جنبشی که از پا افتاد!


جنبشی که از پا افتاد!

کمتر کسی باور می‌کرد که پس از اتفاقات تلخ سال 88 و 89 و اعتراضات خیابانی مردم با شعار «رای من کو؟» و بازداشت جمع کثیری از سیاستمداران اصلاح‌طلب و حامیان میرحسین موسوی و مهدی کروبی و البته حصر این چهره‌ها و سرخوردگی‌ای که پس از آن در میان مردم به‌ویژه قشر متوسط جامعه ایجاد شده بود، انتخابات دوباره پرشور برگزار شود.

شاید اگر حوادث روزهای منتهی به انتخابات 22 خرداد 92 و بذر امیدی که در دل مردم وجود داشت، نبود، آن انتخابات به چیزی شبیه تجربه نامطلوب انتخابات 1400 بدل می‌شد و نتیجه‌ای حداقلی با مشارکتی دور از انتظار یک انقلاب مردمی پس از 4 دهه را رقم می‌زد. البته اینکه چه اتفاقی منجر به ناامیدی مردم به صندوق رای و مشارکت حداقلی آنها در انتخابات دوره سیزدهم ریاست‌جمهوری شد، موضوعی است که بحث حول و حوش آن بسیار است؛ از ارزیابی آنچه منتهی به پیروزی حسن روحانی در انتخابات دوره یازدهم ریاست‌جمهوری شد تا هر آنچه طی این دو دوره به ناامیدی مردم به تعیین سرنوشت از طریق صندوق رای و تصمیم‌گیری برای انتخابات بعدی منجر شد.

اصولگرایی که گزینه اصلی اصلاح‌طلبان شد

طی یک دهه گذار از آن اتفاقات و انتخابات 24 خرداد 92، بحث‌های بسیاری بر سر چگونگی روی کار آمدن حسن روحانی در آن بازه زمانی و روندی که پس از 88 موجب حضور مردم در این انتخابات شد، به میان آمد. حوادثی مانند تلاش اصلاح‌طلبان برای حضور با چهره مطلوبی مانند سیدمحمد خاتمی به‌عنوان رهبر این جریان یا چهره‌ مقبولی مانند اکبر هاشمی‌رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام که در آن روزهای سخت برای اصلاح‌طلبی و فعالیت جریانی و حزبی تنهایشان نگذاشت. آنجا که وقتی خاتمی از حضور به دلیل حساسیت‌های موجود در فضای سیاسی و نگاه حاکمیت به او اجتناب کرد و پیشنهاد حضور اصلاح‌طلبان پشت سر هاشمی و به حمایت از او را مطرح کرد؛ او نیز در همراهی آنها کم نگذاشت. البته که در نهایت شورای نگهبان به این گزینه مورد اعتماد نظام هم رحم نکرد و او را با ردصلاحیت از دور رقابت خارج کرد. آن روزی که از یک سو اسفندیار رحیم مشایی دست در دست محمود احمدی‌نژاد به ستاد انتخابات کشور وارد شد و از سوی دیگر هاشمی‌رفسنجانی برای ثبت‌نام آمد و این تصور که احمدی‌نژاد به‌دنبال تحمیل این گزینه به مردم و نظام است، قوت گرفت؛ بسیاری گوش به زنگ شدند که نباید فضا را خالی کنند که منجر به تداوم وضع موجود شود. از طرفی اگرچه ردصلاحیت مشایی در ذهن بسیاری از مردم خطور می‌کرد، اما کسی باور نمی‌کرد که شورای نگهبان حاضر به عدم تایید صلاحیت هاشمی و تحمیل این هزینه پس از اتفاقات 88 شود. به‌هرحال هاشمی هم در کنار چهره‌های اصلاح‌طلبی مانند ابراهیم اصغرزاده، محمد شریعتمداری و مسعود پزشکیان و چهره‌های دیگری مانند منوچهر متکی، مشایی و پرویز کاظمی و... ردصلاحیت شد و همه تصورشان بر این بود که اصلاح‌طلبان و بدنه اجتماعی حامی آنها بار دیگر از میدان رقابت حذف شدند و انتخابات حداقلی رقم خواهد خورد، اما اصلاح‌طلبان همچنان تنها راه را برای تغییر اوضاع، صندوق رای می‌دانستند و هنوز به این شعار که «امید، بذر هویت ماست» اعتماد داشتند. همین شد که در میانه راه همه چیز تغییر کرد. تجربه مناظره‌های انتخاباتی در سال 88 که موجب بحث‌های جنجالی و کنش و واکنش‌های بسیار میان دو سوی قطب‌های انتخابات شده بود؛ در این دوره به کنار گذاشته شد و جلسات سوال و جواب از کاندیداها در حضور هم انجام گرفت. سعید جلیلی، محمدباقر قالیباف، علی‌اکبر ولایتی، غلامعلی حدادعادل، محسن رضایی از جریان اصولگرا و محمدغرضی به صورت مستقل و محمدرضا عارف و حسن روحانی با حمایت اصلاح‌طلبان به گود رقابت وارد شدند؛ مناظراتی که برخلاف انتظار باردیگر فضای دوقطبی را ایجاد کرد به‌ویژه آنجا که روحانی خطاب به قالیباف درباره حوادث سال 82 در دانشگاه و برخورد با دانشجویان گفت:«آقای قالیباف! می‌خواستید به دانشجویان حمله گازانبری کنید.» در نهایت با حمایت خاتمی و هاشمی‌رفسنجانی و تاکید و خواست آنها عارف به نفع روحانی کنار کشید و از آن‌سو حدادعادل هم به نفع سایر اصولگرایان از ادامه رقابت دست کشید. دوقطبی اصلاح‌طلب/اصولگرا شکل گرفته بود، اما اصولگرایان مجموعه‌ای بودند در برابر تک‌گزینه مورد حمایت اصلاح‌طلبان. در نهایت همه اصلاح‌طلبان و مردمانی که خواهان تغییر بودند با همان نگاه ایمان به صندوق رای برای جلوگیری از بدتر شدن اوضاع که آن زمان سایه تحریم‌های سنگین بین‌المللی نیز بر زندگی مردم سایه افکنده بود، بار دیگر آمدند تا «باز سرنوشت‌شان را از سر بنویسند» و در نهایت حسن روحانی رئیس‌جمهور شد.

بعد از انتخابات 24 خرداد

با نگاه تاریخی و گذار از 16 سال از انتخابات ریاست‌جمهوری 76، که بذر پیدایش جنبش دوم خرداد و جریان اصلاح‌طلب در آن کاشته شد؛ شاید جنبش دوم‌خردادی‌های آن زمان کمتر باور داشتند که روزی پشت سر هاشمی‌رفسنجانی و روحانی برای حرکت به سمت خواسته‌هایشان بایستند؛ آن زمان که جناح چپ و دوم‌خردادی‌ها در تکاپوی بستن لیست انتخاباتی مجلس ششم بودند، تاکید مؤکد داشتند که «چهره‌هایی که جناح راست آنها را در لیست قرار می‌دهند نباید در لیست‌شان قرار بگیرد و همین هم باعث حذف چهره‌هایی مانند هاشمی‌رفسنجانی و حسن روحانی شد»، اما در این سال‌های پرفرازونشیب گویا دایره مخالفان آنها تنگ‌تر و جذب حداکثری داشتند. شاید سال 88 نقطه عطفی باشد که طیف‌بندی جدیدی را به همراه داشت، در یک سو مخالفان احمدی‌نژاد از اصلاح‌طلبان در طیف‌های مختلف تا هاشمی، روحانی، علی‌اکبر ناطق‌نوری و علی لاریجانی و... در سوی دیگر آنها که شاکله ذهنی و سیاسی‌شان نگاه و رویکرد احمدی‌نژاد بوده است. اگرچه احمدی‌نژاد و تفکر او، که در تقسیم‌بندی‌ها برخی او را نماینده «چپ نوین» از نگاه اقتصادی می‌دانند، به شکل ریشه‌دار در نهادها و بخش‌های سیاسی در ادوار گوناگون حضور داشته و ادامه یافته است (صرفاً موافق و مخالف شخص مدنظر نیست) در دایره‌ای بزرگتر و از نگاه سیاسی و اعتقادی می‌توان آنها که خود را شاگردان محمدتقی مصباح‌یزدی می‌دانند و هم‌سویان آنها را نیز در این وادی تعریف کرد (چنانچه در دولت رئیسی ردپای این جریان بسیار مشهود بوده است).

ناامیدی و صندوق رای‌ای که از آن دور می‌شوند

10 سال از آن انتخابات و آن تصمیم اصلاح‌طلبان و مردم می‌گذرد؛ مردم در سال 94 و 96 با تکرار خاتمی و همراهی هاشمی‌رفسنجانی بار دیگر به پای صندوق‌های رای رفتند تا از تتمه امیدشان برای تغییر از طریق این ابزار اصلی دموکراسی‌خواهی بهره ببرند. آنها هنوز بر این باور بودند که اگر کار را به کاردان دهند و اگر آنکه نگاهش همسو با آنهاست روی کار آید، اوضاع بهتر می‌شود. در این انتخابات‌ها بار دیگر خواستند بگویند:«همه سر و ته یه کرباس» نیستند و مجریان و قانونگذاران می‌توانند بر سرنوشت‌شان اثر بگذارند. البته همه چیز هم نشان از این نگاه داشت. تغییر سعید جلیلی و روی کار آمدن تیم محمدجواد ظریف برای مذاکره و بهبود وضع اقتصادی و کاهش تورم تا 9 درصد این نگاه را تایید کرد و همین باعث رای‌آوری «لیست امید» در مجلس دهم و روحانی در دور دوم شد، اما امان از آن اشتباهی که در روزهای پایانی دولت روحانی بر سر مذاکرات هسته‌ای و جلوگیری از نتیجه‌دهی آن اتفاق افتاد و امان از اینکه دولت در سخنانش در کنار مردم بود و خواست مردم نه در فضای داخلی و مسائل اجتماعی و نه در فضای خارجی، تامین نشد. آنها که موجب چنین رویه‌ای شدند و امروز باز هم تاکید دارند که «سفره مردم به برجام گره نخورده است» اگر «کاسبان تحریم» نباشند در خوش‌بینانه‌ترین حالت قاصرانی و در گام بعدی مقصرانی هستند که به مردم ثابت کرده‌اند که خواست و نظر مردم در کنار وضع معیشت آنها برایشان مهم نیست و نتیجه این عمل، ناامیدی مردم از تعیین سرنوشت‌شان و تغییر وضعیت‌شان از طریق صندوق رای است. عواقب این عمل از کاهش مشارکت و بی‌تفاوتی مردم به انتخابات تا آنچه به خشونت و اعتراضات خشن در خیابان مسببی جز این جریان امیدسوز ندارد. همان اتفاقی که طی انتخابات 98 و 1400 و اعتراضات 1401 شاهدش بودیم. بعید است با ادامه این روند حتی اگر چهره‌ای مطلوب و مقبول مردم بتواند کاندیدا شود؛ مردم باور کنند که او اگر بخواهد می‌تواند درست و به نفع‌شان عمل کند.

منبع: هم میهن



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

مرد جوان پسر مورد علاقه مادرزنش را به قتل رساند!