چهرههای جهنمی
خانههای به کلی ویران، زمینهای سوخته و ستونهای دودی که تا قلب آسمان بلند شده؛ اینها تازهترین دستاوردهای یک چهره(celebrity) برای کشورش است. باخموت این روزها به همه چیز شبیه است جز یک شهر!
خانههای به کلی ویران، زمینهای سوخته و ستونهای دودی که تا قلب آسمان بلند شده؛ اینها تازهترین دستاوردهای یک چهره(celebrity) برای کشورش است. باخموت این روزها به همه چیز شبیه است جز یک شهر!
چهرهها (celebrities) همیشه دردسر سازند. آنها با بلاهت مثالزدنیشان یا با شهوت دیدهشدنشان طعمههای خوبی برای بازی خوردن در زمین صاحبان قدرت و ثروت به حساب میآیند. سال 1985 «باب گلداف» هنرمند ایرلندی بانی یک کنسرت خیریه بزرگ در ورزشگاه ومبلی لندن با اجرای «فِرِدی مرکوری» شد. هدف، کمک به قحطیزدگان اتیوپی بود. بیش از هفتاد هزار نفر در کنسرت خیریه «لایو اید»(Live Aid) شرکت کردند و چیزی حدود 127 میلیون دلار کمک نقدی جمعآوری شد. نتیجه کار اما اصلا خوشایند نبود. تمام کمکهای نقدی در قالب یک چک، طی مراسمی ویژه و پر از تشریفات به «منگیستوهایله ماریام» دیکتاتور اتیوپی داده شد و او نیز کمکهای خیریه را صرف خرید سلاح و سرکوب مخالفان داخلیاش کرد. «هایله ماریام» به پول کافی برای خرید سلاح رسید و «باب گلداف» و «فردی مرکوری» به شهرت و اعتبار اجتماعیشان افزودند اما در این فرآیند کسانی که قطعا هیچ سودی نکردند قحطیزدگان اتیوپی بودند. هر چند «هایله ماریام» مدتی بعد به جرم نسلکشی در اتیوپی ابتدا به حبس ابد و سپس به اعدام محکوم شد.
چهرهها(celebrities) معمولا فکر نمیکنند، آنها این فعالیت کسالتآور(!) را به نفع شهرتطلبیشان برونسپاری کردهاند یعنی دیگران برایشان فکر میکنند. در واقع آنها نه فقط در خوراک و پوشاک که حتی در خلاقیتها ذهنی و تحلیلهای فکری نیز مصرفگرا هستند. وقتی «بن افلک» و «نیکول ریچی» بازیگران سرشناس آمریکایی به همراه برخی دیگر از چهرههای هالیوود در سال 2010 پویشی برای نخریدن مواد معدنی از مناطق تحت کنترل شبهنظامیان کنگو به راهانداختند؛ اینطور توجیه شده بودند که چنین تحریمی سبب از بین رفتن منابع مالی شبهنظامیان کنگو، تضعیف آنها و در نتیجه کاهش خشونتها خواهد شد. در همین رابطه آنها از قانونی حمایت کردند که شرکتهای آمریکایی را ملزم میکرد تا منابع تهیه مواد اولیه خود مانند قلع، تنگستن، طلا و... را تعیین و روش تهیه آن را افشا کنند. نتیجه دخالت چهرهها(celebrities) در سیاست باز هم خسارتبار بود البته نه برای خودشان. آنها از رهگذر حضور در رسانهها، شرکت در تجمعات و سخنرانی به بهانه خشونتهای کنگو چند رتبه به شهرت اجتماعیشان افزودند اما کیلومترها آن طرفتر در کنگو چندین پله به شدت خشونتها افزوده شد. با تحریم مواد معدنی تهیه شده در مناطق تحت تصرف پیکارجویان کنگویی، بسیاری از کارگران معدن در این مناطق بیکار شدند و از تأمین هزینه زندگیشان بازماندند. عدهای از آنها به ناچار شروع به قاچاق مواد معدنی کردند و شماری دیگر نیز به شبهنظامیان کنگو پیوستند. دنیای واقعی بهاندازه فیلمهای هالیوودی خیالپردازانه نیست و مناقشات پیچیدهای مثل آنچه در کنگو میگذشت با سادهسازیهای احمقانه چهرهها(celebrities) قابل حل نبود؛ آنها فقط آتش نزاعها را شعلهورتر کردند و پس از پایان پروژه دیگر خبری از دلسوزی آنها برای کنگو نبود!
امروز دیگر کمتر کسی است که با نقش مخرب «جورج کلونی» بازیگر سرشناس هالیوود در تجزیه سودان آشنا نباشد. جنوب سودان منطقهای نفتخیز و دارای معادن غنی مس و اورانیوم بود. همین عامل، بهانه خوبی برای تشکیل گروههای شورشی و جداییطلب غربگرا در این منطقه بود تا جنگی طولانی را برای مردم سودان رقم بزنند. این گروهها در مقاطعی توسط رژیم صهیونیستی آموزش دیدند و مورد حمایت قرار گرفتند. سالها نبرد و درگیری در این مناطق به یک همهپرسی تحمیلی برای سودان منجر شد تا ساکنان منطقه جنوبی نظرشان را نسبت به استقلال از سرزمین مادر اعلام کنند. سال 2011 این وظیفه «جورج کلونی» بود که به عنوان بازوی دیپلماسی عمومی وزارت خارجه آمریکا برای همهپرسی تحمیل شده به سودان مشروعیتسازی کند و با تبلیغات به نفع استقلال سودان جنوبی به ساکنان این مناطق وعده آزادیهای بیشتر و شرایط زندگی مناسبتر بدهد. کلونی بارها به سودان سفر کرد و حتی اندکی قبل از روز برگزاری همهپرسی در 9 ژانویه 2011 نیز به این کشور رفت. همهچیز آنطور که کارفرمایان «جورج کلونی» در کاخ سفید و تلآویو میخواستند پیش رفت و کشوری به نام سودان جنوبی تشکیل شد اما تقریبا هیچچیز مطابق میل ساکنان مناطق جنوبی سودان پیش نرفت. امروز بیش از 11 سال از استقلال سودان جنوبی میگذرد اما سودان جنوبی همچنان یکی از فقیرترین کشورهای دنیاست که در رتبه آخر سلامت عمومی شهروندان قرار دارد و مردمش هیچ بهرهای از منابع سرشار زیرزمینی آن مثل نفت ندارند؛ و البته دیگر هیچ خبری هم از «جورج کلونی» نیست.
آخرین مورد از چهرههای ویرانیآفرین، «ولودیمیر زلنسکی » است. بدون شک هیچکدام از چهرهها(celebrities) در قدرت نابودگری با او برابری نخواهند کرد. دلقکی که سادهلوحانه فکر میکرد اداره کشوری مثل اوکراین مثل بازیاش در نقش «واسیل پتروویچ» در مجموعه تلویزیونی «خادم ملت» است. تجربه زلنسکی یک بار دیگر صحت این ادعا را ثابت کرد که هیچکس بهاندازه یک چهره(celebrity) نمیتواند برای اجرای چشم و گوش بسته سیاستهای واشنگتن مورد استفاده قرار گیرد. ایالات متحده بهتر از هر کشور دیگری میدانست در صورت عضویت اوکراین در ناتو چه اتفاقی رخ خواهد داد؛ این را «ویلیام برنز» سفیر وقت آمریکا در مسکو (و رئیسفعلی سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا- CIA) اوایل فوریه 2008 طی گزارشی برای «کاندولیزا رایس» وزیر خارجه وقت آمریکا فرستاد: «عضویت این کشور [در ناتو] یکی از خطوط قرمز بسیار جدی پوتین است. تمامی چهرههای سیاسی روسیه نیز در این خصوص با پوتین اتفاق نظر دارند. در تمام گفتوگوهای دو سال و نیم گذشتهام با چهرههای سیاسی روسیه، از حامیان پوتین گرفته تا منتقدان سرسخت لیبرال او، همه به اتفاق معتقد بودند عضویت اوکراین در ناتو به معنای به چالش کشیدن منافع روسیه است. در این مرحله خاص، اگر نسبت به عضویت اوکراین در ناتو اقدام کنیم، روسها به این اقدام به عنوان گام فنی در مسیری طولانی برای عضویت اوکراین نخواهند نگریست، بلکه اقدام ما را به منزله حریفطلبی استراتژیک واشنگتن تعبیر خواهند کرد. و روسیهای که امروز میبینم به این حریفطلبی پاسخ خواهد داد. اگر در این خصوص دست به اقدام بزنیم روابط روسیه و اوکراین به اغما خواهد رفت و زمینه مساعد برای مداخله روسیه در کریمه و شرق اوکراین فراهم میشود.» برنز اندکی بعد دوباره نسبت به عضویت اوکراین در ناتو هشدار داد و در دومین یادداشتش با این موضوع برای وزیر خارجه وقت آمریکا نوشت: «اگر دوست داشتید میتوانید این یادداشت را نخوانید. فکر میکنم این قرصی که داریم به خورد روسها میدهیم با یک سطل آب هم از گلویشان پایین نمیرود.» اما ایالات متحده حتی با وجود مخالفت متحدان اروپاییاش یعنی فرانسه و آلمان، آوریل 2008 عضویت اوکراین در ناتو را طی سالهای آینده وعده داد و در نهایت با روی کار آوردن «ولادیمیر زلنسکی» در اوکراین به سمت عملیاتی کردن این وعده پیش رفت. شاید زلنسکی نمیدانست با حماقتش برای پیوستن به ناتو چه بلایی بر سر اوکراین میآورد اما مقامات واشنگتن دقیقا میدانستند مشغول باز کردن درهای جهنم به روی اوکراین هستند. رابرت کندی، نامزد انتخابات ریاستجمهوری آمریکا 2 می2023(12 اردیبهشت 1402) به برنامه اینترنتی «آنهرد»(Unherd) گفت: «لوید آستین(وزیر دفاع آمریکا) درآوریل ۲۰۲۲، گفته بود هدف ما در اینجا از پای درآوردن ارتش روسیه است. از پای درآوردن یعنی چه؟ یعنی به کشتن دادن اوکراینیها... ما ۳۰۰ هزار اوکراینی را قربانی کردهایم. فرمانده یگان نیروهای ویژه اوکراین گفته که ۸۰ درصد از نیروهایش کشته یا زخمی شدهاند و نمیتوان این واحد را بازسازی کرد.»
ارمغان زلنسکی به عنوان یک چهره(celebrity) برای اوکراین، تبدیل این کشور به بارانداز سلاح و میدان جنگ ناتو با روسیه بوده است. آمریکا، انگلیس، آلمان، فرانسه و اتحادیه اروپا تا ژانویه 2023 بیش از 58 میلیارد دلار کمکهای تسلیحاتی به اوکراین ارسال کردهاند و آنطور که جوزف بورل مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا میگوید اگر این کمکها متوقف شود ظرف چند روز جنگ به پایان میرسد. داگلاس مکگرگور سرهنگ بازنشسته آمریکا 3 می2023 در مصاحبه با برنامه اینترنتی «آمریکای واقعی» (Real America) گفت: «ما کاملا در محاسبات خود اشتباه کردیم و حالا نشستیم و خیره به این فاجعه مینگریم. نیرویی که ما در اوکراین مسلح کردیم، نابود شد. آنها هزاران تن را از دست میدهند که روزانه به طور میانگین پانصد تا هشتصد نفر را از دست میدهند. در واقع روزانه نزدیک به یک گردان ناپدید میشود!... فکر میکردیم این فرصتی برای آسیب زدن به روسیه است. تمام کاری که کردیم تضعیف ناتو و آسیب به اعتبار و آبروی خود در برابر دیدگان همه بود و حالا باید اعتراف کنیم که اشتباه کردیم و باید توافق کنیم.»
چهرهها(celebrities) غالبا دردسر سازند و وظیفه شهروندی همه شهروندان و همه مسئولان دور نگه داشتن آنها از سیاست است. آنها در مواجهه با مسائل جامعه، نه قسمتی از راهحل که بخشی از مشکلاند. چهرهها(celebrities) همه چیز را به حاشیه میبرند تا خود دیده شوند؛ درست مثل وقتی که در سالن نمایش همه در تاریکی فرو رفتهاند تا چهره اصلی
نمایش زیر نور متمرکز نورافکنها روی صحنه خودنمایی کند.
سید محمدعماد اعرابی