اگر ترامپ پیروز شود، اروپا باید چه کند؟
دونالد ترامپ مدعی شده که اگر در انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۲۴ آمریکا پیروز شود، جنگ اوکراین را یکروزه تمام میکند. اما چطور؟ این رئیسجمهوری سابق آمریکا هنوز راه پیشنهادیاش را نگفته، اما از لحنش پیداست که احتمالا کمک نظامی به اوکراین را قطع میکند و به روسیه اجازه میدهد که هرچه از ابتدای جنگ به دست آورده، نگه دارد.
نشریه اکونومیست در گزارشی به تحلیل تبعات روی کار آمدن ترامپ بر جنگ اوکراین پرداخته است: "اگر این طور باشد، بازگشت ترامپ به قدرت برای اوکراین مصیبت بزرگی است، زیرا او این بار خشمگینتر، سازمانیافتهتر و بیقیدوبندتر از دوره اول ریاستجمهوریاش خواهد بود. این اتفاق برای اروپا هم فاجعه است. او ممکن است دوباره خواستار خروج آمریکا از ناتو شود. بیشک این برنامه با مخالفت کنگره آمریکا مواجه خواهد شد، اما مبنای هر اتحادی، اعتماد است. کافی است ترامپ بگوید که دیگر مانند قبل در کنار متحدانش در ناتو نخواهد جنگید؛ همین برای دستیابی روسیه به هدفش، یعنی نابودی نظم اروپایی، کافی است.
واشنگتن در دولت جو بایدن، رئیسجمهوری کنونی آمریکا و رقیب دموکرات ترامپ در انتخابات ۲۰۲۴ بیشترین سهم کمکهای نظامی به اوکراین را به خود اختصاص داده است. اگر جنگ اوکراین تا امروز نشاندهنده ارزش حمایت واشنگتن بوده، با روی کار آمدن ترامپ خواهیم دید که این حمایت تا چه حد ناپایدار و متزلزل است.
با این تفاسیر، روی کار آمدن ترامپ اروپا را با سه تهدید مواجه میکند: حمله روسیه، دریده شدن توسط چین از منظر اقتصادی و رهاشدن توسط آمریکا. فرانسه راهکار روشنی برای هر سه تهدید دارد: «خودمختاری استراتژیک اروپا». امانوئل ماکرون، رئیسجمهوری فرانسه در ماه مه آب پاکی روی دست همه ریخت و پرسید: «آیا دولت آمریکا همیشه ثابت میماند؟ هیچکس نمیداند. ما هم نمیتوانیم سرنوشت امنیت جمعی خود را به دست رأیدهندگان آمریکایی بدهیم.» او گفت که اروپا باید بتواند هم از نظر نظامی و هم از منظر اقتصادی از خود دفاع کند و به آمریکا وابسته نباشد.
منتقدان این طرح، ماکرون را به تلاش برای ازبینبردن ارتباط میان آمریکا و اروپا متهم میکنند. اما اگر واشنگتن اول اروپا را دور انداخت چه؟ مقامات فرانسه باور دارند که همین حالا هم اتحاد دو سوی آتلانتیک در حال کمرنگشدن بوده و واشنگتن سیاست خارجه خود را بر محور چین متمرکز کرده است. ترامپ تنها نمود خشنی از این جریان است. بایدن اما محافظهکار است. او اخیراً به ماکرون گفت که «نمیدانسته» که یارانههایی که در لایحه کاهش تورم به توسعه انرژی سبز اختصاص داده، به صنایع اروپایی آسیب میزند.
اما حقیقت این است که اولویت فعلی آمریکا رقابت با چین است. دیر یا زود بایدن میخواهد که حضورش را در اروپا کم کند تا بیشتر مشغول آسیا شود. اگر چین به تایوان حمله کند، این روز ممکن است خیلی نزدیک باشد. پیداست که در دولتهای بعدی آمریکا هم روند ایالات متحده از اروپا رقم خواهد خورد و تنها تفاوت این است که جمهوریخواهان این کار را سریعتر از دموکراتها انجام خواهند داد. اکثر دولتهای اروپایی هم به این امر اذعان دارند؛ یا دستکم آن را انکار نمیکنند.
اروپا میتواند گلیم خود را از آب بیرون بکشد؟
اروپا قارهای صنعتی است، حدود ۶۰۰ میلیون جمعیت دارد و دو میلیون نیروی نظامی آن چندین دهه است که در کنار هم میدان نبرد را آزمودهاند. آلمان و فرانسه هم سلاح هستهای دارند و عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل هستند. پس روی کاغذ، پاسخ پرسش بالا مثبت است. بله؛ اروپا میتواند به تنهایی از خود دفاع کند.
اما حقیقت این است که این آمریکاست که دو سوم کل هزینههای نظامی ناتو را میپردازد. از میان ۳۰ متحد آمریکا در ناتو، تنها ۱۰ کشور در سال میلادی جاری میتوانند ۲ درصد از تولید ناخالص داخلی خود را به بودجه دفاعی اختصاص دهند (استانداردی که ناتو برای بودجه دفاعی اعضایش تعیین کرده است). اما احتمالاً همین مقدار هم باید برای دفع حمله روسیه کافی باشد. اندیشکده «تحقیقات صلح بینالمللی استکهلم» تخمین زده که متحدان اروپایی در سال ۲۰۲۲ مجموعاً ۳۳۳ میلیارد دلار هزینه کردند؛ درحالیکه هزینه روسیه ۸۶ میلیارد دلار بود و اگر این بودجه دو یا سه برابر هم شود، باز بودجه مجموع کشورهای اروپا بیشتر خواهد بود. اما مشکل اینجاست که قاره سبز یکپارچه عمل نمیکند و اینطور که پیداست، برخی کشورها صنایع ملی خود را در اولویت قرار میدهند. این بودجه میان دهها ارتش، نیروی هوایی و نیروی دریایی ضعیف تقسیم خواهد شد و بخش بیشترش به شکم صنایع نازپرورده اروپا میریزد.
یک مشکل دیگر اروپا این است که کشورهایش بر سر اولویتهای خود با هم اختلافنظر دارند. آنها همچنین اعتماد کافی را برای تصمیمگیری درباره مفاهیم و تعاریف استقلال بیشتری که میخواهند هم ندارند. ناتو و اتحادیه اروپا که دو نهاد مهم اروپا هستند، همگام نیستند، تا جایی که متحدان مهمی از جمله انگلیس، نروژ و ترکیه اساساً عضو اتحادیه اروپا هم نیستند.
آمریکا در نشست ناتو در یازدهم ژوئیه وعده داد که تا هر وقت که لازم است، از اوکراین حمایت میکند؛ اما اگر حمایت پنتاگون قطع شود، اروپا میتواند به تنهایی کییف را سر پا نگه دارد؟ دیپلماتها بر سر پاسخ این سوال اختلاف دارند. تسلیحات اروپا نسبت به آمریکا کمتر و کهنهتر است. صنایع دفاعی این قاره هم مشکلاتی مشابه صنایع دفاعی آمریکا دارند، اما علاوه بر آن، مقیاس تولیداتشان هم کمتر است. جنگ اوکراین هم این مسئله را وخیمتر کرده است و آنها به خرید سلاحهای حاضر آماده از آمریکا، اسرائیل یا کرهجنوبی روی آوردهاند.
اختلافات اروپا این جا خودش را خوب نشان میدهد. فرانسه با طرح «سپر آسمان» آلمان مشکل دارد و میگوید برلین نباید از صنایع خارج از اروپا خرید کند. آلمان هم مفهوم خودمختاری استراتژیک اروپا را شگردی میداند که فرانسه با استفاده از آن قصد دارد با پول آلمانها، جیب شرکتها فرانسوی را پر کند. با این حال، پیشرفتهایی حاصل شده است. اتحادیه اروپا مشوقهایی را برای پروژههای تسلیحاتی مشترک ارائه داده، از بودجه مشترک برای پرداخت هزینه نظامی استفاده کرده و از صنایع دفاعی خودخواسته تا سالانه یک میلیون گلوله توپ به اوکراین بدهند.
کامیل گراند، یکی از دستیاران سابق دبیرکل ناتو باور دارد که اگر ترامپ ناتو را تنها بگذارد، اتحادیه اروپا بیش از آنکه به فکر تبدیل به یک ائتلاف نظامی مستقل باشد، به دنبال به دست آوردن سلاحهای ناتو خواهد بود. اروپاییها باید جای خالی ۸۵ هزار سرباز آمریکایی را در اروپا پر کنند، از جمله کارمندان دفتر مرکزی و ۲۲ گردان جنگی که تقریباً معادل کل آمار نظامی انگلیس است. آنها همچنین باید تجهیزاتی را که آمریکا در ابعاد گسترده و به فراوانی به اروپا میفرستد، جایگزین کنند. گراند باور دارد که این روند یک دهه به طول خواهد انجامید.
از سوی دیگر، رهبری ائتلاف ناتو بدون آمریکا برای اروپا دشوار است؛ چرا که اروپاییها فاقد رهبری برای جایگزینی سلطه آمریکایی هستند. آلمان وعده داده نیروهای نظامی خود را گسترش خواهد داد، اما در واقعیت به شدت صلحطلبانه رفتار میکند. انگلیس هم بعد از خروج از اتحادیه اروپا، اتصال عمیقی به امور اروپا ندارد. فرانسه هم که خواستار رهبری یک اروپای قویتر است، مورد اعتماد واقع نمیشود.
علاوه بر این، مسئله بازدارندگی هستهای هم مطرح است. روسیه حدود ۶۰۰۰ کلاهک هستهای دارد؛ اما فرانسه و بریتانیا هر کدام حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰ کلاهک هستهای دارند.
با این حال، اروپا از نظر اقتصادی دارد به سوی استقلال گام برمیدارد. در بروکسل آن را «خودمختاری استراتژیک باز» نام نهادهاند، به این معنا که درهای این قاره به جهان باز است. اروپاییها رفتهرفته دارند سیاستگذاریهای اقتصادی خود را در داخل اروپا انجام میدهند و با تجربه کمبود واکسن در دوران کرونا و وضعیت جنگ اوکراین، باید هم چنین کنند.
اروپا دو گزینه پیش پای خود دارد. گزینه بهتر این است که قوای دفاعی خود را تقویت کند تا بتواند از ارزشها و منافع مشترک در کنار آمریکا دفاع کند. گزینه دیگر این است که اروپا از آمریکا جدا شده و به یک قطب رقیب تبدیل شود.
ماکرون در ماه مه گفت که اروپا باید بخش بیشتری از بار دفاعی را به دوش بکشد. او از عضویت اوکراین در ناتو و پیشروی اتحادیه اروپا به سمت شرق استقبال کرد. اما یک ماه بعد و پس از سفر به پکن، گفت که اروپا نباید درگیر رقابت آمریکا و چین بر سر تایوان شود. با این وجود، ماکرون بعد از این اظهاراتش یک کشتی جنگی به تنگه تایوان فرستاد که به معنای تحریک چین است. اما به هر حال او مورد غضب رهبران اروپایی قرار رفت. آنها ماکرون را به این متهم کردند که قراردادی نانوشته با آمریکا را زیر پا گذاشته است؛ این قرار که واشنگتن در دفع حمله روسیه به اروپا کمک میکند و قاره سبز هم باید در صورت حمله چین به تایوان، به یاری آمریکا و تایوان بیاید.
موسسه بروکینگز میگوید که به قدرت رسیدن ترامپ یک فاجعه است. تنها چند رهبر اروپایی واکنش مناسبی برای آن دارند. بسیاری آن را نادیده میگیرند و مابقی امیدوارند که ترامپ توسط کنگره و پنتاگون مهار شود. اندیشکده «موقوفه کارنگی برای صلح بینالمللی» باور دارد که بسیاری از کشورها به محض روی کار آمدن ترامپ به دستبوسی او خواهند رفت؛ از جمله لهستان که اخیراً قصد داشت یک پایگاه نظامی را به احترام او «قلعه ترامپ» نامگذاری کند!
یک سوال دیگر این است که انتخاب ترامپ در آمریکا تا چه حد ممکن است باعث تقویت مدل اروپایی ترامپ در جناح راست این اتحادیه شود؟ نظرسنجیها نشان میدهد که ممکن است جناح راست در آلمان به اندازه حزب سوسیال دمواکرات اولاف شولتس رای بیاورد. در فرانسه هم نگرانیهای فزایندهای وجود دارد که مارین لوپن در ۲۰۲۷ به قدرت برسد. هر دوی این افراد به روسیه نزدیک و منتقد حمایت غرب از اوکراین هستند.
اغلب گفته میشود که هدف ناتو این است که «اتحاد جماهیر شوروی را بیقدرت، آمریکا را پرقدرت و آلمان را کمقدرت نگه دارد.» حالا شاید استقلال استراتژیک بتوانند کاری مشابه با این نظریه انجام دهد؛ البته اگر به درستی پیادهسازی شود."