«مأموریت فلامینگوها» در کتابفروشیها آغاز شد
منبع خبر /
رسانه کودک /
06-06-1402
رمان «مأموریت فلامینگوها» نوشته طاهره مشایخ از سوی انتشارات چاپ و نشر بینالملل منتشر و راهی بازار شد.
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، رمان «مأموریت فلامینگوها» نوشته طاهره مشایخ به تازگی از سوی انتشارات چاپ و نشر بین الملل منتشر و روانه بازار شده است.
«مأموریت فلامینگوها»، یک رمان نوجوانانه به قلم طاهره مشایخ است که داستان سفر گروهی از نوجوانان پسر به نام گروه فلامینگوها به رشت را روایت میکند. این سفر در زمان شیوع ویروس کرونا و اعلام قرنطینه در سراسر ایران رخ میدهد. در این سفر، یونس و امیر برای انجام مأموریت خود انتخاب میشوند؛ اما با بستهشدن جادهها، فلامینگوها مجبورند خودشان را به رشت برسانند. در حین سفر، ماجراهای جالبی برای آنها رخ میدهد که با مشکلات و خطراتی همراه است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«حالا مگر اسم این پسره که شهر را نجات داد یادم میآمد. اصلاً نمی دانم چه طور اسم این آدمها توی ذهن و روی زبانم جاری شد. از کجا به ذهنم رسید این حرفها را بزنم.
گفتم: اسمش سر زبونمه… یادم نمیاد. هر کدام چیزی پراندند؛ شهاب گفت: گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد؟ همه به شهاب نگاه کردیم. واقعاً چه ربطی داشت؟ سعی کردم به اعصابم مسلط باشم و از مزهپرانیاش ناراحت نشوم. باید کار من راه میافتاد. گفتم: بابا همین پسره که… اصلاً ولش کنین، مثلاً این پسره آریو برزن… اونم برای خودش قهرمانی بوده. اسامی روی زبانم ردیف میشدند. شهاب ولکن نبود. انگشت اشارهاش را نشان داد و گفت: همون که با یه انگشت، شهرش رو نجات داد. شنیده بودم میگن دنیا روی انگشت فلانی میچرخه، پس اینه.».
این کتاب در ۱۷۶ صفحه، شمارگان هزار نسخه و به بهای ۸۰ هزار تومان عرضه شده است.
«مأموریت فلامینگوها»، یک رمان نوجوانانه به قلم طاهره مشایخ است که داستان سفر گروهی از نوجوانان پسر به نام گروه فلامینگوها به رشت را روایت میکند. این سفر در زمان شیوع ویروس کرونا و اعلام قرنطینه در سراسر ایران رخ میدهد. در این سفر، یونس و امیر برای انجام مأموریت خود انتخاب میشوند؛ اما با بستهشدن جادهها، فلامینگوها مجبورند خودشان را به رشت برسانند. در حین سفر، ماجراهای جالبی برای آنها رخ میدهد که با مشکلات و خطراتی همراه است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«حالا مگر اسم این پسره که شهر را نجات داد یادم میآمد. اصلاً نمی دانم چه طور اسم این آدمها توی ذهن و روی زبانم جاری شد. از کجا به ذهنم رسید این حرفها را بزنم.
گفتم: اسمش سر زبونمه… یادم نمیاد. هر کدام چیزی پراندند؛ شهاب گفت: گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد؟ همه به شهاب نگاه کردیم. واقعاً چه ربطی داشت؟ سعی کردم به اعصابم مسلط باشم و از مزهپرانیاش ناراحت نشوم. باید کار من راه میافتاد. گفتم: بابا همین پسره که… اصلاً ولش کنین، مثلاً این پسره آریو برزن… اونم برای خودش قهرمانی بوده. اسامی روی زبانم ردیف میشدند. شهاب ولکن نبود. انگشت اشارهاش را نشان داد و گفت: همون که با یه انگشت، شهرش رو نجات داد. شنیده بودم میگن دنیا روی انگشت فلانی میچرخه، پس اینه.».
این کتاب در ۱۷۶ صفحه، شمارگان هزار نسخه و به بهای ۸۰ هزار تومان عرضه شده است.