چرا باید همه سیبها را داخل سبد دانشگاه چید؟
منبع خبر /
رسانه کودک /
04-05-1402
مهدی پیرهادی، نویسنده کتاب «چهل قلپ کار» گفت: در روزگار ما، دیگر مثل گذشته به حرفهآموزی نوجوانان توجه نمیشود. خیلیها میخواهند فرزندشان به دانشگاه برود و همهچیز تمام بیرون بیاید! اما افراد لازم دارند کارهایی بیرون از دانشگاه انجام دهند. نوجوانی وقتی است که جدای از شکلگیری شخصیت، میشود برای آینده سبد درآمدی ساخت.
سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، سن که زیاد میشود دیگر نمیتوان از پاسخ دادن به بعضی پرسشها فرار کرد. شاید در پانزدهسالگی از پاسخ به پرسش «چی بلدی؟» یا «شغلت چیه» فرار کنید؛ اما در سیسالگی نه. کار نه فقط موضوع اصلی این کتاب که اگر از بزرگترها بپرسید، میگویند:«کار موضوع اصلی زندگیه».
مهدی پیرهادی در کتاب «چهل قلپ کار» از ۴۰ داستان درباره کار کردن نوجوانان و اولین درآمدشان میگوید. از آنهایی که در نوجوانی مهارتی یاد گرفتند و دیگر از پرسش «چی بلدی» نمیترسند و سرشان بالاست. این کتاب را انتشارات راهیار در ۱۴۴ صفحه منتشر کرده است. با نویسنده کتاب درباره این کتاب گفتوگویی کردهایم که در ادامه میخوانید:
- چرا به سراغ موضوع کار و درآمد رفتید و چنین کتابی را با این سوژه برای مخاطب نوجوان تألیف کردید؟
پیشنهاد نگارش این کتاب از طرف «خانه همبازی» به من داده شد و چون موضوع جذاب و تازهای بود پذیرفتم. در اطرافم نوجوان زیاد داریم و این موضوع را میدیدم که پدرها و مادرها چالشهایی با بچهها دارند و این تغذیه مالی فرزندان از سمت خانواده نتایج خوبی نداشته است. همچنین به دلیل اینکه خاطرهها از سمت افراد واقعی جمع شده بود، موضوع را برایم جذابتر میکرد و تصمیم گرفتم این کار را انجام دهم.
- آیا در این زمینه تحقیق و پژوهشی هم انجام دادهاید؟
داستانهای کتاب برگرفته از خاطرات واقعی آدمها هستند؛ اما برای داستانیکردن این خاطرات نیاز به آشنایی بیشتر با بعضی مشاغل داشتم. به این خاطر هم اینترنتی و هم از کسی که تخصص آن شغل خاص را داشت درباره بعضی شغلها تحقیق کردم.
- چرا مخاطب کتاب را نوجوان انتخاب کردید؟ چرا مثل کتابهای سواد مالی به سراغ کودکان نرفتید که یک امر انتزاعی را به آنها یاد دهید نه اینکه مثل این کتاب، از تجربههای واقعی بگویید؟
در روزگار ما، دیگر مثل گذشته به حرفهآموزی نوجوانان توجه نمیشود. خیلیها میخواهند فرزندشان به دانشگاه برود و همهچیز تمام بیرون بیاید! همه میدانیم دانشگاه جایی نیست که به کسی حرفه خاصی آموزش دهد و افراد لازم دارند کارهایی بیرون از دانشگاه انجام دهند. چرا باید همه سیبها را داخل سبد دانشگاه چید؟! نوجوانی وقتی است که جدای از شکلگیری شخصیت، میشود برای آینده سبد درآمدی ساخت.
- چرا ۴۰ فصل؟
دلیل خاصی نداشت؛ چون ۴۰ خاطره خوب داشتیم.
- عناوین فصلها بر چه اساسی انتخاب شدهاند؟
با توجه به فضای داستان و بعضی دیالوگهای شخصیتها و البته با در نظر گرفتن مخاطب کتاب، عنوان داستانها انتخاب شدند.
- شما در مقدمه گفتهاید که سوژههای هر داستان بر اساس یک نکته واقعیاند. برایمان در اینباره بیشتر توضیح دهید و بگویید سوژهها چطور جمعآوری شدهاند؟ تجربه زیسته خود و اطرافیانتان چقدر در این مسئله دخالت داشته است؟
از فراخوان جشنواره عمار خاطراتی به دست خانه همبازی رسیده بود و پیشنهاد داستانیکردن آن خاطرات داده شد. از همه جای ایران خاطره رسیده بود و ۴۰ خاطره گلچین شدند. این خاطرات هم شامل دخترخانمها و هم آقاپسرها است.
مهدی پیرهادی در کتاب «چهل قلپ کار» از ۴۰ داستان درباره کار کردن نوجوانان و اولین درآمدشان میگوید. از آنهایی که در نوجوانی مهارتی یاد گرفتند و دیگر از پرسش «چی بلدی» نمیترسند و سرشان بالاست. این کتاب را انتشارات راهیار در ۱۴۴ صفحه منتشر کرده است. با نویسنده کتاب درباره این کتاب گفتوگویی کردهایم که در ادامه میخوانید:
- چرا به سراغ موضوع کار و درآمد رفتید و چنین کتابی را با این سوژه برای مخاطب نوجوان تألیف کردید؟
پیشنهاد نگارش این کتاب از طرف «خانه همبازی» به من داده شد و چون موضوع جذاب و تازهای بود پذیرفتم. در اطرافم نوجوان زیاد داریم و این موضوع را میدیدم که پدرها و مادرها چالشهایی با بچهها دارند و این تغذیه مالی فرزندان از سمت خانواده نتایج خوبی نداشته است. همچنین به دلیل اینکه خاطرهها از سمت افراد واقعی جمع شده بود، موضوع را برایم جذابتر میکرد و تصمیم گرفتم این کار را انجام دهم.
- آیا در این زمینه تحقیق و پژوهشی هم انجام دادهاید؟
داستانهای کتاب برگرفته از خاطرات واقعی آدمها هستند؛ اما برای داستانیکردن این خاطرات نیاز به آشنایی بیشتر با بعضی مشاغل داشتم. به این خاطر هم اینترنتی و هم از کسی که تخصص آن شغل خاص را داشت درباره بعضی شغلها تحقیق کردم.
- چرا مخاطب کتاب را نوجوان انتخاب کردید؟ چرا مثل کتابهای سواد مالی به سراغ کودکان نرفتید که یک امر انتزاعی را به آنها یاد دهید نه اینکه مثل این کتاب، از تجربههای واقعی بگویید؟
در روزگار ما، دیگر مثل گذشته به حرفهآموزی نوجوانان توجه نمیشود. خیلیها میخواهند فرزندشان به دانشگاه برود و همهچیز تمام بیرون بیاید! همه میدانیم دانشگاه جایی نیست که به کسی حرفه خاصی آموزش دهد و افراد لازم دارند کارهایی بیرون از دانشگاه انجام دهند. چرا باید همه سیبها را داخل سبد دانشگاه چید؟! نوجوانی وقتی است که جدای از شکلگیری شخصیت، میشود برای آینده سبد درآمدی ساخت.
- چرا ۴۰ فصل؟
دلیل خاصی نداشت؛ چون ۴۰ خاطره خوب داشتیم.
- عناوین فصلها بر چه اساسی انتخاب شدهاند؟
با توجه به فضای داستان و بعضی دیالوگهای شخصیتها و البته با در نظر گرفتن مخاطب کتاب، عنوان داستانها انتخاب شدند.
- شما در مقدمه گفتهاید که سوژههای هر داستان بر اساس یک نکته واقعیاند. برایمان در اینباره بیشتر توضیح دهید و بگویید سوژهها چطور جمعآوری شدهاند؟ تجربه زیسته خود و اطرافیانتان چقدر در این مسئله دخالت داشته است؟
از فراخوان جشنواره عمار خاطراتی به دست خانه همبازی رسیده بود و پیشنهاد داستانیکردن آن خاطرات داده شد. از همه جای ایران خاطره رسیده بود و ۴۰ خاطره گلچین شدند. این خاطرات هم شامل دخترخانمها و هم آقاپسرها است.
به عنوان کسی که از بچگی کار کرده، قطعا تجربه زیسته خودم هم در شکلگرفتن داستانها دخیل بود. من تا حدود ۱۲سالگی در روستا زندگی میکردم و در کار کشاورزی به دیگران کمک میکردم و مزد میگرفتم بعد از ساکنشدن در تهران هم، به جهت شرایط آن دوران، بحث کار برایم جدی بود؛ از بنایی تا کار در چاپخانه و اینطور تجارب در نوشتن کمکم کرد. آن دوران چون خانواده نیاز داشت، این حس که من اثرگذار هستم و به خانواده کمک میکنم بسیار برایم خوشایند بود و حس مفیدبودن میکردم.
- چرا خواستید این موضوع آموزشی را در قالب داستان بگنجانید؟
فکر میکنم داستان بهترین قالب برای حرفزدن است: چه برای کودک و چه بزرگسال. این کتاب با تصویرسازی هم همراه شده و جذابیت کار برای مخاطب نوجوان را بیشتر کرده است.
- در هر داستان علاوهبر بحث کار و درآمدزایی، به مخاطب نوجوان خود گفتهاید که مرحله بعدی پس از کسب درآمد، درست خرجکردن آن است؛ مثل اینکه فقط به فکر خودمان نباشیم و از آن مبلغ به دیگران هم کمک کنیم. چرا این روند را انتخاب کردید؟
سعی شد از مباحث مربوط به کسب درآمد در داستانها صحبت شود؛ مباحثی که کم هم نیستند. از کم نگذاشتن در کار گرفته تا حلال و حرام و البته خرج کردن آن درآمد. به نظرم سن نوجوانی بهترین زمان شنیدن این صحبتهاست؛ البته که سعی شد این مفاهیم گلدرشت بیان نشوند و جنبه نصیحت نداشته باشند.
- شما درونمایههای پندآمیز را لابهلای داستان قرار دادید و از روش مستقیم استفاده نکردید. چرا؟
یکی از ویژگیهای مهم داستان مستقیمنبودن آن است. برای نوجوانها حرفی که به سمت نصیحت برود، دافعه بیشتری دارد. به قول خودشان: «فاز نصیحت برداری گوش نمیدم». نگران این موضوع بودم. به همین دلیل تعدادی از داستانها را به دو نوجوان دادم که بخوانند. خدا را شکر واکنش آنها مثبت بود و بعد بقیه داستانها را نوشتم. صحبت با نوجوانان امروزه سخت شده است؛ باید با بیان نمونههای موفق و نشاندادن آینده، آنها را به آموختن مهارت تشویق کنیم.
- امروزه مسئله کار شکل گذشته را ندارد؛ یعنی به نظر میرسد کارهای مجازی و اینترنتی جای کارهای یدی را گرفتهاند و دیگر کمتر نوجوانی را پیدا میکنیم که در کنار پدرش یا یکی از اعضای خانواده کار کند. آیا این کتاب را متناسب با روحیه و سلایق کاری نوجوان امروز میدانید؟
قبول ندارم که کار مجازی جای کار یدی را گرفته است؛ در ضمن کار یدی به نظرم اصلا جایگزین مناسبی برای «کار تخصصی» نیست. ما در داستانها از مهارتآموختن بیشتر صحبت کردیم تا صرفا کار. فضای داستانها هم کاملا امروزی هستند؛ گوشی همراه و بازیهای رایانهای هم داریم. ادبیات قطعا اثرگذار است. خوشبختانه جامعه ما به سمتی در حرکت است که تقریبا همه پذیرفتهاند که دانشگاه رفتن و مدرک گرفتن همهچیز نیست. دانشگاه آن چیزی نیست که بچهها را خوشبخت کند. این زیست و تجربه ما به نوجوانان میآموزد که مسیر بهتر کدام است.
- آیا خودتان یا انتشارات قصد تألیف و تولید جلدهای دیگری از این کتاب را را با سوژههای جدید دارید؟
خوشبختانه بازخوردی که از کتاب گرفتیم خوب بود و خانوادهها استقبال کردند. تصمیم این موضوع با انتشارات راهیار خواهد بود؛ اما شخصا به کار در حوزه نوجوان علاقه دارم.
- چرا خواستید این موضوع آموزشی را در قالب داستان بگنجانید؟
فکر میکنم داستان بهترین قالب برای حرفزدن است: چه برای کودک و چه بزرگسال. این کتاب با تصویرسازی هم همراه شده و جذابیت کار برای مخاطب نوجوان را بیشتر کرده است.
- در هر داستان علاوهبر بحث کار و درآمدزایی، به مخاطب نوجوان خود گفتهاید که مرحله بعدی پس از کسب درآمد، درست خرجکردن آن است؛ مثل اینکه فقط به فکر خودمان نباشیم و از آن مبلغ به دیگران هم کمک کنیم. چرا این روند را انتخاب کردید؟
سعی شد از مباحث مربوط به کسب درآمد در داستانها صحبت شود؛ مباحثی که کم هم نیستند. از کم نگذاشتن در کار گرفته تا حلال و حرام و البته خرج کردن آن درآمد. به نظرم سن نوجوانی بهترین زمان شنیدن این صحبتهاست؛ البته که سعی شد این مفاهیم گلدرشت بیان نشوند و جنبه نصیحت نداشته باشند.
- شما درونمایههای پندآمیز را لابهلای داستان قرار دادید و از روش مستقیم استفاده نکردید. چرا؟
یکی از ویژگیهای مهم داستان مستقیمنبودن آن است. برای نوجوانها حرفی که به سمت نصیحت برود، دافعه بیشتری دارد. به قول خودشان: «فاز نصیحت برداری گوش نمیدم». نگران این موضوع بودم. به همین دلیل تعدادی از داستانها را به دو نوجوان دادم که بخوانند. خدا را شکر واکنش آنها مثبت بود و بعد بقیه داستانها را نوشتم. صحبت با نوجوانان امروزه سخت شده است؛ باید با بیان نمونههای موفق و نشاندادن آینده، آنها را به آموختن مهارت تشویق کنیم.
- امروزه مسئله کار شکل گذشته را ندارد؛ یعنی به نظر میرسد کارهای مجازی و اینترنتی جای کارهای یدی را گرفتهاند و دیگر کمتر نوجوانی را پیدا میکنیم که در کنار پدرش یا یکی از اعضای خانواده کار کند. آیا این کتاب را متناسب با روحیه و سلایق کاری نوجوان امروز میدانید؟
قبول ندارم که کار مجازی جای کار یدی را گرفته است؛ در ضمن کار یدی به نظرم اصلا جایگزین مناسبی برای «کار تخصصی» نیست. ما در داستانها از مهارتآموختن بیشتر صحبت کردیم تا صرفا کار. فضای داستانها هم کاملا امروزی هستند؛ گوشی همراه و بازیهای رایانهای هم داریم. ادبیات قطعا اثرگذار است. خوشبختانه جامعه ما به سمتی در حرکت است که تقریبا همه پذیرفتهاند که دانشگاه رفتن و مدرک گرفتن همهچیز نیست. دانشگاه آن چیزی نیست که بچهها را خوشبخت کند. این زیست و تجربه ما به نوجوانان میآموزد که مسیر بهتر کدام است.
- آیا خودتان یا انتشارات قصد تألیف و تولید جلدهای دیگری از این کتاب را را با سوژههای جدید دارید؟
خوشبختانه بازخوردی که از کتاب گرفتیم خوب بود و خانوادهها استقبال کردند. تصمیم این موضوع با انتشارات راهیار خواهد بود؛ اما شخصا به کار در حوزه نوجوان علاقه دارم.