«مثل هاجر» منتشر شد


«مثل هاجر» منتشر شد

کتاب «مثل هاجر» نوشته مونس عبدی‌زاده، خاطرات فاطمه سادات علیزاده ثابتی توسط «انتشارات ۲۷ بعثت» چاپ و روانه بازار نشر شد. این کتاب دومین کتاب از همسرانه است که توسط این انتشارات منتشر شده است.

«مثل هاجر» منتشر شد

به گزارش ایران اکونومیست، در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

یک ماه و نیم همراه با اضطراب و دل‌شوره و بی‌خبری گذشت. هر وقت به مأموریت می‌رفت، حداقل یک تماس کوتاه می‌گرفت؛ اما این اعزام با بقیه فرق داشت. یک روز ساعت پنج صبح با صدای زنگ از خواب بیدار شدم. صدای آقا مهران را از پشت در شنیدم. با خوشحالی و به‌آرامی در را برای او باز کردم. پاورچین‌پاورچین وارد خانه شد تا بچه‌ها از خواب بیدار نشوند. فکر کردم خواب می‌بینم. به‌آرامی گفت: «سلام فاطیما خانم، ما اومدیم.»

با اشک چشم از او استقبال کردم. می‌خواستم بپرسم چرا زنگ نزدی؛ اما سؤالم را قورت دادم. از فردای آن روز اگر فرصتی دست می‌داد، از جنگ سوریه می‌گفت و از دشمن نامرد.

یک‌ شب بعد از شام، آقا مهران را به حرف گرفتم. او تعریف کرد: «توی یکی از حملات، احمد اسماعیلی[۱] بی‌سیم زد و گفت ما روی تپه گیر افتادیم. برام روضه بخوان. پرسیدم روضه چی؟ جواب داد روضۀ حضرت زهرا رو بخون. گرای تپه را از او گرفتم. بچه‌ها گفتن نرو جلو. تیر می‌خوری. خودم را به نزدیکی آن‌ها رساندم. احمد مثل مرغ پرکنده این‌ور و اون‌ور می‌رفت. نیروها رو دلداری دادم. گفتم نترسین. ما اهل‌بیت علیهم‌السلام داریم، امام زمان‌ (عج) داریم، حضرت زهرا (س) داریم. برای اونا روضۀ بی‌بی رو خوندم. همه قوّت گرفتیم. مهمات رسید. از محاصره بیرون اومدیم. وقتی از پشت بی‌سیم روضۀ حضرت زهرا رو خوندم، بچه‌ها به لطف بی‌بی از محاصره بیرون اومدن.

فاطیما خانم، نیروهای جبهۀ النصره خیلی پستن. سنگ‌دل و قسی‌القلب. جنگ سوریه زمین تا آسمون با جنگ تحمیلی فرق می‌کنه. ما می‌دونستیم نیروهای بعثی به کجا شلیک می‌کنن. ما هم‌ پشت خاک‌ریز دفاع می‌کردیم.»

بشقاب میوه را جلوی او گذاشتم. گازی به سیب زد و ادامه داد: «دو تا روستا روبه‌روی ‌هم قرار داشتن. خونه‌های روستایی در نگاه اول اصلاً دیده نمی‌شد. خاک‌ریزی روی جاده‌ای زده بودن. بچه‌ها از این موضوع اطلاع نداشتن. نیروهای النصره می‌ذاشتن بچه‌ها خوب نزدیک بشن، بعد به‌طرف اونا شلیک می‌کردن. خیلی از نیروها مظلومانه شهید شدن.»

به چشمان آقا مهران نگاه کردم. بغضش را با آه سنگینی فروداد.

[۱]. احمد اسماعیلی در سال ۱۳۵۱ به دنیا آمد. او در حومۀ حلب از ناحیۀ پهلو هدف گلولۀ گروه‌های تکفیری قرار گرفت و در ۳اسفند۱۳۹۴ هم‌زمان با سالروز شهادت حضرت زهرا (س) به درجۀ رفیع شهادت نائل شد (نویسنده).


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

متن زیبا برای شب یلدا با جملات بسیار زیبا و دلنشین