ماجرای شک فرماندهان به یک شهید در «سیدلَری»


ماجرای شک فرماندهان به یک شهید در «سیدلَری»

«عملیات نزدیک است و بچه‌های تدارکات کیسه‌های حنا را توزیع می‌کنند. تعدادی از بچه‌ها حناها را خیس می‌کنند تا قبل از عملیات بین رزمنده‌ها پخش کنند. سر به سر هم می‌گذارند و با شوخی و خنده، حنا سر و دست هم می‌مالند. حنابندان کردن یک طرف ماجرا است و شستن آن، لب آب یخ رودخانه، ماجرای دیگری دارد!»

ماجرای شک فرماندهان به یک شهید در «سیدلَری»

به گزارش ایران اکونومیست، کتاب «سیدلَری» زندگینامه دو شهید دفاع مقدس به نام‌های سیدمحمد و سیدعلی هاشمی را روایت می‌کند که نسبت پدر و فرزندی داشته‌اند.

سیدمحمد هاشمی پیرمرد ترک‌زبان و اهل روستای گرگین بیجار، بعد از شهادت پسرش سیدعلی از اولین شهدای پاسدار کردستان کشاورزی را رها کرده و به همراه همسرش مریم و دیگر فرزندانش راهی قم می‌شود. بعد از سکونت در قم در پایگاه بسیج «طفلان مسلم» نیروگاه قم عضو و به جبهه اعزام می‌شود. حضورش در جبهه باعث دلگرمی رزمنده‌ها بود.

سیدمحمدهاشمی در میان رزمندگان، به صبوری، خنده‌رویی و عبادت و خوشرویی زبانزد بود. در تمام مدت حضور در جبهه حرفی از فرزند شهیدش نمی‌زد و در پاسخ به سوالِ اهل کجایی می‌گفت: «سیدلَردَنم» یعنی از سادات هستم. وقتی احوالش را جویا می‌شدند می‌گفت: «قربان اولوم» یعنی فدای تو بشوم.

آنقدر تودار و کم حرف است که فرماندهان به او مشکوک می‌شوند و برای شناسایی هویت واقعی سید او را در قم و در زمان مرخصی تعقیب می‌کنند تا مطمئن بشوند نفوذی دشمن نیست.

در بخشی‌از این کتاب می‌خوانیم:«عملیات نزدیک است و بچه‌های تدارکات کیسه‌های حنا را توزیع می‌کنند. تعدادی از بچه‌ها حناها را خیس می‌کنند تا قبل از عملیات بین رزمنده‌ها پخش کنند. سر به سر هم می‌گذارند و با شوخی و خنده، حنا سر و دست هم می‌مالند. حنابندی یک طرف ماجرا است و شستن آن، لب آب یخ رودخانه، ماجرای دیگری دارد!»

این سید در جزیره مجنون مجروح و به شهادت می‌رسد و به خاطر عقب‌نشینی رزمندگان از منطقه پیکرش مهمان جزیره مجنون می‌شود و بعد از ۱۳ سال و ۵ ماه پیکرش بازمی‌گردد.

این کتاب در ۱۴۰ صفحه و قیمت ۶۱ هزار تومان عرضه شده است.



خلاصه کتاب آیا قلب موقع عطسه کردن می ایستد؟