار باید پزشک را پیدا کند، یا زنگ بزند که این دستور پزشکی شما خوانا نیست، منظورتان چه میزان دارو بوده، که اشتباه پیش نیاید. ولی این موضوع مرتب تکرار میشود.
اشتباه تکنیکی دیگری که پیش میآید، یکسری داروهایی وجود دارند که مشابه هستند. مثلا پوکههای یکسری آمپولها هستند که شبیه هم هستند. مثلا آمپول بتامتازون با آمپول رانیتیدین، یا پیروکسیکام با یک آمپول دیگر. اینها مشابهاند. پرستار که میرود اینها را از قفسه بردارد، با اینکه رویشان هم نوشته شده، ولی ممکن است عجله داشته باشد و اشتباهی بردارد. یا آن مسئولی که داروها را در قفسههای مخصوص میچیند، ممکن است اشتباهی آمپول بتامتازون را گذاشته باشد در قفسه رانیتیدین که شبیه هماند. آن پرستاری که میرود تزریق کند، باید مجدد اسم آمپول و نسخه را چک کند که اشتباهی پیش نیاید. ولی متاسفانه اشتباه رایجی است که داروهای مشابه به جای هم استفاده شوند.
انتظار همراهیِ همراهانِ بیمار
مجید ثقفی، پرستار
۱
از لحظهای که بیمار وارد اورژانس بیمارستان میشود، غالبا درد و رنج شدیدی را تحمل میکند. این بیمار علاوه بر خدمات درمانی، نیازمند نوعی سمپاتی و القای حس احترام و اعتماد است. برانگیختن احساس اعتماد در بیمار، باعث به وجود آمدن ارتباط حرفهای و مبتنی بر همکاری دوطرفه بیمار و کادر درمان است. حالا در بیماریهای صعبالعلاج مثل سرطان، گاهی اوقات پیش میآید که بیمار از همان ابتدا و پس از اطلاع از ابتلا به بیماری، اقدام به درمان نمیکند و نمیتوان انتظار همکاری موثر از او داشت.
در اینگونه موارد، بیمار مراحل مختلفی را از سر میگذراند که اصطلاحا مراحل سوگ نامیده میشود. مرحله انکار که بیمار در مقابل پذیرش بیماری گارد گرفته و اصولا بیماری را انکار میکند. مرحله خشم، مرحله چانهزنی، مرحله افسردگی و درنهایت پذیرش بیماری.درهرصورت حس اعتماد به پزشک معالج و کادر درمان موضوع مهمی در بخش سلامت بیماران است. یک مورد مراجعه بیمار داشتیم که اعتیاد به مواد مخدر داشت، ولی نه خودش و نه همراهش این موضوع را به پزشک معالج اعلام نکرده بودند تا در پروندهاش دستورات لازم مربوط به این موضوع برایش درج شود.
بیمار به دلیل بستری بودن در بخش سیسییو عملا نه خودش میتوانست و نه همراهانش میتوانستند مواد برای او تهیه کنند. رفتهرفته با بروز علایم نیاز به مصرف، بیمار بیقرار و تحریکپذیر میشد. اواسط شیفت بود که بیمار با داد و فریاد از درد قلب و ناحیه قفسه سینه شکایت کرد و خواست که به او داروی مسکن تزریق شود. از آنجایی که در بخشهای ویژه بیماران مانیتور قلبی میشوند، ریتم قلبی بیمار هیچ تغییری که دال بر وجود درد قلبی در بیمار باشد، نمایش نمیداد، اما چون بیمار اظهار درد و ناراحتی میکرد، نوار قلب از او گرفته شد. نوار نسبتا نرمال بود.
با ادامه وضع موجود، شرایط او به پزشک معالج و پزشک مقیم اطلاع داده شد و ویزیت قلب و اکوکاردیوگرافی انجام شد. ولی همچنان بیمار تاکید بر درد در ناحیه قفسه سینه داشت، درحالیکه آزمایشها چیزی نشان نمیداد. درنهایت از طریق همراه بیمار مشخص شد که مشکل چیز دیگری است و بیمار نیاز به مصرف مخدر دارد. با اطلاع و دستور پزشک معالج به او مخدر تزریق شد و مشکل حل شد. این نمونهای از عدم ارائه اطلاعات صحیح است. در صورتی که اگر این شخص از ابتدا سوءمصرف خود را عنوان میکرد، از همان ابتدا، پزشک در دستور دارویی، دوز مشخص و معینی از داروی مخدر را تعیین میکرد و مشکلات بعدی ایجاد نمیشد.
۲
یکی از مواردی که از بیماران بستری در بخش سیسییو درخواست میشود، همراه نداشتن موبایل است. دلیلش هم نویز انداختن روی مانیتورهای قلبی است و هم کاهش ارتباط بیمار با فضای استرسزای بیرون بیمارستان. در بحبوحه موج دلتای کووید۱۹، خانم مسنی در بخش مخصوص بیماران کووید بستری بود. گویا پسر ایشان هم با تشخیص کرونا در بیمارستان دیگری بستری بود. بیمار در روز دوم بستری با وجود درگیری ۵۰ درصدی ریهها و وابستگی به ماسک رزروال اکسیژن وضعیت پایداری داشت، ولی حوالی غروب همه چیز به هم ریخت.
متاسفانه پسر این خانم در بیمارستان دیگری فوت کرده بود. یک تماس تلفنی از منزل و خبر دادن به بیمار کافی بود تا شرایط جسمی و روحی بیمار در وضعیت وخیمی قرار بگیرد. بیمار دچار دیسترس تنفسی شدید شد و همزمان ریتم قلبی او هم تغییر کرد. بهسرعت مداخلات درمانی و دارویی آغاز شد. به پزشک بیهوشی اطلاع داده شد. بیمار به دستگاه تنفسی وصل شد. شرایط بیمار بهسرعت به وضعیت ناپایدار رسید و متاسفانه بیمار هوشیاری خود را از دست داد. اواخر شب با افت عملکرد قلب و ریه با وجود تلاش همکاران و چندین بار احیای قلبی بیمار فوت کرد.
سهیلا عابدینی
هفتهنامه چلچراغ، شماره ۸۹۵