مداحی کردن تنها شعر و صدا نیست،باید استاد کارآزموده و باتقوا داشت


مداحی کردن تنها شعر و صدا نیست،باید استاد کارآزموده و باتقوا داشت

حسنی گفت: روضه‌هایی که می خوانیم باید محترمانه باشد، اصطلاح روضه باز، این عبارت، قشنگی نیست کربلا خیلی زیبایی‌ها دارد.

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه- فاطمه علی آبادی: «شرح شیدایی» روایتی است از گفتگوی صمیمانه با پیرغلامان و پیشکسوتان عرصه ستایشگری اهل‌بیت علیهم السلام که در منزل سوم شرح شیدایی سراغی از ستایشگر باسابقه و محترم حسینی، سیدعلی حسنی از استان همدان گرفته است بر همین اساس پای خاطرات و دغدغه‌های او نشسته ایم که در ادامه تقدیم مخاطبان می‌شود:

* در ابتدا خودتان را برای مخاطبان ما معرفی کنید.

بنده سیدعلی حسنی هستم، البته در شناسنامه حسینی ثبت شده است، ولی حسنی و حسینی آن زیاد فرق نمی‌کند. اوایل سال ۱۳۲۷ در دهکده ای از روستاهای همدان، به نام ارزان فود به دنیا آمدم. پدر و مادرم بسیار مذهبی و اهل روضه و اشک و توسل بودند.

*شروع مداحی و روضه خوانی شما از کجا و چه سالی بود؟ در واقع اولین مدح و روضه‌ای که برای اهل بیت علیهم السلام خوانده اید را به یاد دارید؟

مرحوم مادرم بسیار مقید و پایبند به مسائل مذهبی بود و پدرم در منزل روضه برایمان می‌خواند، این روضه‌ها و اشعار از روی کتاب‌های قدیمی و سنتی بود و ما هم از همین جا با روضه و گریه و اشک بر اهل بیت علیهم السلام آشنا شدیم و با آن انس گرفتیم. به یاد دارم که از ۱۰ سالگی مداحی و روضه خوانی را شروع کردم.

خاطرم هست ماه محرم وقتی به مسجد محل رفته بودم که واقع در خیابان کرمانشاه فعلی همدان است، منزل ما آنجا بود جای محروم و فقیرنشین همدان به حساب می‌آمد؛ من اصلاً نمی‌دانستم و در ذهنم نبود که باید دعوت و اجازه‌ای باشد؛ تا منبری آمد پایین، سریع رفتم پشت میکروفون و شروع کردم به خواندن! وقتی پایین آمدم و سر جای خودم نشستم، مداحی که آنجا بود نسبت به من واکنش تندی انجام داد و گفت: «این مطالبی که خواندی همه اش غلط بود! آخه این چه رسم خواندن است؟ این درست نبود نباید این‌گونه می‌خواندی و…»؛ با حرف‌های او بسیار غمگین و ناراحت شدم و با دلخوری از مسجد بیرون رفتم و فردا شب هم به مسجد نرفتم.

مرحوم مادرم بسیار مقید و پایبند به مسائل مذهبی بود و پدرم در منزل روضه برایمان می‌خواند، این روضه‌ها و اشعار از روی کتاب‌های قدیمی و سنتی بود و ما هم از همین جا با روضه و گریه و اشک بر اهل بیت علیهم السلام آشنا شدیم

فردای همان روز دیدیم یکی آمده درب خانه را می‌زند، تعجب کردیم چه کسی آمده است چرا که درب خانه ما را گدا هم دق الباب نمی‌کرد! فردی که پشت در بود پیامی را داد و گفت: حاج مهدی خواستند آقا سید به مسجد بیاید!؛ حاج مهدی در اصل پاتوق دار هیأت یا همان مسؤول هیأت بود که در همدان به مسؤول هیأت پاتوق دار هیأت گفته می‌شود. شب وقتی به مسجد رفتم حاج مهدی مرا دید و گفت بالای منبر برو و همان چیزهایی که چند شب پیش خواندی را بخوان؛ همان شعری را که چند شب پیش خوانده بودم را دوباره اجرا کردم. دیدم حاج مهدی آخر مسجد روبروی منبر نشسته و با حال خوب اشک می‌ریزد. خدا رحمتشان کند برای خودش مالک اشتری بود. حاج مهدی آن شب خیلی مرا تحویل گرفت و به من گفت هر شب در مسجد مداحی کنم. ایشان بسیار اهل تقوا و دیانت بود. سه مرتبه اموالش را بین فقرا تقسیم کرده بود. من این طور تعبیر می‌کنم که بزرگان و کریمانِ همدان، ارادتمندِ مهدی نیک پور بودند چرا که آن مرحوم انسان بزرگ و با عظمتی بود. خلاصه از آن شب، خواندنِ من آغاز و بعدها هم به مجالس دیگر رفتم و تا به امروز هم ادامه داشته است.

*در این راه، مشوقان و اساتید اصلی شما چه کسانی بودند؟ از هر کدام یک از اساتید چه مطالبی آموختید و چه خاطره قابل ذکری در ذهن دارید که برای ما بیان کنید؟

در این راه مبارک، عزیزان و اساتیدی بسیاری تأثیرگذار و مشوق بنده بودند از جمله آن مرحوم حاج حسن ارضی بود چرا که بنده به تهران رفت و آمد داشتم و از محضر ایشان بسیار بهره می‌بردم. بزرگوار دیگر که بسیار برای بنده الگو محسوب می‌شد و تأثیر فراوان از ایشان بردم مرحوم کافی بود؛ مرحوم کافی آن زمان به همدان بسیار می‌آمدند.

خاطرم هست صبح یکی از روزها به منزل شهید مدنی رفته بودم دیدم مرحوم کافی هم آنجا است و می‌گوید که می‌خواهم نزد مرحوم آخوند ملاعلی بروم؛ آیت الله مدنی نیز خطاب به بنده فرمودند که ایشان را نزد ملاعلی ببرم بر همین اساس سوار پیکان مرحوم کافی شدیم و رفتیم منزل مرحوم آخوند و تا نزدیک های ظهر آنجا بودیم. این تعاملات خیلی برای من جالب و تأثیرگذار بود. نوع حرف زدن‌، خواندن، رفتار و کردار مرحوم کافی همه بر من تأثیرات فراوانی داشت. در مراسم دعای ندبه‌ای که ایشان در تهران برگزار می‌کرد بنده بسیار شرکت می‌کردم.

از دیگر اساتید بنده مرحوم حاج محمد علامه بود. ایشان یکی از مداحان خوب قصیده خوان تهران به حساب می‌آمد و بسیار متین می‌خواند. مرحوم فلسفی هرجا منبر می‌رفت مرحوم علامه نیز همانجا به مداحی می‌پرداخت. بسیار در اداره مجلس قوی بود. قدیم، مجالس مداحی مثل حالا بی نظم نبود. قصیده خوانی داشت، رباعی خوانی داشت، غزل خوانی داشت و هر چیزی جای خودش را داشت.

*دوستان و هم دوره‌ای ها و همقطاران شما در این عرصه در سطح استان یا شهرستان چه کسانی بودند؟ از دوستان و رفقای شهید خود و از مداحی خود در زمان جنگ برای ما تعریف بفرمائید.

از اساتید قدیمی می‌توان از بزرگانی چون مرحوم مسکین نام برد ایشان خیلی به بنده لطف داشتند. آن مرحوم هم مداح خیلی خوبی بود و هم صدای بسیار زیبایی داشت و هم مکتب حضرت صاحب الزمان ارواحنا فداه را تشکیل داده بود. جلسات مکتب صاحب الزمان علیه السلام بدین شکل بود که حاج آقای مسکین، ۱۴ جلسه قرآن برای کودکان و نوجوانان برگزار کرد و امروز آن ۱۴ جلسه به حدود ۱۵۰ جلسه رسیده است‌. من هم توفیق روضه‌خوانی در مکتب امام زمان علیه السلام را دارم. این مکتب قرآنی در برخی جاهای کشور از جمله مشهد و کرمانشاه و قم و… تبدیل به الگو شده است.

در زمان جنگ گاهی توفیق می‌شد و برای سرکشی به جبهه‌ها و خواندن میان رزمندگان به مناطق جنگی می‌رفتم. آن روزها شهید فراوان می‌آوردند و مراسمات شهدا برپا و پر رونق بود.

*در خصوص مطالعه و مرور اشعار و سرودن برای اهل بیت برای ما توضیحی از روش کارتان بفرمائید.‌

اوایل مداحی و در حال و هوای جوانی، روش من به این شکل بود که هرشعری که به دستم می‌رسید را می‌خواندم ولی الان دیگر به این روش خواندن برایم سخت شده است. من همین الان هم مأنوس با حافظ هستم. نهج‌البلاغه مولا معمولاً کنار دستم است. اگر چه در این مسیر چندان از اساتید بهره نبردم، اما حافظه من الحمدلله خوب بود و شعر بسیار حفظ بودم. محفوظاتم از جوانی بخشی اش مانده است. الان هم می‌توانم شعر حفظ کنم. اگر یک شعر شیرین پیدا بکنم؛ حتی اگر ۱۵ تا ۲۰ بیت هم باشد، یکی دو روزه حفظ می‌کنم و این البته از لطف و عنایت خداست.

*اصلی ترین ذخیره و اندوخته شما به عنوان یک ذاکر و ستایشگر اهل بیت علیهم السلام، چیست؟ دوست داریم برای خوانندگان از عنایات اهل بیت به ویژه حضرت سیدالشهدا علیه السلام، مطالبی را بیان فرمائید.

من معتقدم اگر لطف کنند و ما را راه بدهند؛ این بزرگترین عنایت است. یعنی اگر ما آبرویی داریم از اهل بیت علیهم السلام است. همه امید ما آنها هستند. ما خودمان هیچ نیستیم و از خود چیزی نداریم. اصلی‌ها آنها هستند. حرف من این است که هزار آره ی فروشنده به یک نه ی خریدار نمی‌ارزد. اگر خریدار بگوید قبول؛ ما ارزش پیدا می‌کنیم و اگر قبول نکند ما به چیزی نمی‌ارزیم. فقط باید التماس کنیم که ما را از این درگاه بیرون نکنند. گفت: هرگز نگویم که زکرم دست ما بگیر، عمری گرفته‌ای مبادا رها کنی! من اگر اسم امام حسین علیه السلام رویم نباشد، قیمت و قدری ندارم. قرار است امام حسین مطرح شود؛ نه ما.

اوضاع مداحی در دوره و زمانه‌ای که هستیم؛ قدری خوب است. منتهی اگر تقوا بیشتر از این باشد بهتر می‌شود یعنی مدح امام حسین کردن هدف باشد نه مطرح کردن خود؛ در این قضیه دو حالت داریم. یکی این که کسی می‌خواهد خودش را مطرح کند و یکی هم هست که بنای مدح امام حسین را دارد، خودش را اصلاً نمی‌بیند. شایسته‌تر، این حالت دوم است.

اصل مداحی اهل بیت علیهم السلام این است که ما آمده ایم فدا بشویم در این راه که شاید قبولمان کنند. اصلاً طلبکار نیستیم ولی آن دسته‌ای که طلبکارانه با این مسئله به این قشنگی و زیبایی برخورد می‌کنند من فکر می‌کنم که اشتباه می‌کنند. چون مسئله خیلی زیباست. دستگاه سیدالشهدا علیه السلام و کلاً معصومین علیهم السلام خیلی زیبایی دارد. سراسر قشنگی است.توصیه من این است که مداح جماعت، مخصوصاً جوان‌ها، باید استاد داشته باشند و یک استاد کارآزموده و با تقوایی را انتخاب کنند و از او درس یاد بگیرند مداحی کردن تنها شعر ساختن و صدا نیست.

کسی از پیش خود چیزی نشد / هیچ آهن، خنجر تیزی نشد

هیچ قنادی نشد استاد کار / تا که شاگردِ شکر ریزی نشد

مداحان جوان باید شاگردی کنند و علم بیاموزند و علم و هنر اسلام را در کنار هم بفهمند. دیگر اینکه روضه باز، تعبیر قشنگی نیست! حرف من این است که سعی کنیم روضه‌هایی که می‌خوانیم روضه‌های محترمانه ای باشد. دائم نگوییم روضه باز! این عبارت، قشنگ نیست. معلوم نیست اصلاً حضرت صاحب الزمان ارواحنافداه این تعابیر را بپذیرند بنابراین از کنار روضه محترمانه باید عبور کرد. کربلا خیلی زیبایی‌ها دارد. صحنه عاشورا فقط ابدان مطهر و مقدس به زمین افتاده‌ای نیست که دائم از آن بخوانیم. قرار نیست با هر حرف و توصیفی از مردم اشک بگیریم. اساساً قرار نیست تمام حرف‌ها و هر حرفی را در روضه زد.



مرد جوان پسر مورد علاقه مادرزنش را به قتل رساند!