شاعران ادبیات عاشورایی باید از عنصر تخیل استفاده و بسیاری از مسائل خشن را تلطیف کنند
منبع خبر /
رسانه کودک /
07-05-1402
جمعی از کودکان و نوجوانان عضو کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، منظومه عاشورایی «هنگام باران بود» را با حضور شاعر اثر نقد و بررسی کردند.
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، دوازدهمین باشگاه نقد ادبی کودک و نوجوان با نگاهی به منظومه عاشورایی «هنگام باران بود» سروده سیدحبیب نظاری در مرکز ۲۴ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برگزار شد.
در این نشست، سیدحبیب نظاری متن زیر را برای کودکان و نوجوانان حاضر در این نشست خواند:
«من سیدحبیب نظاری یک نوجوان پنجاهساله... کودکی عجیب و غریبی داشتم. توی خانهای بزرگ، در همسایگی یک نهر خیلی بزرگ و یک نخلستون سبز و انبوه و در همسایگی یک درخت... درخت کناری که لابهلای شاخههای آن گنجشکهای زیادی داشت و من هر صبح با جیکجیک گنجشکان درخت کنار بیدار میشدم.
خونه ما دو در داشت. یک در خونهمون به سمت نهر و نخلستون و درخت کنار باز میشد و یک در اون به سمت یک کوچه بنبست و چند همسایه مهربون. متأسفم که این رو میگم؛ اما جنگ یهدفعه از راه رسید و کودکی را ازم گرفت. جنگ خیلیچیزها را از من گرفت. اون دوچرخه زرد رنگی که یک سایبون هم داشت. اون پیرهن نارنجی پررنگ که مادرم برای قبولی کلاس اول دبستان از یک فروشنده دورهگرد برام خریده بود.
اون نخلستون سبز، اون آسمون آبی رو، اون رود پرخروش رو، اون درخت کنار رو با همه جوجهگنجشکای تازه از تخم در اومدش. عبود رو که تازه میخواستیم با هم شنا کردن توی رود رو یاد بگیریم و سلیمه خواهر سهسالهش رو. جنگ موجود خیلی بدیه، بد و بیرحم. جنگ خیلی پرزوره، خیلی قوی؛ اما قهرمان نیست. جنگ خیلیچیزها رو از من گرفت؛ اما خیلیچیزا رو هم نتونست بگیره. مثلا نتونست رنگا رو از من بگیره. من هنوز هم رنگ زرد و نارنجی پررنگ رو دوست دارم. هنوز هم رنگ آبی و سبز رو دوست دارم.
هنوز وقتی وارد مرکز کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان میشم دوست دارم مثل شما روی صندلیهای رنگی کوتاه بشینم. من الان یک کارمندم؛ اما صندلیهای اداره را انقدر پایین میکشم که پشت میز کارم گم میشم. من صندلی اداری رو دوست ندارم. وقتی روی اون صندلی میشینم احساس میکنم توی قفسم. جنگ حتی نتونست صداها را از من بگیره. من هنوز هم با شنیدن صدای شما شاد میشم. هنوز هم صدای جریان اون نهر کنار خونهمون، روز و شب، توی گوشم میپیچه. هنوز هم هر صبح با صدای جیکجیک یک میلیون گنجشک از خواب بیدار میشم. برای گنجشکها شعر مینویسم:
ببین در فصل گل چیدن چه کردهست
ببین با تو، ببین با من چه کردهست
برای درختا شعر مینویسم؛
میان این همه فریاد در شهر
نمیپیچد صدای باد در شهر
اگر دست من و گنجشکها بود
درخت از پا نمیافتاد در شهر
و برای رودها شعر مینوشتم.
جنگ خیلی موجود بدیه. جنگ خونهها و لونهها رو ویران میکنه. توی جنگ، همیشه یک طرف حق است و یک طرف باطل. بعضیوقتها هم هر دو طرف جنگ باطل هستن؛ اما هیچوقت دو طرف یک جنگ حق نمیشن. توی جنگ همیشه یک طرف هواپیماهای آهنی و فولادی هستن. با اون جیغای گوش خراششون و یک طرف جوجهگنجشکا و بلبلای خرما با موسیقی دلنشینشون. همیشه توی جنگ یک طرف خاکریز هست و سایههای سیاه کمین گرفته و یک طرف رود زلال با آبی گوارا، رودی که بیاعتنا به همهچیز صبح تا شب و شب تا صبح با عجله به جایی میره. جایی که هیچکس نمیدونه کجاست.
توی جنگ همیشه یک طرف لشکری از آدمای بد هست و یک طرف یک دختر سهساله. دختر سهسالهای که اسمش سلیمه بود و یک ترکش خمپاره درست نشست توی چشم راستش. یک دختر سهسالهای که اسمش رقیه بود با اون گوشوارههای قشنگش.
و حالا من یک نوجوان پنجاهساله باید برای او یک منظومه میسرودم. درست هنگامی که دخترم سهساله بود. درست هنگامی که داشت باران میبارید و قطرههای باران به شیشه پنجره اتاقم میکوبیدن. باید برای لبای تشنه اون دختر سهساله یک منظومه مینوشتم. میتونستم؟ بله میتونستم؛ چون من تشنگی رو در بیابونهای خشک و گرم بین خرمشهر و آبادان تجربه کرده بودم.
ولی... نه ... حالا میفهمم اصلا تشنگیای در کار نبود، هر چه بود آب بود، هر چه بود طراوت بود، هر چه بود نهر خروشان بود، هر چه بود دریا بود و موج بود و موج بود و موج. هنگام سیرابشدن نخلا بود، هنگام شکفتن غنچهها و شکوفهها بود، هنگام جریان رود بود، هنگام باران بود.»
در ادامه این نشست، کودکان و نوجوانان عضو کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به نقد و بررسی کتاب پرداختند.
سیدحبیب نظاری در پاسخ به نقدهای مطرحشده از سوی کودکان و نوجوانان گفت: ما نمیتوانیم در زمینه عاشورا همه موضوعات را برای کودکان و نوجوانان بیان کنیم. مخصوصا وقتی برای کودک و نوجوان شعر میگوییم مجبوریم بسیاری از جزئیات را حذف کنیم. این موضوع را قبول دارم که بعضی از واژهها و مفاهیم این کتاب ابهام و پیچیدگی دارد. تصویرگر هم مانند شاعر سعی کرده تا جایی که میتواند این تصاویر را تلطیف کند.
این شاعر افزود: قیصر امینپور شعر «نینامه» را برای بزرگسالان سروده است و من عنوان باران را از او الهام گرفتم و در این مجموعه باران گاهی نمادی از امام حسین(ع) و گاهی نماد خود باران است. قالب شعر کتاب «هنگام باران بود» نیمایی است.
وی بیان کرد: مهمترین رسالت شعر عاشورایی مخصوصاً شعرهایی که برای کودک و نوجوان سروده میشود انتقال پیام است. باید در شعر کودکان و نوجوان پیامهای آزادگی، ایثار، گذشت و... را منتقل کنیم. تخیل اگر نباشد شعری وجود نخواهد داشت. حتماً باید شاعر کودکان و نوجوانان مخصوصاً شاعران حوزه ادبیات عاشورایی از عنصر تخیل استفاده و بسیاری از مسائل خشن را تلطیف کنند.
در این نشست، سیدحبیب نظاری متن زیر را برای کودکان و نوجوانان حاضر در این نشست خواند:
«من سیدحبیب نظاری یک نوجوان پنجاهساله... کودکی عجیب و غریبی داشتم. توی خانهای بزرگ، در همسایگی یک نهر خیلی بزرگ و یک نخلستون سبز و انبوه و در همسایگی یک درخت... درخت کناری که لابهلای شاخههای آن گنجشکهای زیادی داشت و من هر صبح با جیکجیک گنجشکان درخت کنار بیدار میشدم.
خونه ما دو در داشت. یک در خونهمون به سمت نهر و نخلستون و درخت کنار باز میشد و یک در اون به سمت یک کوچه بنبست و چند همسایه مهربون. متأسفم که این رو میگم؛ اما جنگ یهدفعه از راه رسید و کودکی را ازم گرفت. جنگ خیلیچیزها را از من گرفت. اون دوچرخه زرد رنگی که یک سایبون هم داشت. اون پیرهن نارنجی پررنگ که مادرم برای قبولی کلاس اول دبستان از یک فروشنده دورهگرد برام خریده بود.
اون نخلستون سبز، اون آسمون آبی رو، اون رود پرخروش رو، اون درخت کنار رو با همه جوجهگنجشکای تازه از تخم در اومدش. عبود رو که تازه میخواستیم با هم شنا کردن توی رود رو یاد بگیریم و سلیمه خواهر سهسالهش رو. جنگ موجود خیلی بدیه، بد و بیرحم. جنگ خیلی پرزوره، خیلی قوی؛ اما قهرمان نیست. جنگ خیلیچیزها رو از من گرفت؛ اما خیلیچیزا رو هم نتونست بگیره. مثلا نتونست رنگا رو از من بگیره. من هنوز هم رنگ زرد و نارنجی پررنگ رو دوست دارم. هنوز هم رنگ آبی و سبز رو دوست دارم.
هنوز وقتی وارد مرکز کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان میشم دوست دارم مثل شما روی صندلیهای رنگی کوتاه بشینم. من الان یک کارمندم؛ اما صندلیهای اداره را انقدر پایین میکشم که پشت میز کارم گم میشم. من صندلی اداری رو دوست ندارم. وقتی روی اون صندلی میشینم احساس میکنم توی قفسم. جنگ حتی نتونست صداها را از من بگیره. من هنوز هم با شنیدن صدای شما شاد میشم. هنوز هم صدای جریان اون نهر کنار خونهمون، روز و شب، توی گوشم میپیچه. هنوز هم هر صبح با صدای جیکجیک یک میلیون گنجشک از خواب بیدار میشم. برای گنجشکها شعر مینویسم:
ببین در فصل گل چیدن چه کردهست
ببین با تو، ببین با من چه کردهست
برای درختا شعر مینویسم؛
میان این همه فریاد در شهر
نمیپیچد صدای باد در شهر
اگر دست من و گنجشکها بود
درخت از پا نمیافتاد در شهر
و برای رودها شعر مینوشتم.
جنگ خیلی موجود بدیه. جنگ خونهها و لونهها رو ویران میکنه. توی جنگ، همیشه یک طرف حق است و یک طرف باطل. بعضیوقتها هم هر دو طرف جنگ باطل هستن؛ اما هیچوقت دو طرف یک جنگ حق نمیشن. توی جنگ همیشه یک طرف هواپیماهای آهنی و فولادی هستن. با اون جیغای گوش خراششون و یک طرف جوجهگنجشکا و بلبلای خرما با موسیقی دلنشینشون. همیشه توی جنگ یک طرف خاکریز هست و سایههای سیاه کمین گرفته و یک طرف رود زلال با آبی گوارا، رودی که بیاعتنا به همهچیز صبح تا شب و شب تا صبح با عجله به جایی میره. جایی که هیچکس نمیدونه کجاست.
توی جنگ همیشه یک طرف لشکری از آدمای بد هست و یک طرف یک دختر سهساله. دختر سهسالهای که اسمش سلیمه بود و یک ترکش خمپاره درست نشست توی چشم راستش. یک دختر سهسالهای که اسمش رقیه بود با اون گوشوارههای قشنگش.
و حالا من یک نوجوان پنجاهساله باید برای او یک منظومه میسرودم. درست هنگامی که دخترم سهساله بود. درست هنگامی که داشت باران میبارید و قطرههای باران به شیشه پنجره اتاقم میکوبیدن. باید برای لبای تشنه اون دختر سهساله یک منظومه مینوشتم. میتونستم؟ بله میتونستم؛ چون من تشنگی رو در بیابونهای خشک و گرم بین خرمشهر و آبادان تجربه کرده بودم.
ولی... نه ... حالا میفهمم اصلا تشنگیای در کار نبود، هر چه بود آب بود، هر چه بود طراوت بود، هر چه بود نهر خروشان بود، هر چه بود دریا بود و موج بود و موج بود و موج. هنگام سیرابشدن نخلا بود، هنگام شکفتن غنچهها و شکوفهها بود، هنگام جریان رود بود، هنگام باران بود.»
در ادامه این نشست، کودکان و نوجوانان عضو کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به نقد و بررسی کتاب پرداختند.
سیدحبیب نظاری در پاسخ به نقدهای مطرحشده از سوی کودکان و نوجوانان گفت: ما نمیتوانیم در زمینه عاشورا همه موضوعات را برای کودکان و نوجوانان بیان کنیم. مخصوصا وقتی برای کودک و نوجوان شعر میگوییم مجبوریم بسیاری از جزئیات را حذف کنیم. این موضوع را قبول دارم که بعضی از واژهها و مفاهیم این کتاب ابهام و پیچیدگی دارد. تصویرگر هم مانند شاعر سعی کرده تا جایی که میتواند این تصاویر را تلطیف کند.
این شاعر افزود: قیصر امینپور شعر «نینامه» را برای بزرگسالان سروده است و من عنوان باران را از او الهام گرفتم و در این مجموعه باران گاهی نمادی از امام حسین(ع) و گاهی نماد خود باران است. قالب شعر کتاب «هنگام باران بود» نیمایی است.
وی بیان کرد: مهمترین رسالت شعر عاشورایی مخصوصاً شعرهایی که برای کودک و نوجوان سروده میشود انتقال پیام است. باید در شعر کودکان و نوجوان پیامهای آزادگی، ایثار، گذشت و... را منتقل کنیم. تخیل اگر نباشد شعری وجود نخواهد داشت. حتماً باید شاعر کودکان و نوجوانان مخصوصاً شاعران حوزه ادبیات عاشورایی از عنصر تخیل استفاده و بسیاری از مسائل خشن را تلطیف کنند.